جوانان افغانستان
افغانستان، کشوری با تاریخ و فرهنگی غنی است که در دهههای اخیر در مرکز تقابلهای پیچیدهای میان هویت ملی، ارزشهای اسلامی و فشارهای فرهنگی و سیاسی خارجی قرار گرفته است. جدال بیست ساله بین حکومت تحت سلطه غرب و گروه جهادی موسوم به طالبان، فقط یک نبرد نظامی بر سر قدرت نبود، بلکه یک جنگ فرهنگی نیز در همین حین جریان داشت.
جنگی که در یک سوی آن غربگراها، جریانهای ترویج دموکراسی و آزادی غربی و سکولارها و فمینیستها قرار داشتند و در سوی دیگر آن جامعه سنتی مذهبی که میخواست بر ارزش های دینی مبتنی بر اسلام پایدار بماند، هر چند این ارزشها بر اساس چارچوب نظری دقیقی از اسلام شکل نگرفته نبودند. این تقابل را میتوان بهعنوان نبردی برای تعریف هویت جمعی و فردی، بهویژه در میان جوانان افغانستان تحلیل کرد.
به طور کلی در نیمقرن گذشته، یکی از پروژههای فرهنگی و رسانهای جهان غرب در قبال اسلام، ساختن چهرهای هراسانگیز، افراطی و بدوی از این دین بوده است؛ پروژهای که با بهرهگیری از قدرت بیسابقه تصویر، رسانه، آموزش رسمی و شبکههای اجتماعی بهپیش رفته و تلاش کرده است تا اسلام را از یک منظومهی معنایی پویا و اخلاقمحور، به یک تهدید امنیتی و تمدنی تبدیل کند
غرب، با استفاده از ابزارهای رسانهای و گفتمان سیاسی، دهههاست که سعی در مهار گسترش این دین و دلسرد کردن مسلمانان از هویت دینی و ملی خود داشته است. در این راستا، «جوانان» بهعنوان سرمایهی اصلی ملتهای اسلامی، به مهمترین هدف تهاجم فرهنگی تبدیل شدهاند. پس از بازگشت طالبان به قدرت در اوت ۲۰۲۱، این تلاشها با شدت بیشتری ادامه یافته و طالبان به عنوان گروهی افراطی و حکومتی ناکارآمد بازنمایی شدهاند.
جوانان افغانستان، تهاجم فرهنگی غرب و بازنمایی خشونتآمیز اسلام
از منظر جامعهشناختی، بازنماییهای رسانهای ابزارهایی قدرتمند برای شکلدهی به ادراکات جمعی هستند. غرب با بازنمایی شرق بهعنوان فضایی عقبمانده و خشن، به سلطه فرهنگی و سیاسی خود مشروعیت میبخشد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، رسانههای غربی تصویری خشونتآمیز و افراطی از اسلام ارائه کردند تا این دین را بهعنوان تهدیدی برای تمدن مدرن معرفی کنند.
گروههایی مانند داعش، که بین سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ در عراق و سوریه ظهور کردند، بهعنوان نمادهای «اسلام افراطی» در رسانهها برجسته شدند. مطالعهای از دانشگاه کمبریج نشان داد که ۷۸ درصد از اخبار مرتبط با اسلام در رسانههای بریتانیایی و آمریکایی بر خشونت و افراطگرایی متمرکز بوده و تنها ۱۲ درصد به جنبههای فرهنگی و انسانی اسلامی متمرکز بوده است.
این بازنماییها تأثیر عمیقی بر جوانان افغانستان، که حدود ۶۳ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند داشته و برخی را به دوری از هویت دینی و هضم شدن در فرهنگ غربی سوق داده است. این استراتژی غرب نه تنها به دنبال مهار گسترش اسلام است، بلکه با تضعیف هویت ملی، جوانان را از مشارکت در بازسازی کشورشان دلسرد میکند.
بازنمایی طالبان در رسانههای غربی
پس از به قدرت رسیدن طالبان در اوت ۲۰۲۱، رسانههای غربی پروژهای هدفمند برای بازنمایی این گروه بهعنوان حکومتی افراطی و ناکارآمد آغاز کردند. گزارشهای رسانههای جهانی مانند نیویورک تایمز و بی بی سی، عمدتاً بر محدودیتهای طالبان بر حقوق زنان، سرکوب آزادی بیان و اجرای مجازاتهای عمومی متمرکز شدهاند، اما به بهبود امنیت در مقایسه با دورههای پیشین یا تلاشهای طالبان برای بازسازی زیرساختها اشارهای نمیکنند.
این بازنمایی یکجانبه، که به ندرت به زمینههای تاریخی مانند اشغال ۲۰ ساله افغانستان توسط غرب یا نقش آن در تخریب زیرساختها اشاره میکند، به نظر میرسد با هدف ناامید کردن جوانان از آینده کشور و تشویق آنها به مهاجرت طراحی شده است. این استراتژی، با تضعیف اعتماد به نفس ملی، به دنبال قطع ارتباط جوانان افغانستان با هویت اسلامی و ملی آنهاست.
دروننگری انتقادی: طالبان و مسئولیت تاریخی
در درون طالبان، هنوز گروهها و چهرههایی وجود دارند که از ظرافتهای فرهنگی، حساسیتهای جهانی و تأثیرات ژرف رفتارشان بر تصویر دین اسلام غافلاند. آنان با توجیه شریعت، رفتارهایی سختگیرانه و غیرقابل دفاع از خود نشان میدهند؛ رفتارهایی که بلافاصله سوژه رسانههای جهانی میشود و آتش دشمنی با اسلام را شعلهورتر میسازد.
طالبان باید درک کند که در جهان معاصر، «بازنمایی» همانقدر اهمیت دارد که «واقعیت». رفتار طالبان بهعنوان نشانهای از هویت اسلامی در افغانستان و جهان تفسیر میشود. اگر طالبان با سختگیری بیش از حد عمل کند، این رفتار به کل دین اسلام تعمیم داده میشود و به رسانههای غربی فرصت میدهد روایت «اسلام خشن» را تقویت کنند.
محدودیتهای اجتماعی که توسط حکومت اسلامی برای مردم تعیین میشود، نه تنها به کاهش سرمایه اجتماعی منجر شده، بلکه انگیزه مهاجرت را در میان زنان و جوانان شهری افزایش داده است. در مقابل اقشار روستایی، که اکثراً از طالبان حمایت میکنند، به دلیل همخوانی ارزشهای سنتیشان با قوانین طالبان، کمتر احساس محرومیت میکنند.
این شکاف طبقاتی و جنسیتی باید در سیاستگذاریهای طالبان مورد توجه قرار گیرد. اگر هدف این گروه، حفظ هویت اسلامی است، باید با تکیه بر اخلاق پیامبر(ص) و رحمت الهی و ملاطفت را جایگزین سرکوب کند. دین از نظر غربی، ابزار کنترل است، اما در بنیاد خود، دین اسلام آزادکنندهترین نیروی اجتماعی است؛ اگر درست فهمیده شود.

ضرورت ملایمت و همدلی در سیاستهای طالبان
برای مقابله با تهاجم فرهنگی غرب و جلب و جذب جوانان افغانستان به فرهنگ اسلامی، طالبان باید رویکردی مبتنی بر ملایمت و همدلی اتخاذ کند. طالبان میتواند با اقدامات زیر سرمایه اجتماعی را تقویت کند و به جای تقابل با مردم، آنان را با خود همسو و همراه کند.
ایجاد امید در میان جوانان: گزارشها نشان میدهد که اکثر جوانان افغانستان به دلیل نبود فرصتهای شغلی احساس ناامیدی میکنند. با ارائه فرصتهای آموزشی و شغلی، مانند برنامههای حرفهای برای جوانان و بازنگری در محدودیتهای آموزشی زنان، طالبان میتواند جوانان را به مشارکت در بازسازی کشور تشویق کند.
همدلی با اقشار مختلف: طالبان باید با گفتوگوهای عمومی و ایجاد شوراهای مشورتی محلی، به نیازهای زنان، اقلیتها و طبقه متوسط توجه کند. این همدلی میتواند حس تعلق را تقویت کند.
حفظ هویت ملی و اسلامی: طالبان باید هویت اسلامی را بهعنوان نیرویی برای وحدت و پیشرفت بازتعریف کند، نه ابزاری برای سرکوب. این امر مستلزم اصلاح قوانین سختگیرانه، مانند محدودیتهای پوشش است.
جلوگیری از مهاجرت: مهاجرت گسترده جوانان نتیجه احساس ناامنی و حاشیهنشینی است. طالبان باید با ایجاد فضایی فراگیر، جوانان را به ماندن و تلاش برای وطن تشویق کند.
طالبان اگر میخواهد حکومتی اسلامی و پایدار بسازد، باید بهجای سیاست «اجبار از بالا»، به «همدلی از پایین» روی آورد. جوانان افغانستان را نه به چشم خطر، بلکه به عنوان سرمایه ببینند. نظام آموزشی، هنری، رسانهای و مدنی باید بهجای ایدئولوژی خشک، بر مشارکت، گفتوگو و امید به آینده متمرکز شود.
مردم باید در حاکمیت، خود را «حاضر» ببینند، نه صرفاً «محکوم به اطاعت». زن افغان باید بداند که ارزش او تنها در چارچوب خانه خلاصه نمیشود. اقلیتها باید احساس امنیت و کرامت کنند. اینها نه عقبنشینی از شریعت، بلکه تجلی روح واقعی اسلام است.
رفتار طالبان آینده افغانستان و درک جهانی از اسلام را شکل میدهد. گروههای اجتماعی با تقویت حس تعلق، هویت جمعی را تقویت میکنند. اگر طالبان با خشونت عمل کند، به تهاجم فرهنگی غرب کمک میکند و جوانان را از هویت خود دور میسازد. اما با حکمت و همدلی، میتواند الگویی برای حکومتی اسلامی و انسانی ارائه دهد. برای مثال، پروژههای زیرساختی طالبان، میتواند بهعنوان نشانهای از تعهد به پیشرفت معرفی شود.
تهاجم فرهنگی غرب حقیقتی است که نمیتوان آن را انکار کرد. اما مبارزه با آن نیازمند عقلانیت، ژرفنگری و ملاطفت است، نه صرفاً سختگیری. طالبان امروز در برابر انتخابی تاریخی قرار دارد: یا میتواند با تکرار اشتباهات گذشته، دین را به نام نظم، قربانی کند؛ یا با بازسازی رابطه دین و مردم، الگویی نوین از حکومتداری اسلامی ارائه دهد که نهتنها افغانستان، بلکه جهان اسلام به آن افتخار کند.
جامعه افغانستان نیازمند دولتی است که به جای ترسآفرینی، آیندهساز باشد. اگر این اتفاق نیفتد، مهاجرت، انزوا، بحران هویت و واگرایی اجتماعی روندهایی اجتنابناپذیر خواهند بود. حفظ هویت ملی، اسلامی و انسانی تنها در پرتو عقلانیت اخلاقی و اعتماد به مردم ممکن است.

شکریه نورزی