نشست سه جانبه در کابل
کابل، در دل کوهستانهای پرآشوب افغانستان، بار دیگر به مرکز توجه منطقهای بدل شد. ششمین نشست سهجانبه وزرای خارجه چین، پاکستان و افغانستان، نه تنها نشانهای از بازگشت افغانستان به صحنه دیپلماسی بود، بلکه روزنهای از امید برای آینده جنوب آسیا به شمار میرود. این رویداد در زمانی برگزار شد که جهان با چالشهای ژئوپلیتیکی متعددی از جمله تنشهای مرزی، تهدید تروریسم و نیاز فوری به بازسازی اقتصادی مواجه است. در چنین شرایطی، گفتوگو و همکاری میتواند نویدبخش مسیری تازه باشد؛ مسیری که شاید بتواند زخمهای سالهای جنگ را التیام بخشد و منطقه را به سوی ثبات و شکوفایی سوق دهد.
زمینه تاریخی و دیپلماسی نوین کابل
نشست کابل ادامه مسیری است که از سالها قبل آغاز شده و هدف آن تقویت اعتماد و همکاری میان سه کشور است. اهمیت این دور، نه فقط در پیگیری توافقات پیشین، بلکه در بستر تاریخی آن نهفته بود. افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان، برای نخستین بار میزبان چنین رویدادی در سطح بالا شد و این خود نشانهای از پذیرش تدریجی این حکومت از سوی همسایگان به شمار میرود.
چین با نقشآفرینی فعال در این روند، جایگاه خود را به عنوان میانجی و حامی توسعه تثبیت کرد. سفر وزیر خارجه چین به کابل پیامی روشن داشت: پکن افغانستان را رها نکرده و آماده است در امنیت و بازسازی آن سرمایهگذاری کند. پاکستان نیز که با تهدید حملات تحریک طالبان پاکستان دست و پنجه نرم میکند، این نشست را فرصتی برای فشار بر کابل و تقویت همکاری امنیتی دانست.
افغانستان، از سوی دیگر، در تلاش است با استفاده از چنین سازوکارهایی از انزوا خارج شده و به شبکههای اقتصادی منطقه بپیوندد. بدین ترتیب، نشست کابل تنها یک گردهمایی دیپلماتیک نبود، بلکه الگویی نو از همکاری درونمنطقهای را به نمایش گذاشت؛ الگویی که فارغ از مداخله مستقیم قدرتهای غربی، بر منافع محلی استوار است.
ابعاد اقتصادی نشست سه جانبه در کابل: از CPEC تا بازسازی افغانستان
جنبه اقتصادی نشست سه جانبه در کابل بیش از همه جلب توجه کرد. سه کشور توافق کردند که کریدور اقتصادی چین–پاکستان (CPEC) به افغانستان گسترش یابد؛ طرحی که میتواند نقشه اقتصادی منطقه را دگرگون کند. افغانستان، کشوری محاط در خشکی، با این ابتکار به پلی تجاری میان شرق و جنوب آسیا تبدیل میشود. بحثها در کابل بیشتر بر ساخت جادهها، خطوط ریلی و زیرساختهای انرژی متمرکز بود؛ پروژههایی که افغانستان را به بندر گوادر پاکستان و بازارهای گسترده چین متصل خواهد کرد.
چنین همکاریای فرصتهای اقتصادی بزرگی به همراه دارد. افغانستان میتواند معادن غنی خود، از جمله لیتیوم، مس و آهن را به بازارهای منطقه صادر کند و از این راه به بازسازی اقتصادی پس از دههها جنگ کمک نماید. این پروژهها همچنین ظرفیت ایجاد هزاران شغل و کاهش فقر در مناطق محروم را دارند و حتی میتوانند به شکل غیرمستقیم جایگاه زنان و جوانان را از طریق افزایش فرصتهای اجتماعی و اقتصادی بهبود بخشند. پاکستان نیز از رونق تجاری و کاهش وابستگی به کمکهای غربی بهره خواهد برد و چین با سرمایهگذاری در معادن افغانستان، دسترسی به منابع استراتژیک را تضمین میکند.
با وجود این چشمانداز روشن، چالشهایی جدی بر سر راه وجود دارد. تهدید گروههای تروریستی، امنیت مسیرهای تجاری را به خطر میاندازد، مخالفتهای هند نسبت به گسترش CPEC همچنان پابرجاست و تغییرات اقلیمی در کوهستانهای افغانستان میتواند اجرای پروژههای زیرساختی را دشوار سازد. موفقیت این ابتکار تنها در صورتی تضمین میشود که جوامع محلی افغانستان در تصمیمگیریها سهیم شوند و احساس مالکیت نسبت به پروژهها داشته باشند.

امنیت و میانجیگری چین؛ چشمانداز آینده منطقه
بعد دیگر نشست کابل بر محور امنیت و همکاریهای ضدتروریستی استوار بود. سه کشور توافق کردند که مبارزه مشترک با تهدیدهایی چون داعش خراسان و تحریک طالبان پاکستان را تقویت کنند. پاکستان که بارها از حملات فرامرزی آسیب دیده، از کابل خواست تا کنترل بیشتری بر مرزها اعمال کند. چین نیز که به امنیت پروژههای کمربند و جاده و ثبات استان سینکیانگ توجه ویژه دارد، پیشنهاد تبادل اطلاعات و هماهنگی عملیاتی را مطرح ساخت.
در این میان، تعهد طالبان به اجرای این توافقات آزمونی جدی خواهد بود. اگر طالبان بتوانند توانایی خود در حکمرانی و مقابله با تروریسم را نشان دهند، اعتماد منطقهای به کابل افزایش خواهد یافت. نقش چین در این میان برجسته است؛ پکن با رویکردی مشابه میانجیگری میان تهران و ریاض، درصدد است الگویی از دیپلماسی شرقی را ارائه دهد که حل مسائل منطقهای را بدون اتکا به غرب امکانپذیر سازد.
چشمانداز این همکاریها فراتر از امنیت است. اگر این مسیر ادامه یابد، میتواند به کاهش تنشهای قومی و مرزی، ایجاد بسترهای فرهنگی تازه و نزدیکی جوامع منجر شود. بدینسان، کابل میتواند از نقطهای بحرانخیز به کانونی برای صلح و همکاری منطقهای تبدیل گردد.
خلاصه اینکه نشست سه جانبه در کابل را میتوان بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر افغانستان و منطقه ارزیابی کرد. این نشست نهتنها چشمانداز اقتصادی تازهای ترسیم نمود، بلکه در حوزه امنیت و دیپلماسی نیز افقهای نوینی گشود. با این حال، آینده این همکاریها در گرو پایبندی عملی کشورها به توافقات، تضمین امنیت مسیرها و مشارکت واقعی مردم افغانستان است. اگر این روند ادامه یابد، کابل میتواند پلی پایدار میان شرق و جنوب آسیا باشد؛ پلی که تاریخ پرتنش منطقه را به سوی صلح و توسعه رهنمون سازد.
مریم مرادی