بیکاری گسترده و شرایط وخیم اقتصادی در افغانستان، مردمان اینجا را جان به لب رسانیده است. بیکاری علاوه بر اینکه پیامدهای غیر قابل جبران اقتصادی دارد، شیرازهی اجتماعی را نیز از هم فروپاشیده است. بنابراین در اینجا تلاش میگردد که نگاهی گذرا به پیامدهای اجتماعی و اقتصادی بیکاری در افغانستان انداخته شود.
دلایل بیکاری
بیکاری محصول افزایش عرضۀ نیروی کار است. وقتی تقاضای نیروی کار ثابت و عرضۀ آن در حال افزایش باشد، بیکاری بوجود می آید. بنابراین هر عاملی که باعث کاهش تقاضای نیروی کار و افزایش عرضۀ نیروی کار گردد، باعث بوجود آمدن بیکاری می گردد. در افغانستان تمام تغییرات وتحولاتی که طی چند دههی اخیر صورت گرفته است، همه باعث کاهش تقاضای نیروی کار شده است که سر انجام منجر به افزایش نرخ بیکاری گردیده اند.
عوامل اقتصادی بیکاری
- نبود سرمایه
نبود سرمایه یکی از دلایل عمده ای بیکاری است. چون سرمایه یکی از عوامل مهم تولید است، از این رو محل کار به موجودیت سرمایه ارتباط داشته و محدود بودن سرمایه باعث استخدام ناقص یا بیکاری می گردد.
- محدودیت مصرف
یکی از دیگر علل بیکاری، محدودیت مصرف میباشد خواه این محدود شدن مصرف از ناحیه کمی عایدات افراد خانواده از ناحیه افزایش فیصدی پس انداز از عاید حاصله باشد، که از اثر آن تقاضا به محصولات تولید شده پایین آمده و در نتیجۀ آن تمایل به سرمایه گذاری تقلیل می یابد که این امر موجب استخدام ناقص یا بیکاری می گردد.
عوامل سیاسی
نبود حاکمیت و تطبیق قوانین و یا نظارت ضعیف آنها برای جلوگیری از فعالیتهای اقتصادی غیر قانونی و مافیایی، نبود قوانین و مؤسساتیکه حق کار را برای افراد جامعه تضمین نماید، و هم موجودیت فساد در ادارات دولتی و غیره، از عوامل سیاسی به وجود آورندۀ بیکاری می باشد.
عوامل اجتماعی
سطح پائین موجودیت تعلیم و تربیه و تخصص، تراکم نفوس، تبعیض از لحاظ سن، جنس، نژاد، قوم و غیره از جمله عوامل مهم اجتماعی است که باعث بیکاری در یک جامعه می گردد.
نرخ بیکاری
بیکاری یکی از شاخصهای تعیین کننده وضعیت اقتصادی در یک کشور است. از این رو بی کاری از مسائل جدی و مهم در هر کشور محسوب می شود. جمعیت فعال یک کشور را دو گروه از افراد تشکیل میدهد، گروه شاغلان و گروه بیکاران و بیکاری نیز انواع گوناگون دارد که میتوان به صورت ذیل مورد نظر قرار داد.
1.بیکاری ساختاری
عامل بیکاری ساختاری، تغییرات ساختاری می باشد. مانند تغییرات جمعیت، تغییر در سیاست های دولت، بحران های اقتصادی و اجتماعی که منجر به کاهش تولید و رکود بازار می گردد.
- بیکاری طبیعی
بیکاری طبیعی اکثرا در ساختار بازار کار وجودداشته و ناشی از بیکار شدن کارگران در نتیجه تغیر محل و یا یافتن کار با خصوصیات و برتری جدید می باشد. نمونه ای از این نوع بیکاری را مهاجرت های افراد برای جستجوی کار جدید می توان اشاره کرد.
- بیکاری دورانی
بیکاری دورانی بر اثر رکود و بحران و کاهش فعالیتهای تصدیها بوجود می آید. تجارب نشان داده است که اقتصاد در مسیر رشد خود در دوره های تجارتی با آنکه در حال رونق است با رکود نیز مواجه می گردد، که در دوره رکود اقتصادی تولید کاهش یافته و به تبع آن تقاضا نیز برای استخدام کارگر کم می شود.
- بیکاری تکنالوژیکی
بیکاری فنی محصول حضور ماشین به جای انسان است. به عبارت دیگر میتوان گفت وقتی که ماشین به جای انسان وارد بازار کار می گردد باعث می شود که انبوهی از افراد بیکار گردند. زیرا ماشین ها هم کار را به سرعت و هم هزینه ای کم انجام می دهند. وقتی ماشین به جای انسان به استخدام در می آید، علی الرغم اینکه برای یک عده شغل ایجاد می کند، اما کارگران زیادی را بیکار می نماید.
- بی کاری فصلی
بیکاری فصلی معمولا برای مشاغل چون کشاورزی، ساختمانی، ماهیگیری و برخی دیگر از مشاغلی که فصلی هستند، رخ می دهد. در کشورهای عقب مانده که در مناطق حاره و یا در مناطق سرد نیم قارۀ شمال و جنوب موقعیت دارند و نیروی کار امکانات محدود تغییر از یک عرصه کار به عرصه دیگر دارند، بیکاری فصلی، بیکاری معمولی و همیشگی آن می باشد.
- بیکاری مخفی
بیکاری مخفی، نوعی از بیکاری است که بود و نبود و انجام شدن یا نشدنِ آن کار برای تولید ملی به کلی ناچیز و یا هم هیچ است. در شرایط فعلی چنین بیکاران را افرادی که مشغول شغلهای کذب هستند تشکیل می دهند.
- بیکاری ناقص
بیکاری ناقص زمانی رخ می دهند که استفاده ای ناقص از ظرفیت و توانایی جمعیت شاغل صورت گیرد. این نوع بیکاری هنگامی رخ می دهد که فرد شاغل توان و تمایل کارکردن 40ساعت کار را در هفته دارد، اما در اثر ضعف میکانیزم بازار، کار فرد شاغل در هفته کمتر از 40ساعت مشغول کار باشد، که در نتیجه بازار کار نامطلوب را توسعه می دهد.
وضعیت بیکاری در افغانستان
باتوجه به آنچه که در رابطه به بیکاری گفته شد، در افغانستان قبل از فروپاشی(2021) نظام جمهوریت، نرخ بیکاری تقریبا بیش از 70فیصد بود. یعنی در دوران جمهوریت 70فیصد از نیروی کار فعال، بیکار بودند. اما به دلیل حضور مؤسسات مددکار و همچنان فعالیت شرکتها و کارخانه های تولیدی، این نرخ بیکاری رو به کاهش بود. ولی با سقوط نظام جمهوریت و تسلط طالبان، تقریبا تمام مؤسسات، شرکتها، کارخانه ها و … رو به افول گذاشت و تقریبا همه تعطیل گردید که باعث گردید که نرخ بیکاری در سال 2022 به بالاترین حد خود یعنی 93فیصد برسد. این نرخ بیکاری واقعا یک تازیانهای است که بر پیکر اقتصاد و جامعه افغانستان دیوانه وار شلاق میزند.
پیامدهای اجتماعی بیکاری
تازیانهای بیکاری و وخامت اوضاع اقتصادی چنان طغیان میکند که بسیاری از خانواده ها اطفال و بعضا اعضای بدن شان را میفروشد. این وضعیت باعث گردیده است که میزان جرم و جنایت به شدت افزایش یابد و فضای اجتماعی به صورت گسترده، خوف ناک و هراس انگیز باشد. شیرازهی اجتماعی از هم پاشیده و اطمینان و اعتماد جمعی کاملا از بین رفته است. افراد جامعه تمام امید شان را از دست داده اند و هیچ روزنهی برای فردای خویش نمیبینند. باتوجه به شرایط حاکم در جامعه ی افغانستان به صورت خلاصه میتوان گفت که افغانها در بهت و حیرت و در یک درماندگی و نا امیدی عمیق فرورفته اند. مشکلات و معضلات ذیل از جمله پیامدهای ملموس و محسوس بیکاری در افغانستان است:
- پائین آمدن سطح زندگی
بیکاری باعث گردیده است که اکثریتِ جامعه افغانستان از یک زندگی ساده و معمول محروم گردند. یعنی بیکاری باعث گردیده است تاافراد بیکار از سهولت های زندگی بدور باشند و یک زندگی بخور و نمیر را سپری نمایند.
- قرض و دعوا
افراد بیکار در جامعه به دلیل اینکه توانایی تامین معیشت زندگی شان را ندارند، ناچار به دریافت قرض از اطرافیان خویش روی می آورند. پس از آن به دلیل اینکه توانایی باز پس پرداخت بدیهیهای خویش را ندارند، درگیری و دعوا صورت گرفته و اعتماد و اطمینان عمومی مخدوش می گردند.
- کاهش عاید خانواده ها
یکی از پیامدهای ویران کننده بیکاری که چشم انداز زندگی آینده کودکان و خانوادهها را دیگر گون مینمایند، کاهش عاید و در آمد خانواده های هستند که افراد و اعضای آن خانواده ها بیکارند. زیرا مضیقۀ اقتصادی در نهایت باعث میگردند که خانواده ها توانایی ایجاد فرصت تحصیل و پیشرفت را برای کودکان و اطفال شان از دست بدهند و آینده ی کودکان و اطفال آنان کاملا مبهم و نابود گردند.
- ایجاد مشکلات روانی و روحی
از دیگر پیامدهای ویران کننده ای بیکاری در جامعه افغانستان، افزایش افسردگی و مشکلات روانی افراد بیکار و در نهایت تنش در درون خانواده ها هستند.
- بهم خوردن نظام خانواده ها
نقش بیکاری در فروپاشی نظام خانواده کاملا روشن و مشخص است. در افغانستان به دلیل اینکه تمام مسئولیت مالی و معیشتی به عهدهی مرد خانواده است، زمانی که مردان خانواده بیکار باشند و توانایی تامین مالی زندگی را نداشته باشند، سر انجام خانواده ها از هم فرو می پاشند.
- محروم شدن اطفال از مکتب
یکی از پیامدهای غیر قابل جبران بیکاری، محروم شدنِ اطفال از تحصیل و رفتن به مکتب است. وقتی سطح زندگی و سطح معیشتی و عایداتی خانواده ها پائین باشد، آنها نمیتواند که اطفال شان را حمایت کرده و به مکتب بفرستند، از این رو پیامد غیر قابل جبرانی بر کودکان وارد می کنند که باعث می شود، اطفال برای همیشه از درس و مکتب و مدرسه محروم گردند.
- افزایش گداها
از دیگر پیامدهای منفی بیکاری، تکدی گری و گدایی است. هرچند در این اواخر حکومت طالبان برنامه ای را برای جمع آوری گدایان از شهرها روی دست گرفته است و طبق آنچه که از طریق رسانه ها شنیده میشود آنها تلاش دارند که برای گدایان حقوق ماهیانه تخصیص دهند، اما تااکنون این تجربه در هیچ جای دنیا موفق نبوده است. ولی به هرحال تگدی گری و گدایی یکی از پیامدهای فاجعه آمیز بیکاری محسوب می گردد.
- بی ثباتی و انحراف جامعه
بیکاری مداوم یکی از دلایل عمده در بی ثباتی و انحراف افراد محسوب میگردند. اینهمه قتل و غارت، اینهمه سرقت و راهزنی و ..محصول بیکاری در جامعه ای افغانستان است.
- افزایش اعتیاد
افزون بر اینکه بیکاری افراد را منحرف، افسرده و مبتلا به انواع مشکلات و معضلات روانی مینماید، در ابتلای افراد به اعتیاد نیز تاثیرات قابل توجه دارد. چنانچه امروزه جامعه ای افغانستان بیش از 3 میلیون نفر معتاد دارد که مشکلات اولیه ای آنان از بیکاری و …سرچشمه میگیرند.
- افزایش جنگ و خشونت
افغانستان بیش از چهار دهه درگیر جنگ و خشونت های خانمان سوز هستند. زیرا بخش قابل توجه از جامعه افغانی، جنگ را به عنوان یک شغل و به عنوان یک راه در آمد انتخاب کرده است. به دلیل نبود کار و ناتوانی افراد در تامین مکلفیتهای مالی، به ناچار عضوی گروه های تروریستی و … میگردند تا از آن طریق تامین معیشت کنند.
پیامدهای اقتصادی بیکاری
در واقع پیامدهای اقتصادی بیکاری در افغانستان یک فاجعه است. کمترین فاجعه ای که پیامدهای بیکاری بر اقتصاد افغانستان گذاشته است، اینست که 23میلیون نفر همین اکنون به غذا دسترسی ندارند.
مشکل اساسی اینجاست که کتلۀ بزرگی از سرمایه های بشری در افغانستان هیچ نوع مؤلدیت و مفیدیت نداشته و تعداد زیاد آنها را کسانی تشکیل میدهد که هیچ کار ندارند. علاوه بر این، بیکاری های فصلی هم با یک نرخ بلند در کشور حضور دارند.
مسئله ای اساسی در افغانستان رابطه مستقیم جنگ و خشونت با فقر و بیکاری است. هرقدر بیکاری زیادتر شود، مسئله ی جنگ و نا امنی هم زیاد تر می شود، چون افراد نیازمند تامین مایحتاج زندگی خویش بوده و ناگزیر اند به هر نوع کاری متصول شوند تا معیشت شان را تامین نمایند. حتی اگر این معیشت از طریق دریافت منابع از گروه های تروریستی و .. باشد. از این رو کار یا شغل در حقیقت ثبات اجتماعی راایجاد می کند و ثبات اجتماعی باعث ایجاد ثبات سیاسی می شود.
وقتی بیکاری و فقر اوج گیرند، جنگها و خشونت های داخلی و بیهوده نیز افزایش مییابند که با افزایش جنگ و نا امنی، دوباره چرخهای نیم بند اقتصاد از کار میافتد و سر انجام این دور باطل باعث می گردد که فضا از هر نگاه برای یک زندگی آرام غیر ممکن باشد.
پیشنهادات
به دلیل اینکه تحول سیاسی در افغانستان باعث فروپاشی نظام اقتصادی گردیده است، از این رو حاکمان افغانستان مکلف استند در قدم اول اعتماد سازی عمومی نموده و پس از آن به مشکلات و معضلات ذیل رسیدگی نمایند.
- عدم موجودیت بازار کار مؤثر؛
- عدم تناسب در استفاده از عوامل تولید؛
- عدم موجودیت سیستم درست سرمایه گذاری؛
- موجودیت سیاست های پولی و مالی نادرست؛
- مشکلات ساختاری تولید؛
- نبود نهادهای مدافع کارگر؛ به باور نگارنده ای این سطور کارهای که باید در راستای حل معضله ای بیکاری صورت گیرد عبارت اند از:
- ایجاد محیط کاری قانونمند؛
- ایجاد زمینه ها برای سرمایه گذارییها مخصوصا سرمایه گذاری هایی که بیشتر اشتغال زا باشند؛
- فراهم آوری زمینه های آموزش های فنی و بلند بردن مهارتها؛
- برقراری تناسب بین استفاده از عوامل تولید؛
- تجدید سیاست های اقتصادی برای فعال سازی نیروی کار؛
- تبادله یا داد و ستد نیروی کار با کشورهای منطقه تا بدین ترتیب زمینه برای تبادل تجارب و مهارتها میسر گردد؛
- طرح و تطبیق سیاست های حمایوی در بخش های کار و کارگر؛
- تقویت زراعت و صنایع متمم زراعت در کشور.