فقر و بیکاری از پدیده های است که سالهاست قرین زندگی مردم افغانستان است و این باعث شده است که افغانستان تبدیل به یک کشوری به شدت آسیب پذیر شود. ناامنی، کشت و قاچاق مواد مخدر، مهاجرت و امور از این قبیل به عنوان آسیب به نحوی مرتبط با فقر و بیکاری است. حکومتهای مستقر در افغانستان نیز متأسفانه در مهار فقر و بیکاری ناکام بوده اند و نتوانسته اند زمینه اشتغال مردم را چه در داخل و چه در خارج از افغانستان فراهم کند و در نتیجه بیکاری به عنوان یک بحران در این کشور قد علم کرده و بحران اشتغال افغانستان زندگی مردم این کشور را تحت الشعاع قرار داده است.
تعریف بیکاری و اشتغال
از نظر اقتصادی به تعداد افراد بین سن ۱۵ تا ۶۵ سال، جمعیت در سن کار میگویند. از این جمعیت آنهایی که در هفته مرجع منتهی به آمارگیری حداقل یک ساعت مشعول به کار باشند موظف و شاغل گفته میشود. در طرف مقابل کسانی که در هفته مرجع موظف نباشند به دو گروه تقسیم بندی میشوند؛ گروه اول افرادی هستند که با وجود نداشتن کار، قدرت انجام کار را دارند و در هفته مرجع و سه هفته پیش از آن به جستجوی کار بودهاند؛ اما به آن دست نیافته اند. به این گروه افراد جمعیت بیکار یا غیر موظف گفته میشود. گروه دوم افرادی هستند که با وجود قدرت کار و قرار داشتن در سن کار بیکار هستند و در جستجوی کار هم نیستند. به این گروه از افراد جمعیت غیرفعال گفته میشود و ممکن است تعداد آنها در اوضاع و احوال بد اقتصادی به خاطر یأس و ناامیدی افراد از دستیابی به شغل افزایش یابد. به طور کلی به مجموع افراد موظف و افراد طالب کار در سن کار جمعیت فعال و به افراد بیکار و غیر موظف که در سن کار قرار دارند اما در پی کار نیستند جمعیت غیر فعال گفته میشود. به این ترتیب نسبت جمعیت افراد غیر موظف و بیکار طالب کار به جمعیت فعال جامعه تعریفی است که برای نرخ بیکاری در علم اقتصاد ارائه میشود. بنابراین علت غیر واقعی به نظر رسیدن نرخ بیکاری در جامعه در برخی از زمانها، کاهش جمعیت فعال به دلایلی مانند یأس و ناامیدی از دستیابی به کار است. بر اساس آمار اداره احصائیه و معلومات طالبان که جمعیت کل کشور را 34.3 میلیون تن گزارش کرده است 49.7 در صد مردم افغانستان در سن کار قرار دارند، اما بحران اشتغال افغانستان گریبانگیر آنها است.
نرخ بیکاری در افغانستان
آخرین آماری که از نرخ بیکاری در افغانستان از سوی سازمان بین المللی کار ارائه شده است نشان میدهد که تنها در ربع سوم سال 2021 میلادی، بیش از 500 هزار نفر کارشان را از دست داده اند و ممکن است این جمعیت تا اواسط سال 2022 به 900 هزار نفر افزایش یابد. آمارها نشان میدهد که میزان بیکاری در سال 2022 نسبت به سال 2020 حدود 13.30 درصد افزایش داشته است. این آمار و ارقام دال بر تایید بحران اشتغال افغانستان استند.
علل ناکامی حکومت در اشتغال زایی و بحران اشتغال افغانستان
۱- جنگها: بیش از چهار دهه است که افغانستان درگیر جنگهای فرسایشی است، این جنگها عمدهترین عامل عقبمانی اقتصادی و بیکاری در افغانستان محسوب میشود، زیرا جنگها باعث شده که از یک سو بنیان اصلی اقتصادی کشور فروپاشیده و تقریباً تمامی مراکز تولیدی و صناعتی، شاهراهها، بندها و سیستمهای زراعتی، استخراج معادن به شمول سرمایه های نظامی نظامی و دفاعی از بین رفته و از سوی دیگر، کشور از تطبیق پلانهای انکشافی و توسعوی باز بماند.
2- افزایش جمعیت: افغانستان کشوری است که در آن هیچ کنترل جمعیتی وجود ندارد؛ اگرچه در سالیان اخیر بحث کنترل زاد و ولد و جلوگیری از بارداریهای ناخواسته و فاصله گذاری بین فرزندان مطرح بوده است؛ اما به دلیل عدم اطلاع رسانی دقیق از یک سو و بافت سنتی جامعه افغانستان از سوی دیگر این سیاست موفقیت آمیز نبوده است. بر اساس پیشبینی ها ممکن است جمعیت افغانستان تا بیست سال آینده به دو برابر برسد که این مسئله می تواند بر شدت بحران اشتغال افغانستان بیافزاید.
3- نبود سیاست اشتغالزایی سازگار با شرایط افغانستان: جنگهای چند دهه ای اخیر در کشور و عدم استقرار حکومتهای کارا و مردمی در کشور باعث شده است که برنامه ریزی برای بهبود زندگی مردم وجود نداشته باشد و سیاست اشتغال زایی سازگار با وضعیت انسانی، جغرافیایی و اقتصادی افغانستان، از چشم دولتمردان به دور بماند.
4- وجود فساد گسترده در ادارات حکومتی: نقش فساد گسترده اداری در حکومتهای مستقر در افغانستان را نمیتوان در بحران اشتغال افغانستان و بیکاری نادیده گرفت. حداقل در افغانستان فساد اداری از چند زاویه میتواند نقش مستقیم در اشتغال داشته باشد که از آن جمله میتوان به استخدامات خیالی و غیر مسلکی اشاره کرد که از یک سو باعث شده است که میزان نیروهای شاغل به کار منطبق با واقعیت نباشند و از سوی دیگر از استخدام نیروهای کارآمد جلوگیری گردد که نقش غیرقابل انکار در فرسودگی اداره و به خصوص ادارات کارآفرین دارند. ضمن اینکه وجود فساد میتواند در ناکارآمدی سیاستگذاری اقتصادی و اشتغال زایی نقش مستقیم داشته باشد.
5- جهت گیریهای قومی و سمتی در پروژه های انکشافی و زیربنایی: افغانستان دارای معادن فراوان است و از معدود کشورهای محسوب میشود که از این جهت غنی است؛ اما سیاستهای قومی و سمتی باعث شده است که در استخراج این معادن که میتواند زمینه اشتغال بسیاری از مردمان این کشور را فراهم کند ناکام باشد. به عنوان نمونه میتوان به آهن حاجی گگ، زغال سنگ بامیان و … اشاره کرد که به دلیل موقعیت جغرافیایی خود دست نخورده باقی مانده است و از انتقال لین برق توتاپ که میتوانست در استخراج این معادن و حتی تولید برق هرارتی موثر باشد خودداری شد.
6- سنتی بودن زراعت و مالداری: افغانستان کشوری است که دارای ظرفیت خوب زراعتی و مالداری است؛ اما سنتی بودن زراعت و مالداری باعث شده است که کشاورزان و مالداران بهره کمتری ببرند که خود بخود موجب دلسردی مردم به زراعت و مالداری میگردد؛ درحالی که تجربه کشورهای دارای زراعت و مالداری صنعتی نشان میدهد که ظرفیتهای اشتغال بسیاری در این حوزه وجود دارد و ناکامی حکومت ها در این زمینه به تشدید بحران اشتغال افغانستان منجر شده است.
7- نبود امنیت برای سرمایه گذاری: نبود امنیت باعث میشود که سرمایه گذاران داخلی تلاش به بیرون کردن سرمایه های خویش از کشور داشته باشند و سرمایه گذار خارجی تمایلی به آوردن سرمایه به داخل کشور نداشته باشند که نتیجه مستقیم آن عدم شکل گیری کارخانه های تولیدی و صنعتی و بنگاههای اقتصادی در کشور است. ضمن اینکه عدم انکشاف صنعت گردشگری نیز نتیجه مستقیم نبود امنیت در این کشور است.
8- شرایط ژئوپلوتیکی افغانستان: شرایط ژئوپلوتیکی افغانستان که یک کشور محصور در خشکی است باعث شده است که بسیاری از شغلهای مرتبط با دریا و دریا نوردی که مردمان کشورهای مجاور دریا به آن دسترسی دارند؛ مردم افغانستان از آن بی بهره باشند.
9- عدم توسعه زیربناهای مواصلاتی و جاده ای: افغانستان از لحاظ زیر ساختهای جاده ای به شدت ضعیف است، در طول حیات سیاسی این کشور کمتر توجه به توسعه زیر بناهای مواصلاتی شده است و این باعث شده است که مردمان این کشور از بسیاری از شغلهای مرتبط با جاده محروم باشند و بحران اشتغال افغانستان افزایش یابد.
راه حل کاهش بیکاری و ایجاد اشتغال
بدون شک راه حل برون رفت از بحرانی بیکاری موجود و ایجاد اشتغال را باید در رفع عوامل بیکاری جستجو نمود. در این میان برقراری صلح و آشتی ملی از طریق تشکیل حکومت فراگیر و همه شمول نقش محوری را بازی میکند؛ زیرا بدون به وجود آمدن صلح و تشکیل حکومت فراگیر، امکان رفع دیگر عوامل ناممکن و یا به شدت مشکل است. از اینرو بر گروه طالبان است که با درک وضعیت کشور و عبرت گیری از گذشته، از انحصارگرایی دوری نموده و با تشکیل حکومت فراگیر، زمینه صلح و امنیت را فراهم کنند تا بتوانند توانایی مقابله با بحران اشتغال افغانستان را داشته باشند. پس از برقراری صلح است که میتوان به موفقیت برنامه های کار آفرینی امیدوار بود، در غیر این صورت گروههای مخالف روز به روز تقویت شده و ممکن است در اکثر مناطق حکومت را با چالش امنیتی مواجه سازد که خود به خود دولت را از سرمایه گزاری در امور انکشافی بازداشته و معطوف به امور نظامی خواهد کرد. لذا بازهم بر مردم افغانستان تاریخ گذشته تکرار میشود و از انکشاف، اشتغال و زندگی عاری از ترس نان و بیکاری بی بهره خواهند بود و بحران اشتغال افغانستان کماکان قربانی خواهد گرفت.