سفر نورالدین عزیزی به ایران
قطع یکجانبه روابط تجاری پاکستان با افغانستان، اتفاق سادهای در سطح تجارت مرزی نیست؛ این تصمیم در واقع تکان بزرگی است در ساختار اقتصادی افغانستان که سالها بهگونه مستقیم و غیرمستقیم در گرو گذرگاههای پاکستان قرار داشت. اما آنچه امروز مهم است، چگونگی واکنش کابل به این بحران است. سفر نورالدین عزیزی، وزیر صنعت و تجارت، به استان سیستان و بلوچستان و توافق او با مقامات ایرانی بر گشودن مسیر دوم زمینی در مرز میلک، دقیقا پاسخی استراتژیک به همین رخداد بود. این سفر بیانگر تغییر رویکردی است که اگر پیگیری شود، میتواند نقشه تجارت خارجی افغانستان را از نو ترسیم کند.
افغانستان در شرایط کنونی دیگر نمیتواند بر مسیرهایی تکیه کند که دههها باجگیری سیاسی، بستنهای مقطعی، فشارهای امنیتی و تعرفههای تبعیضآمیز را بر آن تحمیل کردهاند. در چنین فضایی، تحرکات تازهٔ کابل نشان میدهد که حکومت در تلاش است زنجیر تازهای از مسیرهای ترانزیتی را تعریف کند؛ زنجیرهای که مرکز ثقل آن بهجای پاکستان، به سمت ایران و بندر چابهار در حال انتقال است.
میلک؛ از یک گذرگاه محلی تا قطعهای کلیدی
مرز میلک سالها برای بسیاری از افغانها فقط یک اسم بود؛ نقطهای دورافتاده در مرز ایران که توان و ظرفیت مطرحی در تجارت منطقهای نداشت. اما امروز این گذرگاه، در حال تبدیلشدن به یکی از مهمترین حلقههای ترانزیتی بین افغانستان و ایران است. توافق برای ایجاد مسیر دوم در میلک نشاندهند آن است که دو کشور به دنبال افزایش چندبرابری ظرفیت حملونقلاند.
این مسیر جدید ترافیک تجاری را تسهیل میکند، زمان انتظار کامیونها را کم میسازد، ازدحام مرزی را کاهش میدهد و سرعت ترخیص کالا را افزایش میبخشد. اما اهمیت واقعی ماجرا وقتی روشن میشود که میلک را نه یک نقطه، بلکه بخشی از یک زنجیره بزرگ چهارگانه بدانیم که شامل: بندر چابهار، راهآهن چابهار–زاهدان، توسعه گمرک میلک و بهسازی و گسترش جاده زرنج است.
این چهار پروژه اگر به صورت هماهنگ فعال شوند، افغانستان به دسترسی پایدار به مسیرهای دریایی و شبکههای ترانزیتی جهانی دست مییابد؛ چیزی که پاکستان هرگز اجازه نداد به آن دست پیدا کند.
نورالدین عزیزی در ایران؛ چابهار، بندری که افغانستان سالها چشمانتظارش بود
یکی از نقاط ضعف اساسی تجارت افغانستان، نبود دسترسی مطمئن و مستقیم به آبهای آزاد بوده است. سالها پاکستان از این ضعف به عنوان اهرم فشار استفاده کرد. پاکستان با انجاک اقداماتی مانند بستن موقت مرزها، ایجاد صفهای چند کیلومتری کامیونها، وضع تعرفههای غیرقابل پیشبینی، معطلکردن تاجران افغان و استفاده از فشارهای امنیتی همیشه کابل را در تنگنا قرار میداد، اما چابهار این معادله را تغییر میدهد.
این بندر به آبهای آزاد متصل است و هزینه حملونقل را نسبت به بنادر پاکستان کاهش میدهد. همچنین مسیر تجاری به هند، عمان، کشورهای عربی و شرق آفریقا را باز میکند و میتواند افغانستان را مستقیم وارد شبکه تجارت جهانی کند. در شرایطی که روابط افغانستان و پاکستان بهطور کامل مختل شده است، چابهار به صورت طبیعی به ریه تنفسی اقتصاد افغانستان تبدیل میشود.
اگر چابهار دروازه ورود به تجارت جهانی باشد، راهآهن چابهار_زاهدان ستون فقراتی است که این دروازه را به میلک، زرنج و نهایتا هرات وصل خواهد کرد. این پروژه یکی از بزرگترین طرحهای ریلی ایران در شرق کشور است و ظرفیت حمل میلیونها تن کالا را دارد.
با تکمیل این مسیر کالا از کشتی مستقیما وارد واگن میشود، بدون توقفهای طولانی جادهای حرکت میکند و در نزدیکترین نقطه، یعنی میلک، تحویل کامیونهای افغان میشود. این تحول برای افغانستان به معنای افزایش سرعت، کاهش هزینه و بالا رفتن امنیت تجاری است.
پاکستان با بستن مسیرهای تجاری، عملا تجارت خود با افغانستان را قربانی یک مصلحت کوتاهمدت سیاسی کرد. اما پیامدهای این تصمیم از نگاه اقتصادی کاملا روشن است: پاکستان سالانه صدها میلیون دالر از صادرات به افغانستان درآمد داشت، درآمدی که اکنون دیگر در دسترس نیست. هزاران کامیوندار، دلال، تاجر و کارگر پاکستانی از سود این تجارت فعال بودند. دهها کمپنی پاکستانی به دلیل بازار افغانستان سرپا مانده بودند، اما با یک تصمیم سیاسی، این امتیازها را از دست داد. اما افغانستان چیز زیادی را از دست نداده است، اقتصاد افغانستان یک اقتصاد مصرف کننده است، اگر پاکستان نباشد، یک تولید کننده دیگر جایش را میگیرد.
ایران؛ همسایه روزهای سخت
افغانها در طول سالها تجربه تلخ و شیرین از ایران داشتهاند؛ از محدودیتهای مهاجرتی گرفته تا همکاریهای اقتصادی. اما یک واقعیت برجاست: ایران برخلاف پاکستان هیچگاه مسیر تجارت افغانستان را بهطور سیستماتیک نبسته است.
در لحظاتی که پاکستان مرز تورخم را میبست، کامیونها در کرمخان گیر میماندند، یا ساعتها معطلی برای عبور از اسپینبولدک به وجود میآمد، همواره مسیرهای ایران باز بود. البته یکی از دلایل این روابط گرم اقتصادی، تحریمهایی است که غرب علیه ایران اعمال کرده است. در سالهای سخت فشار اقتصادی، افغانستان تنها مسیری بود که ایران از طریق آن میتوانست این تحریمها را دور بزند.
با قطع روابط اقتصادی افغانستان و پاکستان، نقش ایران پررنگتر میشود. اگر در گذشته ایران برای دور زدن تحریمها به افغانستان نیاز داشت، اما اکنون افغانستان برای دسترسی به آبهای آزاد به ایران نیاز دارد. اکنون گویی بیش از پیش اقتصاد افغانستان و ایران به یکدیگر گره میخورند. این موضوع باعث شده که ایران، حتی با تمام پیچیدگیهای سیاسیاش، امروز به همسایۀ قابل اتکا برای افغانستان بدل شود.
اکنون کابل باید یک انتخاب تعیینکننده انجام دهد. افغانستان نمیتواند میان مسیرهای ناپایدار پاکستان و ظرفیتهای ترانزیتی ایران مردد بماند. بحران امروز، در حقیقت یک فرصت تاریخی است برای تعیین راه آینده تجارت افغانستان. سیاستگذاران افغان باید پاسخ دهند آیا میخواهیم دوباره اسیر فشارهای اسلامآباد شویم؟ یا میخواهیم تجارت خود را بر مسیرهایی استوار کنیم که قابل پیشبینی و باثبات باشند؟ پاسخ روشن است: افغانستان باید وارد یک همکاری عمیق، استراتژیک و چندلایه با ایران شود.
از نگاه اقتصادی، بهرهگیری کامل از این فرصت مستلزم سیاستی هوشمندانه از سوی کابل است: از یک سو شتاب در تکمیل زیرساختها و از سوی دیگر گشودن فضایی برای همکاریهای بلندمدت اقتصادی، سرمایهگذاری مشترک در بندر و خطوط ریلی، توافقات تعرفهای ترجیحی و برنامههای مشترک برای ارتقای ظرفیت بخش خصوصی. دولت افغانستان باید این لحظه را بهعنوان پنجرهای تاریخی ببیند؛ زمانی که میتواند بساط وابستگیهای خطرناک را جمع کند و نقشه تجاریاش را بازسازی کند.
پاکستان شاید فکر کرد با بستن مرزها، افغانستان را تضعیف میکند؛ اما نتیجه عملی آن، تقویت یک مسیر تازه شد. مسیر ایران، با تمام ظرفیتهایش، میتواند افغانستان را وارد دورانی کند که در آن تجارت کشور نه تحت فشار سیاستهای تنگنظرانه همسایه جنوبی باشد و نه گروگان عبور از یک گذرگاه محدود.
با این همه، مسیر پیش رو پیچیده و پر از ریسکهای سیاسی است. پاکستان قطعا از دست دادن سهم بازار افغانستان را تحمل نخواهد کرد و ممکن است واکنشهایی را در دستور کار قرار دهد؛ از اعمال محدودیتهای بیشتر تا تلاش برای تحت فشار قرار دادن بازیگران منطقهای. در چنین شرایطی، افغانستان ناگزیر است تعامل دیپلماتیک و اقتصادی خود با ایران را از سطح معاملات محدود فراتر برده و به گفتوگوهای استراتژیک و بلندمدت تن دهد؛ گفتوگوهایی که تضمینکننده ثبات و استمرار مسیرهای ترانزیتی باشند.
سفر نورالدین عزیزی به ایران فقط یک سفر اداری نبود؛ اعلام آغاز یک فصل تازه بود. فصلی که اگر کابل آن را درست مدیریت کند، میتواند افغانستان را از یک کشور محصور، به یک بازیگر فعال تجارت منطقهای تبدیل سازد.

سعید محمدی











