میگویند چند سال پیش مکاتب دشت برچی پر از شور و شوق تعلیم بود و چنان شور و شوقی که ظرفیت کلاسهای کانکور از ساعت ۴ صبح پر میشد.
میگویند بیشترین دانش آموزانی که در کانکور پذیرش میشدند از منطقه دشت برچی بودند.
اما از چندین سال پیش به دین سو تنها صدای انفجار است که از این دشت به گوش میرسد،
تنها بوی باروت است که شنیده میشود،
و تنها مادران داغدارند که آواز ناله و عزا میخوانند،
و تمام سرکها با خون رنگ میشوند.
دشت برچی میتوانست مرکز علم در افغانستان نوین شود،
دشت برچی میتوانست بلخی دگر باشد،
دشت برچی میتوانست آواز آزادی و سرود شادی را در خود جای دهد،
اما اکنون دشت برچی دشت مظلومیت شده است.
اما گویا در چنان دنیای شلوغ و پر سر و صدایی به سر می بریم، که صدای مظلومیت دشت برچی شنیده نمیشود!
کسی به نالهی این مادران داغدار گوش نمیدهد که فرزند بزرگش را، نانآور خانهاش را از دست داده است،
کسی دستان خونین کودکان را نمیبیند که پیکر کوچک خواهرش را در آغوش کشیده،
کسی صدای انفجار نشنیده و همه جا امن و امان است!
امنیت است، خیریت است!
مهم نیست کدام گروه مسئولیت انفجار را قبول کند، چون کسی بازخواست نمیشود.
مهم نیست چند نفر کشته شوند، چون کسی نمیپرسد که بود و برای چه کشته شد!
مهم نیست چرا انفجار شد و چه کسی مسئولیت خود را درست انجام نداد که توانست بمب گذاری کند!
مهم این است که امنیت است، خیریت است.