بیش از یک سال از بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان می گذرد، این گروه دست به یک تغییرات اساسی بالای دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و مدنی دو دهه اخیر مردم افغانستان زده اند که آسیب پذیری گروه های اقلیت همچون هزاره ها را در این کشور افزایش داده اند. رفتارهای تبعیض آمیز، اخاذی، قتل های فراقانونی و آوارگی اجباری همگی مجددا از سر گرفته شده اند. جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان در خطر خواهد بود و هزاره ها به احتمال زیاد تحت حاکمیت حاکمان جدید در رنج و مشقت بی شماری خواهند بود و حقوق سیاسی و مدنی آنها تحت تفاسیر افراطی طالبان و تعصبات قومی که مشخصه رژیم کنونی است، محدودتر خواهند شد.
به همین ترتیب این نوشته، به بازگشت مجدد طالبان به قدرت در افغانستان می پردازد و برخی از مسائل کلیدی را که امروز جامعه هزاره با آن مواجه است، از جمله مشارکت سیاسی، امنیت، و نقش زنان در جامعه افغانستان را مشخص می کند. این نوشته با سه سناریوی بالقوه برای گروه اقلیتی همچون هزاره ها، تحت حکومت طالبان به پایان خواهد رسید.
بازگشت طالبان به قدرت
هزاره ها یکی از گروه های اصلی و با نفوذ اقلیت های قومی و مذهبی در افغانستان هستند که حدود 20 درصد از جمعیت کشور را تشکیل می دهند. هزاره ها به دلیل هویت قومی و مذهبی خود از قدیم الایام تحت انقیاد و تبعیض و آزار و اذیت گروه هایی همچون طالبان قرار داشته اند. نخستین حکومت طالبان در دهه 90 برای هزاره ها بسیار مرگبار و غم انگیز بود (هزاران نفر از مردم هزاره تحت آزار و شکنجه این گروه، جان باخته اند.) این در حالیست که تنها با گذشت چند روز در ماه اگست 1998، طالبان بیش از 2 هزار تن از مردم هزاره را در واقعه ای کشتند که احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی، آن را “نسل کشی تحت حاکمیت وحشی طالبان” توصیف کرد. علاوه براین، سازمان ملل تنها یک ماه قبل از سقوط رژیم طالبان در سال 2001، قبر ستان های دسته جمعی هزاره ها را در بامیان کشف کردند. این تجربیات تأثیرات آسیب زا و طولانی مدت بر حافظه و آگاهی جمعی این جامعه داشته است.
دو دهه اخیر مداخلات خارجی و برپایی نظام جمهوریت، فرصتی مناسب برای جامعه هزاره تلقی شد، سالهایی که در آن هزارهها، حداقل به طور رسمی، طبق قانون اساسی سال 2004 به عنوان یک شهروند برخوردار از حقوق اولیه انسانی، به رسمیت شناخته شدند. پس از گذراندن یک تاریخ طولانی مملو از آزار و شکنجه و تبعیض، حضور جامعه جهانی در افغانستان و وعده آنها برای حمایت از لیبرال دموکراسی، هزاره ها به این باور رسیدند که دوره دموکراسی، یک فرصت ایده آل برای آینده ای بهتر برایشان است. اگر چه جامعه هزاره را سیاستمداران و نخبگان برجسته این گروه نمایندگی می کردند که لزوماً نگرانی های اصلی مردم عادی را نادیده می گرفتند و آنها به جمع آوری ثروت برای خود مشغول بودند که این خود باعث شد تا جامعه عادی هزاره، تداوم تبعیض سیستماتیک و عدم مشارکت سیاسی معنادار را احساس کنند.
هزارهها نقش اساسی در پایه گذاری اصول دموکراسی داشتند، برای مثال در انتخاباتی که چندین دوره در این کشور برگزار شد، مشارکت رای دهندگان در ولسوالی ها و ولایاتی که هزاره ها حضور پررنگ داشتند، پیوسته بالا بوده است. زنان هزاره حضور فعال و مشهودی در فضاهای عمومی داشتند و در فعالیت هایی که مربوط به حقوق زنان بود، نقش مهمی را ایفا کردند.
متعاقباً هزاره ها به دلیل حمایت از دموکراسی در افغانستان، مرتباً مورد هدف جنگجویان طالبان قرار می گرفتند. تصور طالبان مبنی بر اینکه هزاره ها از نقش تاریخی خود به عنوان یک گروه فرودست و دست دومی خارج شده اند، باعث شد که توسط این گروه افراطی خشن به شیوه ای هدفمند و خشونت آمیز، عقب رانده شوند.
در حال حاضر، با بازگشت طالبان به قدرت، هزاره ها با تهدیدهای مستقیم و تبعیض های نظام مند و دستوری در افغانستان روبرو هستند و جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان بحث برانگیز است. با فروپاشی کامل رسانه های مستقل و جامعه مدنی، دیاسپورای هزاره نیز “چشم و گوش” خود را برای گزارش در مورد وضعیت آسیب پذیر جامعه هزاره و دفاع از وضعیت اسفناک خود از دست داده اند. مدافعان حقوق بشر جامعه هزاره بر تلاش های جامعه مدنی در داخل کشور تکیه کرده بودند که با قدرت گیری مجدد طالبان، این نهادها هم از بین رفتند.
مشارکت سیاسی
تحت حاکمیت جدید در افغانستان، جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان مبهم است و هیچ مشارکت سیاسی یا نمایندگی برای هزاره ها در هیچ سطحی وجود ندارد. طالبان از زمانی که کنترل افغانستان را دوباره به دست گرفتند، سیاستهای تبعیض آمیز آشکار را اجرا کردند. در حالی که بخشهایی از جامعه بینالمللی نگرانیهای خود را در مورد مشکلات و چالش های هزارهها ابراز کردهاند، اما طالبان با این استدلال که افرادی که برای نظام سرنگون شده جمهوریت اجرای وظیفه کردهاند، پذیرفته نخواهند شد به همین ترتیب درخواست جامعه بینالمللی را رد کرده اند. از نگاه آنها، فراگیر بودن حکومت، محدود به گروههای مذهبی سنی و نیز جناحها و جبهههایی است که زیر بیرق طالبان میجنگیدند و در مدارس دینی در پاکستان و بخشهای خاصی از افغانستان تحصیل میکردند.
زمانی که طالبان در سپتمبر 2021 دولت موقت خود را اعلام کرد، مشخص شد که چند تن از اعضای شبکه حقانی، (جناحی که نزدیکترین گروه به پاکستان می باشد)، در پستهای کلیدی کابینه این گروه، منصوب شدند. هزاره ها نه در کابینه موقت طالبان (33 عضو)، نه به عنوان والی و ولسوال (34 ولایت، 387 ولسوالی)، نه به عنوان شاروال و یا فرمانده پولیس نماینده دارند. در سه ولایت بامیان، دایکندی و غزنی که عمدتاً هزارهنشین می باشند، هزارهها هیچ نماینده ای ندارند. به عنوان مثال، در بامیان، والی جدید، ملا عبدالله سرحدی، طالبی از ولایت زابل است که با شورای کویته طالبان ارتباط دارد، همچنین وی در کشتار مردم هزاره در بامیان و تخریب بوداهای بامیان دست داشته است.
به طور کلی، ساختار و سیاستهای کابینه طالبان نشان میدهد که این کابینه در خدمت گروه طالبان است و نه در خدمت جمعیت 38 میلیون نفری افغانستان. درحال حاضر طالبان به حفظ وحدت و یکپارچگی میان گروه خود مشغول هستند و نگرانی کمی در جهت رفع مشکلات مردم دارند حالا چه رسد به اقلیت های مطرودی مانند هزاره ها. این را باید ذکر کنیم که نادیده گرفتن هزاره ها در تمام سطوح حکومتی بیشتر به دلیل سابقه مخالفت آنها با طالبان است. در نتیجه، به نظر می رسد که طالبان به تدریج در حال انتقام گیری از هزاره ها هستند. جورج پکر در مقالهای به نقل از یک زن هزاره اشاره می کند که گفته است: “طالبان به امام مسجد شیعیان در محله خانوادهاش در کابل گفتهاند که اگر نام سربازان محلی را فاش نسازد، بعدها اگر آنها را دستیگر کنند، خواهند کشت”.
رژیم جدید طالبان که با فشارهای بین المللی “تشکیل حکومت فراگیر” مواجه هستند، دو تن ازجامعه هزاره را در سمت های عمدتا نمادین منصوب کردند. اولین مورد، انتصاب یک جنگجوی 33 ساله که بعدها به دلیل اختلافاتی که در گروه طالبان پیدا کرد، کشته شد – معروف به مولوی مهدی بود. وی در سالهای اخیر عمر جمهوریت، بهعنوان یک فرمانده سطح پایین در ولایت سرپل به طالبان پیوست و پس از چند ماه به مقام ریاست استخبارات ولایت بامیان رسید تا اینکه همانطور که گفته شد به دلیل اختلافاتش با طالبان، کشته شد. فرد دوم داکتر عبداللطیف نظری است که به عنوان معین وزیر اقتصاد منصوب شده است. انتصاب های نمادین از قوم هزاره که در بالا ذکر شد، هیچ گونه نمایندگی از طرف این جامعه و یا امنیت برای انها به ارمغان نمی آورد. هزاره ها نیز به بهانه اصلاحات برای ایجاد یک نظام “اسلامی” که توسط طالبان و برای آنها طراحی شده است، از حکومت اخراج می شوند. یکی از اساتید دانشگاه بامیان که به دلیل مسائل امنیتی از افشای نام خود خودداری کرده است، اظهار داشت که هزاره ها “به بهانه اصلاحات، از تمام لایه های حکومتی در بامیان حذف می شوند.”
تهدیدات امنیتی
هزاره ها مدت طولانی است که در افغانستان هدف حملات خشونت آمیز سیستماتیک قرار گرفته اند. نگرانی های افزونی وجود دارد که جامعه هزاره در معرض جنایات علیه بشریت و حتی نسل کشی قرار دارند. پیشبینی دانشگاه ملی استرالیا، افغانستان را در فهرست پنج کشور در معرض خطر نسلکشی یا سیاسی کشی (قتل عام با انگیزه سیاسی) قرار میدهد. از زمان تسلط طالبان، حملات هدفمند علیه هزاره ها ادامه یافته است که اکثر حملات توسط داعش شاخه خراسان، بنا به ادعای خود این گروه، مسئولیت پذیرفته شده است. بیشتر حملات در منطقه دشت برچی – کابل رخ داد.
حملات علیه هزاره ها در سال گذشته افزایش یافت و در شش ماه اول سال 2021 یوناما 20 حمله عمدی را علیه گروه قومی هزاره ثبت کرد که منجر به کشته شدن حدود 500 غیرنظامی شد. تنها در کابل – دشت برچی شاهد حمام خون هزاره های جوان بوده است که در آن حملات مکاتب، زایشگاه ها، مراکز ورزشی و همچنین تجمعات اجتماعی و سیاسی را هدف قرار داده است. حملات بالای نسل جوان هزاره نگرانی جامعه را در مورد بقا و آینده آنها در کشور نشان می دهد. با این حال، دولت قبلی نتوانست از هزاره ها محافظت کند، مسئله ای که با امتناع از پذیرش این موضوع که حملات علیه هزاره ها تقریباً همیشه با انگیزه هویتی انجام می شود، بدتر شد. عاملان این حملات به دادگاه کشیده نشده اند، به ویژه کسانی که در حملاتی که داعش مسئولیت آن را بر عهده گرفته است، دست داشته اند.
علاوه بر حملات پی هم، جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان در معرض خطر بوده و هزاره ها اکنون تحت حاکمیت جدید، با ناامنی های بیشتری از جمله غصب زمین و آوارگی های اجباری از مناطق اجدادی خود مواجه هستند. گزارش شده است که شمار زیادی از خانواده های هزاره از ولایات دایکندی، بلخ، هلمند، قندهار و ارزگان به زور اخراج شده و خانه ها و مزارع شان مصادره شده است. مردم آن منطقه مدعی شده اند که طالبان به آنها اخطار داده اند تا ظرف چند روز خانه های خود را ترک کنند و زمین های آنها به جنگجویان طالبان، پاداش داده می شود.
این در حالیست که در میان بدترین بحران بشردوستانه جهان در افغانستان، تبعیض و تهدیدات امنیتی روز افزون، هزاره ها از دسترسی به کمک های بشردوستانه و حمایت بین المللی محروم شده اند.
زنان هزاره
در میان جامعه هزاره، آسیب پذیرترین گروه، زنان هستند. از لحاظ تاریخی، زنان هزاره به دلیل موقعیت نسبتاً باز جامعه در زمینه تحصیل دختران، اشتغال زنان و مشارکت در عرصه های سیاسی و اجتماعی از آزادی بیشتری برخوردار بوده اند. علاوه بر این، زنان هزاره در بخش نظامی در حکومت پیشین خدمت کرده اند، صداهای پیشرو در جامعه مدنی و رسانه های افغانستان بودند و در خط مقدم تابو شکنی و موانع زدایی در افغانستان قرار داشتند.
پس از سقوط جمهوریت، زنان و دختران هزاره که در بخش های حکومتی در نظام پیشین مشغول فعالیت بودند در حال حاضر با تهدیدات بیشماری روبرو هستند. بسیاری از آنها به صورت زیرزمینی و یا به کشورهای همسایه گریخته اند.
آینده برای هزاره ها چگونه خواهد بود؟ سه سناریو احتمالی
افزایش پدیده افراط گرایی و احتمال تبدیل شدن افغانستان به پناهگاهی برای سازمان های تروریستی منطقه ای و بین المللی، برای مردم افغانستان بویژه هزاره ها و جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان نگران کننده است. سیاست های کنونی طالبان به طور خطرناکی راه را برای ویرانی ها و فاجعه های بیشتر در کشور هموار می کند. هزاره ها بیشترین تأثیر را خواهند دید. سه سناریوی احتمالی برای هزارههای افغانستان که تحت حاکمیت طالبان زندگی میکنند وجود دارد.
1) اولین سناریو این است که وضعیت فعلی تا حد زیادی ثابت باقی می ماند. با تشدید کنترل طالبان، این احتمال وجود دارد که فرصت ها برای هزاره ها حتی بیشتر کاهش یابد، با توجه به اینکه هیچ هزاره ای در هیچ سطح مهمی از حکومت حضور نخواهند داشت. آوارگی اجباری، تبعیض سیستماتیک و حملات هدفمند علیه جامعه ادامه می یابد. اخاذی از هزاره ها توسط رهبران و افراد منصب دار طالبان ادامه خواهد داشت. در این سناریو، هزاره ها ممکن است هدف خشونت عمدی مانند قتل عام نباشند، اما به تدریج در معرض سرکوب سیاسی و اجتماعی – اقتصادی قرار خواهند گرفت که آنها را به حاشیه سوق می دهد.
2) سناریوی دوم جنگ داخلی و تشدید خطر نسل کشی علیه هزاره ها است، این مسئله در صورتی به وقوع خواهد پیوست که طالبان نتوانند یک نظام همه شمول را تشکیل بدهند و همچنین نتوانند مقبولیت داخلی را بدست آورند. تاکنون حاکمیت جدید، هیچ گام معناداری برای نشان دادن تمایل شان به تشکیل یک دولت فراگیر و ملی، برنداشته اند. با این حال، طالبان تا حدی مصروف و مشغول مسائل داخلی خود هستند. در این سناریو، بقای هزاره ها ممکن است به نحوی بستگی داشته باشد به این که مردم بتوانند با جناح های مختلف رابطه برقرار کنند و از رقابت های داخلی این گروه به نفع خود استفاده نمایند. با این حال، این امر احتمالاً چشم انداز یک جنگ داخلی را افزایش می دهد، که هزاره ها را در موقعیتی بسیار آسیب پذیر با افزایش خطر نسل کشی قرار می دهد.
3) سناریوی سوم یک روند سیاسی فراگیر برای تشکیل یک حکومت قانونی و توام با صلح در افغانستان است. این سناریو احتمالا غیرممکن ترین و در عین حال بهترین سناریو برای هزاره ها برای حل بحران های کنونی و راهی برای تامین صلح و امنیت در کشور است. جامعه بینالمللی همچنان بر طالبان بر اساس شناخت سیاسی، کمکهای بشردوستانه، چشماندازهای اقتصادی و ارتباطات منطقهای، اهرمهای فشاری دارند که میتواند یک روند سیاسی فراگیر را پیش ببرد. با این حال، روابط تیره قبلی که این گروه با طالبان داشتند و دارند، احتمال تحقق این سناریو را ضعیف می کند.
چشم انداز اصلی طالبان، شکست ابرقدرت جهان است و پیامدهای آن برای کشور فاجعه بار خواهد بود. تنها در صورتی که رهبری طالبان متوجه شود، بقای آنها در افغانستان به مشروعیت ملی و بین المللی بستگی دارد، می توانند تکامل سازمانی داخلی را برای آماده شدن در جهت ایجاد حکومت فراگیر و همه شمول، آغاز کنند.