یا جاسوسیم یا وطندوست
دوران جمهوریت بود و من گاهاً طنز و یادداشتهایی را برای رسانههای نوشتاری داخلی و خارجی مینوشتم. روزی مسئول یکی از روزنامههای داخلی که چند باری برایش یادداشتهایی را نوشته بودم، برایم پیام داد که در مورد نقش امریکا در سیاستگذاری افغانستان تحلیلی بنویسم. وقتی برای ایشان یادآور شدم که آیا در بیان حقایق محدودیتی ندارم، وی تاکید کرد که فقط حقایق را بیان کن و تمام.
در آن مقاله تلاش کردم تا از زمان ورود نیروهای امریکایی به افغانستان تا دخالت در فرایند انتخابات و آزمایش مادر بمبها و رشد تروریسم نکاتی را گنجانیده باشم. یادداشت ارسال شد و بعد از یک ساعت پیام عجیبی دریافت کردم که بدین مضمون بود: «فکر میکردم که تو یک جوان صاحب اندیشه هستی، ولی حیف که جاسوس برآمدی. مگر امریکا برای شما مردم چه کرده که این جملات را در موردش گفتی؟».
با رد و بدل شدن چند جمله، ارتباط ما تمام شد. حدود یک ماه بعد در یکی از کنفرانسهایی که پیرامون جوانان و رسانه در کابل برگزار شده بود، چند دقیقهای سخنرانی کردم. البته متوجه حضور مسئول آن روزنامه نشده بودم. در پایان نشست دیدم که با لبخند به طرفم میآید و بعد از احوالپرسی و بغلکشی صمیمانه، گفت: الحق که جوان وطندوست و شایستهای استی، ولی کوشش کن که دیدت را نسبت به امریکا تغییر بدهی.
وضعیت آنروزها و حتا این روزها نیز شبیه همین روایت است. مثلاً در نشستها و فضای مجازی اگر یکی بخواهد در مورد فلسطین و حمایت از قدس صحبت کند، برچسب جاسوسی به وی میزنند و اگر بگویند که طالبان مزدور هستند و ترامپ باید کمک کند تا حکومت این گروه از بین برود، فیالفور عدهای کف میزنند و لقب وطندوست و با غیرت و نخبه را برایش میدهند.

این یک واقعیت است که قرار نیست اندیشهها و افکار همه یکی باشد و همگی مطابق با میل دیگری صحبت کنند، ولی بر اساس منطق باید واقعیتها را پذیرفت، نه بر اساس احساسات گروهی، قومی و یا جغرافیایی. جهانِ امروز، جهانِ تناقضها شده و عدهای میخواهند، جنایتها، خیانتها و تهاجمها را خوب جلوه دهند و با لغتپرانی و تبلیغات کاذب، تلاش دارند افکار عمومی را منحرف کنند که نمونه زنده آن بحث فلسطین است. هفتاد و شش سال است که ظلم آشکار بر مردم آن سرزمین جریان دارد، خاک شان اشغال شده، روزانه دهها تن یا با شلیک مرمی و یا با بمب و راکت قتل عام میشوند.
امریکایی که خود را مدعی حمایت از حقوق انسانها میخواند، عملاً پول و تسلیحات در اختیار رژیم صهیونیستی اسرائیل قرار میدهد تا در این جنایات شریک باشد. آیا وجدانهای بیدار میتواند در برابر این همه جنایت و دروغ و فریب و نیرنگ سکوت اختیار کند؟ اگر اختیار نکند و علیه آن سخن بزند، جاسوس است؟
میگویند ما اشغالگری مثل طالبان را در کشور خود داریم، پس نیازی نیست در مورد فلسطین صحبت کنیم. آیا امریکایی که بیست سال در کشور ما حضور نظامی و سیاسی داشت، اشغالگر نبود؟ کودکان ما را سپر انسانی قرار نداد؟ مراسمهای خوشی ما را با بمباران تبدیل به عزا نکرد؟ خاک ما را تبدیل به آزمایشگاه سلاحها و بمبهای خود نکرده بود؟ میگفت تروریسم را از افغانستان ریشهکن میکند، آیا ریشهکن کرد؟ و هزاران سوال دیگر که خیانت و جنایت امریکا را نه تنها در کشور ما، بلکه در جای جای این کره خاکی نشان میدهد.
میگویند طالبان، افغانستانی نیستند و در پاکستان پایگاه و لانه داشتند، آیا رهبران سیاسی که شماری از آنها امروز ساز مقاومت کوک کردهاند، قبل از جمهوریت در پاکستان پایگاه نداشتند؟
من هم یک شهروند همین کشور هستم و منتقد خیلی از روایتها و سیاستهای طالبان، ولی با احترام به دید دیگر عزیزان، طالبان را جدایی از افغانستان نمیدانم، زیرا طالبان نیز بخشی از جامعه افغانستان و زاده همین هرات و کابل و غزنی و پروان و بامیان و هلمند و قندهار و… هستند. پس نباید به شعارهای پوپولیستی عدهای باور کرده و به خود و کشور خود خیانت کنیم. از چنبره قومی، سمتی، حزبی و زبانی باید خارج شویم و به ارزشها و منافع ملی ارج بگذاریم. اگر چشم باز کنیم، ما جدای از هم نیستیم و پیوند عمیقی بین ما وجود دارد که اگر به آن چنگ بزنیم، به صلح و ثبات و آسایش واقعی خواهیم رسید.

احمدی