Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

به داد خلیلزاد برسید!

در داد و بیدادها، در کش و گیرها، در منم منم های سیاسی و هزاران هزار خروار پُف و پتاق‌های سیاستمداران دنیا، هیچ چهره‌ای به مظلومیت زلمی خلیلزاد ندیدم. بیچاره، درمانده، خاک بر سر و در به در که هر چه می‌کند و هرچه می‌گوید، خریداری ندارد. گویا ناجوانمردان امریکایی او را چون دستمال یکبارمصرف دور انداخته‌اند.

گاهی در میدان هوایی بیاب می‌شود و آبروی نداشته‌اش را می‌برند. گاهی در سنای امریکا، او را به باد مسخره می‌گیرند، گویا که او سیاستمدار نبوده، بلکه یک چاپلوس یکبارمصرف بوده که اکنون نه امریکایی است و نه افغانستانی. به معنای واقعی از آنجا رانده و از اینجا مانده.

چند روز قبل با این سیاستمدار کارکشته و کاردان و کسی که اشراف کاملی بر سیاست جهانی دارد، گفت‌وگویی دوستانه‌ای داشتم. از حال و احوالش پرسیدم و با جواب‌هایی که شنیدم، من که هیچ، حتا اگر اشرف غنی هم بشنود، از حرف‌هایی که در مورد این شخصیت خدوم زده بود، عقب‌نشینی کرده و در آغوشش می‌گیرد و ساعت‌ها با او های های می‌گرید.

داد خلیلزاد
به داد خلیلزاد برسید که هیچ حامی ندارد!
  • شرح حال زلمی خلیلزاد از زبان شخص شخصیش

احمدی عزیز! روزگار بس ناجوانمردانه می‌چرخد. دیروز مرا ترامپ و چاپلوسان اطرافش چون جان شیرین شان دوست داشتند. حرف‌هایم خریدار داشت. در خانه دریشی‌هایم همیشه اتو کرده بود. ناز و نخره‌هایم خریدار داشت و خانمم شرل هم وقتی مرا می‌دید، می‌گفت: به به چه قدی، چه قامتی، چه سیاستی، کل سیاستمداران امریکایی و اروپایی فدای یک تار مویت.

امروز اما وضعیتم به نرخ مندوی فرق کرده. وقتی به ترامپ زنگ میزنم، میگوید: نمی‌شناسمت. سیاستمداران امریکایی را وقتی می‌بینم، طوری به طرفم می‌بینند، گویی شتر دیده‌اند. در کوچه و بازار که نگو و نپرس. هر کسی که می‌بیند، می‌گوید: ای همو لوده نیست؟

خانه که میایم، خانمم طوری طرفم می‌بیند که بدماش فلم، طرف بچه فلم می‌بیند. مگر من چه گناهی مرتکب شده‌ام که باید اینطوری زجر بکشم و مثل شمع آب شوم و در نهایت از بین بروم. دیروز شرل با خشم چنگیزخانی و پیشانی چین خورده، برگه طلاق را پیش رویم انداخت و گفت: تو دگه بدردم نمیخوری، بای!

حالی من مانده‌ام با دنیای از درد و مرگ تدریجی. گاهی سگرت، گاهی پشت بام، گاهی تلویزیون و گاهی هم کم کم نصوار. وقتی حوصله‌ام سر میرود، می‌بینم در کجا چه خبر است و در موردش یک دیدگاه در توییتر نشر می‌کنم که بعد از چند دقیقه مخاطبانم با دشنام‌های بدتر از دشنام‌های نجیب بروت و میرآغای سالنگی از من حمایت می‌کنند.

آرزویی نداشتم، جز رسیدن به پست وزارت خارجه امریکا، ولی این آرزو فقط آرزو باقی ماند و ترامپ پدر… هر بار مرا پشت نخود سیاه روان کرد و آخر هم گفت: تو کیستی؟ نمیشناسمت!

رفیق‌هایم همه از من ناراحت و قهر هستند. وقتی به اشرف غنی زنگ میزنم، مثل اینکه پدرکشتگی داشته باشیم، دعای بد در حقم میکند و در آخر صدای بی‌بی‌گل از پشت موبایل میاید که میگوید: خلیلزاد! الهی خیر نبینی!

دیشب خواب عجیبی دیدم. گردش ایام طوری دیگری بود. من قدرت سیاسی فراوانی داشتم. ترامپ از من اطاعت می‌کرد، خانمم برگشته بود و خیلی با من مهربان بود. به نیروهای امریکایی دستور میدادم که فلان منطقه را بمباران کنند و حداقل پنجاه کودک را از بین ببرند.

به داعشی ها میگفتم که به فلان منطقه حمله کند و به هیچ کسی رحم ننماید. وای چه خواب خوبی بود. وقتی بیدار شدم و خوابم را به یک تعبیرکننده در میان گذاشتم، طرفم خیره خیره دید و بعد گفت: نه تو آمنحتبی و نه من آنخ‌ماهو که این چنین خود را مهم گرفتی. تعبیر خواب تو این است که بزودی جهان از شرّ تو بی‎غم خواهد شد.

احمدی! آیا این جوانمردانه است که در 75 سالگی جوانمرگ شوم؟

داد خلیلزاد
به داد خلیلزاد ی برسید که برای افغانستان بهترین اقدامات را کرد

الیاس احمدی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=8789

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *