یازدهم سپتامبر سال 2001، روزی که برجهای دوگانه نیویارک هدف حملات گروه القاعده قرار گرفت و در کنار اینکه ضعف اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده را بهنمایش گذاشت، اما هنوز هم ابهاماتی در مورد چگونگی این حملات خطرناک، ورود القاعده و چرایی حمله امریکا به افغانستان وجود دارد.
حملات یازدهم سپتامبر و حضور بیستساله امریکا در افغانستان را میتوان از چند زاویهٔ سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی بررسی کرد. ادعای رسمی امریکا این بود که طالبان به القاعده پناه داده بودند و برای جلوگیری از تکرار حملات تروریستی، باید به افغانستان حمله میشد. اما تحولات بعدی نشان داد که این رویداد فقط بهانهای بود برای در اختیار گرفتن جغرافیای حساس و ژئوپلیتیکی در خاور میانه.
و اما اصل ماجرا چه بود؟
یازدهم سپتامبر فقط بهانه بود
«اسامه بن لادن» یک عرب بود و هیچ ربطی به مردم افغانستان نداشت که امریکا بخواهد برای تلافی حملات این گروه، افغانستان را در اختیار بگیرد. هنوز پرسشهای زیادی دربارهٔ ابعاد فنی و امنیتی آن وجود دارد. از ناکامی دستگاه اطلاعاتی امریکا تا نحوه فروپاشی برجها. دیدگاهها و کارشناسیهای زیادی وجود دارد که میگویند برجهای دوگانه نیویارک در نتیجه بمبگذاری تخریب شدند و آسیب بیشتری از همین ناحیه دیدند تا برخورد طیارهها. به نوعی وقتی به عمق ماجرای یازدهم سپتامبر داخل میشویم، توطئهای آشکار وجود داشته و بههمین بهانه سران کاخسفید حکم اشغال افغانستان را دادند و این اتفاق افتاد.
فساد در سایه حضور امریکا
افغانستان به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک و همسایگی با چین، ایران، روسیه و آسیای میانه، برای امریکا اهمیت کلیدی داشت. و به همین خاطر اشغال این کشور بیشتر یک پروژهٔ کنترل منطقه بود تا نابودی القاعده. با ورود نیروهای خارجی در راس امریکا، واشنگتن و متحدانش در افغانستان دولتی را ساختند که وابستگی کامل به خودش و کمک خارجی داشت و نه بر پایهٔ مشروعیت داخلی که این وضعیت زمینهٔ فساد سیستماتیک را فراهم کرد.
میلیاردها دالر کمک بینالمللی وارد افغانستان شد، اما بیشتر آن از طریق شبکههای مافیایی، سیاسی و حتی خارجی حیفومیل گردید. پروژههای نیمهکاره، نهادهای پوشالی و قراردادهای صوری نمونههای آشکار بودند.
هدف تقویت تروریسم بود، نه نابودی تروریسم
امریکا مدعی بود که با حمله به افغانستان، القاعده را از بین میبرد و با از بین بردن گروههای تروریستی، صلح و آرامش را به این کشور هدیه میدهد، اما هدف چنین نبود و نشد. گروههای تروریستی زیادی زیر سایه امریکا عرض اندام کردند، تقویت شدند و افغانستان را به ناامنترین کشور در جهان تبدیل نمودند.
ناامنسازی افغانستان یک پروژه قوی و با امکانات تسلیحاتی و پولی زیادی همراه بود، زیرا در این میان، هدف اصلی امریکا، آسیب زدن به کشورهای رقیبش مثل چین، ایران و روسیه بود. میدان حساسی چون افغانستان که هممرز با این کشورها است، میتوانست واشنگتن را به مقصد برساند.

مشروعیت صفر
افغانستان به شدیدترین شکل به کمک خارجی وابسته شد. اقتصاد ملی رشد نکرد، تولید داخلی ضعیف باقی ماند و ارتش بدون حمایت امریکا نتوانست بقا داشته باشد.
دولتی در این کشور شکل گرفته بود که مشروعیت آن تقلب، جعل و دخالت بود و در آخرین انتخابات ریاست جمهوری که در کشور برگزار شده بود، فقط حدود یک میلیون نفر در پروسه رایدهی شرکت کرده بودند که عمق بیاعتباری مردم به این دولت و فرایند انتخابات را بهنمایش گذاشت.
نتیجه گپ
یازدهم سپتامبر بیشتر یک نقطهٔ عطف برای سیاست جهانی امریکا بود تا یک حادثه تروریستی. «جورجبوش» پسر با این حادثه، مشروعیت لازم را برای اشغال نظامی، توسعه پایگاههای امریکا در منطقه، فشار بر رقبای ژئوپولیتیک و فروش میلیاردی سلاح فراهم کرد.
در نهایت، حضور بیستساله نهتنها امنیت نیاورد، بلکه فساد، ویرانی و تقویت تروریسم را به همراه داشت. حتا در این مورد که جورجبوش ادعای کلانی در مورد نابودی گروه طالبان نیز داشت، ولی بعد از بیست سال جنگ، شکست را در برابر همین گروه پذیرفت و در سال 2021 با شرایطی که بهشدت بحرانی بود، مجبور شد شبانه نیروهایش را از افغانستان خارج کند و به این حضور نقطه پایان ببخشد. خروج یا فراری که کابوس سربازان و سیاستمداران امریکایی تبدیل شد.
احمدی