ظریفه غفاری
اینکه یک فعال مدنی از افغانستان در تلآویو حاضر شود، نه یک خبر عادی است، نه یک «رویداد قابل تفسیر»، و نه موضوعی که بتوان با زبان خنثی از کنار آن عبور کرد. این اتفاق، بهخودیِ خود، یک فاجعه اخلاقی و انسانی است؛ فاجعهای که اگر عادیسازی شود، باید فاتحه هرگونه صداقت، اخلاق و انسانیت در کنشگری مدنی افغانستان را خواند.
در جهانی که جنایات اسرائیل علیه بشریت نه ادعا، بلکه واقعیتی مستند و ثبتشده در حافظهی تاریخ است و تصاویر پیکرهای تکهتکهی کودکان غزه وجدان هر انسان سالمی را میلرزاند، حضور یک افغان در تلآویو آن هم با عنوان «فعال مدنی» نه یک خطای شخصی، بلکه یک سقوط اخلاقی آشکار است. این حضور ظریفه غفاری، بیطرفی نیست، سادهلوحی هم نیست؛ ایستادن آگاهانه در کنار ماشین کشتار و اشغال است.
افغانستان سرزمین زخمخوردهی تجاوز، اشغال و جنایت است؛ و کسی که از دل چنین رنجی برخاسته اما دست در دست اشغالگر میگذارد، دیگر نمیتواند مدعی وجدان، عدالت یا حقوق بشر باشد. این انتخاب، انتخابِ سکوت در برابر خون است؛ انتخابِ شهرت به بهای انسانیت است. تاریخ با این صحنهها مهربان نیست. تلآویو برای هیچکس تریبون آزادی نبوده و نخواهد بود. آنجا فقط یک آزمون است: آزمون وجدان. و هرکس پایش را آنسو بگذارد، نامش نه در کنار قربانیان، که در حاشیهی شرمآور تاریخ ثبت خواهد شد.
ازهمین رو، شنیدن خبر حضور یک فعال مدنی افغان در اسرائیل، برای هر انسان آگاه، نهتنها شوکآور، بلکه ترسناک است؛ ترسناک از این جهت که نشان میدهد چگونه میتوان رنج یک ملت را به نردبان شهرت فردی تبدیل کرد. پرسش اساسی این است که اگر تلآویو خط قرمز اخلاقی نیست، پس کدام نقطهای در جهان میتواند خط قرمز فعالیت مدنی جامعه مدنی افغانستان باشد؟
تلآویو؛ نماد جنایت، نه تریبون حقوق بشر
اسرائیل، بر پایه دهها گزارش رسمی سازمان ملل متحد، نهادهای معتبر حقوق بشری و حتی برخی مراجع حقوقی غربی، به نقض سیستماتیک حقوق بشر، اشغال سرزمین، محاصره غیرنظامیان و استفاده آگاهانه از گرسنگی بهعنوان ابزار جنگی محکوم است. زیرا جنایات فجیع و غیر انسانی اسرائیل کاملا مستند و مکتوب و انکارناپذیر است. چنانچه از سال ۲۰۰۸ به اینسو، آنچه را که اسرائیل در غزه مرتکب شده، مجموعهای از جنایات غیرانسانی و غیراخلاقی است که نهتنها وجدان زمانه، بلکه حیثیت تاریخی بشریت را لکهدار کرده است.
در چنین بستری، تلآویو نه «محل گفتوگوی انسانی»، بلکه نماد قدرتی است که با زور نظامی، حق حیات را از کودکان سلب کرده است. بنابراین، اصل حضور یک فعال مدنی افغان در این فضا، پیش از هر سخنی که بر زبان بیاورد، یک موضعگیری سیاسی و اخلاقی تلقی میشود. این حضور، بهمعنای عادیسازی جنایت است، حتی اگر با واژههای زیبا و انسانی تزئین شود و این عادیسازی خطرناک است.
ظریفه غفاری در تل آویو = سقوط کنشگری؛ وقتی دیدهشدن جای وجدان را میگیرد
حضور ظریفه غفاری در تلآویو، بیش از آنکه یک تصمیم شخصی باشد، نشانه یک مریضی مزمن در بخشی از جامعه مدنی افغانستان است؛ مریضی است به نام «کنشگری برای دیدهشدن». تجربه دو دهه گذشته نشان داده که بخش قابل توجهی از فعالان مدنی افغانستان، نه بر اساس پیوند عمیق با جامعه، بلکه بر اساس پروژه، تریبون و حمایت خارجی تعریف شدند و این ساختار معیوب، کنشگری را به یک شغل فردی تبدیل کرده است.
چنانچه پس از فروپاشی نظام جمهوریت، این روند تشدید گردیده و برخی فعالان، برای باقی ماندن در مدار رسانهای غرب، حاضر شدند هر مرزی را پشت سر بگذارند. حضور در اسرائیل، در اوج جنایت علیه غزه، دقیقاً در همین چارچوب قابل فهم است. این حضور نشان داد که برای برخی، تلآویو هم میتواند «صحنه گفتوگو» باشد، اگر نام فرد در رسانهها تکرار شود و این اولویتبندی تکاندهنده است. تجربه تاریخی، از آمریکای لاتین تا خاورمیانه، نشان داده است که کنشگریِ جداشده از وجدان، خیلی زود به ضد خود تبدیل میشود و مشروعیت اخلاقیاش را از دست میدهد و این سرنوشت قابل پیشبینی است.
حقوق بشرِ گزینشی و قدمزدن بر خون کودکان
واقعیت تلخ و انکارناپذیر این است که بخش قابل توجهی از کسانی که امروز با عنوان فعال حقوق بشر، فعال زنان یا کنشگر مدنی در رسانهها ظاهر میشوند، نه برآمده از یک تعهد اخلاقی پایدار، بلکه محصول ساختار پروژهمحور و وابسته به تمویل خارجی استند و این واقعیت در تجربه دو دهه گذشته افغانستان بارها آشکار شده است.
گزارشهای نهادهای بینالمللی و تجربه میدانی جامعه نشان داده است که بسیاری از این افراد، در چارچوب پروژههای کوتاهمدت، با اهدافی از پیشتعریفشده و برای جلب رضایت تمویلکنندگان فعالیت کردهاند و با پایان پروژه، جهتگیری اخلاقی آنان نیز تغییر کرده است. در مقابل، آن شمار اندک که واقعاً از سر درد، وجدان و مسئولیت انسانی کار کردهاند، معمولاً به حاشیه رانده شدهاند، تریبون نداشتهاند و در بازی رسانهای و سیاسی جایی نیافتهاند و این حذف، تصادفی نبوده است.
حقوق بشر، زمانی که از زمینه تاریخی و مصداق عینی جدا شود، به شعاری بیخطر برای صاحبان قدرت تبدیل میشود و دقیقاً همین اتفاق در بسیاری از نشستها و میزگردهای بینالمللی رخ داده است. حضور یک فعال افغان در تلآویو، در شرایطی که کودکان غزه بهصورت سیستماتیک قربانی محاصره، گرسنگی و بمباران میشوند، نشان داد که چگونه میتوان از واژههای بزرگ انسانی برای پوشاندن واقعیتهای تلخ استفاده کرد و این استفاده، ماهیت حقوق بشر را تهی میسازد.
هر کنشگری که این اصل را بهصورت عملی نادیده بگیرد، حتی اگر زیباترین جملات را درباره صلح، انسانیت و برابری بر زبان بیاورد، در واقع در حال مشروعیتبخشی به نظم ناعادلانه موجود است و این مشروعیتبخشی در حافظه تاریخ ثبت میشود. تجربه تاریخی نشان داده است که معیارها و استندردهای دوگانه در حقوق بشر، همواره به سود قدرتهای مسلط تمام شده است و قربانیان واقعی، بیصدا و بیپناه باقی ماندهاند. افغانستان که خود قربانی چنین استندردهای دوگانهای بوده است، بیش از هر جای دیگر باید نسبت به این انحراف حساس باشد و اجازه ندهد رنجش به ابزار معامله اخلاقی تبدیل شود.
در این چارچوب، تلآویو برای کنشگری مدنی افغان نباید یک «نشست»، «فرصت» یا «تریبون» تلقی شود، بلکه باید بهعنوان یک خط قرمز مطلق اخلاقی تعریف شود. عبور از این خط قرمز، بهمعنای عبور از وجدان جمعی ملتی است که خود طعم کودککشی، اشغال و تحقیر انسانی را چشیده است و این عبور، نه با نیت خوب توجیه میشود و نه با واژههای زیبا پنهان میگردد. هر گامی که در چنین مسیری برداشته میشود، در عمل قدمزدن بر خون کودکان مظلوم تلقی میشود و این معنا غیر قابل انکار است.

عایشه ببرک خیل











