دروغهای رحمت الله نبیل
رحمتالله نبیل، رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان، اخیراً در نوشتهای در شبکه اجتماعی اکس (توئیتر) با اشاره به اظهارات محمد جولانی، فرمانده شورشیان در سوریه، ادعا کرده است که در «زمان مناسب» سراجالدین حقانی، وزیر داخله طالبان، به نسخهای مشابه احمد الشرع یا «احمد جولانی افغانستان» تبدیل خواهد شد.
نبیل با مقایسهای بیپایه میان وضعیت سوریه و افغانستان تلاش کرده است تا نفوذ جمهوری اسلامی ایران بر برخی حلقات طالبان را برجسته کند. این ادعاها در حالی مطرح میشوند که هیچ شواهد معتبری برای اثبات آنها وجود ندارد، اما بازتاب گسترده این سخنان در رسانهها، به نظر میرسد بیش از هر چیز به دنبال تشدید فضای التهاب و تفرقه در افغانستان باشد.
چنین اظهاراتی در بستری از بحرانهای سیاسی و اجتماعی موجود در افغانستان، میتواند به تقویت شکافها و بیاعتمادی در جامعه دامن بزند. این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که چگونه اظهارات و ادعاهای بیپایه برخی شخصیتهای سیاسی و بازتاب رسانهای آنها میتواند بر فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان تأثیر بگذارد و به بحرانهای موجود دامن بزند؟
دروغهای رحمت الله نبیل
رحمتالله نبیل، افزون بر اینکه در دوران مدیریتش به عنوان رئیس امنیت ملی افغانستان، خطاهای فاحشی را انجام داد، پس از فرار از کشور، بارها با تحلیلها و ادعاهای نادرست، سعی کرده است که در صدر خبرها قرار گیرد. وی تلاش کرده تا با ورود به موضوعات حساس و جنجالی، خود را به عنوان یک فرد اطلاعاتی و سیاسی برجسته مطرح کند. اما دروغهای فاحش و اطلاعات نادرست وی، اعتبار سخنانش را زیر سؤال برده و کسی بدانها توجه نمی کند.
در اوایل پیروزی طالبان، نبیل با جدیت مدعی بود که ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان، مرده است و طالبان این موضوع را مخفی میکنند. وی حتی به برخی گزارشهای غیرمستند برای تأیید این ادعا استناد کرد. اما بعدها حضور علنی ملا هبتالله در جلسات و دیدارهای عمومی این ادعا را کاملاً بیاعتبار ساخت. این خطای بزرگ نشان داد که نبیل بدون تحقیق کافی و تنها برای جلب توجه رسانهها، اقدام به شایعهپراکنی میکند.
در یک مورد دیگر، نبیل فردی را که شباهت ظاهری به ملا هبتالله داشت به عنوان رهبر طالبان معرفی کرد. این فرد که یک مولوی و استاد مدرسه بود، بعدها جلوی دوربین حاضر شد و ادعای نبیل را رد کرد و با تعجب گفت: «این رحمتالله چرا دروغ میگوید؟» این اشتباه مضحک، اعتبار تحلیلهای نبیل را بیش از پیش زیر سؤال برد.
همانطور که گفته شد، جدیدترین ادعای نبیل این است که سراجالدین حقانی، یکی از رهبران طالبان، به زودی به احمد جولانی (رهبر تحریر الشام در سوریه) تبدیل خواهد شد. این تشبیه نادرست و بیپایه، تلاش دیگری از سوی نبیل برای ایجاد هراس و تشویش در افکار عمومی است و از طرف دیگر تلاش وی جهت نشستن در صدر اخبار است.
رحمتالله نبیل در یادداشت اخیر خود ادعا کرده است که ایران نفوذ فزایندهای در حلقه قندهار طالبان دارد و این مسئله کشورهای منطقه و جهان را نگران کرده است. وی این نفوذ را مشابه نقش ایران در سوریه و خاندان اسد میداند. اما این ادعا نیز مانند بسیاری از تحلیلهای نبیل، فاقد شواهد و مدارک معتبر است. زیرا ایران مانند بسیاری از کشورهای منطقه و جهان، روابط دیپلماتیک خود را با مقامات رسمی افغانستان حفظ کرده و تاکنون هیچ نشانهای مبنی بر نفوذ فراتر از این روابط مشاهده نشده است.
این ادعای نبیل در واقع بخشی از تلاشهای ایرانهراسانهای است که برخی رسانهها و شخصیتهای سیاسی دنبال میکنند. هدف از این گونه ادعاها، ایجاد شکاف در روابط ایران و افغانستان و بهرهبرداری از فضای موجود برای اهداف سیاسی خاص است.
بحران معرفتی در افغانستان
در طول بیست سال اشغال افغانستان توسط نیروهای خارجی، کشور با بحرانهای عمیق امنیتی، اقتصادی و فرهنگی مواجه شد. اما در کنار این چالشهای ملموس، یک بحران کمتر ملموس اما به همان اندازه مخرب نیز به وجود آمد: بحران معرفتی. این بحران که میراث دوران حضور آمریکا در افغانستان است، به شکلگیری یک فرهنگ سیاسی قبیلهگرایانه، گسترش نفاق و نفرتپراکنی، و تضعیف اعتماد عمومی به رژیم سیاسی، رسانهها و حتی روابط اجتماعی منجر شده است. نتیجه این وضعیت، رشد دروغگویی و پذیرش نظریههای توطئه بیپایه و اساس است که خود به تشدید تنشها و حاکم شدن بی اعتمادی در جامعه افغانستان انجامیده است.
یکی از پیامدهای این بحران، تعمیق بیاعتمادی میان اقشار مختلف جامعه و نهادهای دولتی است. رسانهها و شخصیتهای سیاسی که باید نقش سازندهای در ایجاد همبستگی و تقویت اعتماد عمومی ایفا کنند، گاه خود به عوامل گسترش این بیاعتمادی تبدیل شدهاند. در این میان، چهرههایی مانند رحمتالله نبیل، با دروغها و تحلیلهای بیاساس خود به این بحران دامن زدهاند. زیرا نبیل یکی از چهرههایی است که به دلیل جایگاه پیشین خود در امنیت ملی افغانستان، تحلیلهایش مورد توجه رسانهها قرار میگیرد.
اما سابقه اشتباهات وی نشان میدهد که تحلیلهای او بیشتر از آنکه بر پایه اطلاعات دقیق و مستند باشد، بر اساس حدس و گمان و برای جلب توجه رسانهها ارائه میشود. این رفتار نبیل نمونهای از بحران معرفتی در افغانستان است که در آن شخصیتهای سیاسی به جای تقویت همبستگی و ارائه تحلیلهای واقعبینانه، به شایعهسازی و دروغپراکنی روی میآورند.
بحران معرفتی در افغانستان ریشه در سالها جنگ و مداخله خارجی دارد. این بحران باعث شده تا فضای بیاعتمادی در جامعه گسترش یابد و شخصیتهای سیاسی و رسانهها به جای ارائه تحلیلهای سازنده، به دنبال منافع شخصی و مطرح کردن نام خود باشند. در چنین فضایی، دروغپراکنی و شایعهسازی به ابزاری برای کسب شهرت و نفوذ تبدیل شده است.
برای مقابله با این وضعیت، لازم است که رسانهها و تحلیلگران مستقل با ارائه پاسخهای مستند و دقیق، خطاهای تحلیلی شخصیتهایی مانند نبیل را برملا سازند و از گسترش اطلاعات غلط جلوگیری کنند. بحران معرفتی افغانستان تنها با تلاش مشترک رسانهها، نخبگان سیاسی و جامعه مدنی قابل حل است و در این مسیر، مقابله با دروغپراکنی و شایعهسازی از اهمیت ویژهای برخوردار است.
عایشه ببرک خیل