Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

امنیت پاکستان

سخنان اخیر خواجه آصف وزیر دفاع پاکستان، مبنی بر درخواست تضمین کتبی از طالبان علیه تروریسم، نقطه تازه‌ای در سلسله تناقضات سیاست امنیتی اسلام‌آباد است؛ سیاستی که طی دو دهه گذشته از چرخش‌های ناگهانی، اتهام‌سازی‌های حساب‌شده و نیت‌های پوشیده خالی نبوده است. اما این‌بار، داستان یک تفاوت مهم دارد: کابل دیگر در موضع ضعف قرار ندارد و سیاست‌مداران پاکستانی نمی‌توانند با همان ادبیات گذشته، ناکامی‌های داخلی‌شان را پشت نام افغانستان پنهان کنند.

در ظاهر، وزیر دفاع پاکستان می‌خواهد یک «تعهد رسمی» از طالبان بگیرد؛ تعهدی که گویا قرار است توسط کشورهای منطقه از ترکیه و امارات گرفته تا ایران، چین و قطر ضمانت شود. اما این مطالبه تنها یک هدف دارد: انتقال فشار بحران امنیتی پاکستان به بیرون از مرزها و ساختن یک دشمن خیالی که شهروند خسته و نگران پاکستانی بتواند تمام خشمی را که از فساد، ناکارآمدی و انفجارهای پی‌هم دارد، روی آن تخلیه کند.

با نگاهی به وضعیت امنیتی، سیاسی و استخباراتی پاکستان، این پرسش به‌صورت طبیعی مطرح می‌شود: چه کسی باید به چه کسی تضمین امنیتی بدهد؟ آیا کشوری که داعش، طالبان پاکستانی (TTP)، لشکرجهنگوی، سپاه صحابه، جماعت الاحرار و صدها گروه کوچک‌تر دیگر در خاکش فعالیت می‌کنند، حق دارد از افغانستان تضمین امنیتی بخواهد؟ یا این اسلام‌آباد است که باید به منطقه تعهد بدهد دیگر از خاکش به عنوان جغرافیای تولید، آموزش و صدور تروریسم استفاده نمی‌کند؟

امنیت پاکستان
خواجه آصف از افغانستان خواسته برای تامین امنیت پاکستان ضمانت کتبی بدهد!
  • داعش در خاک پاکستان؛ واقعیتی که اسلام‌آباد پنهان کرده نمی‌تواند

تحولات چند ماه اخیر نشان می‌دهد که اسلام‌آباد بیشتر از آنکه نگران امنیت باشد، نگران سقوط کامل روایت رسمی‌اش است؛ روایتی که سال‌هاست می‌گوید «ریشه ناامنی در افغانستان است». اما قتل برهان مشهور به زید، یکی از فرماندهان برجسته داعش خراسان در منطقه اخترآباد پنجاب، این روایت را باطل کرد. این حادثه تنها یک نمونه است از ده‌ها گزارشی که نشان می‌دهد مغزهای عملیاتی داعش در خاک پاکستان زندگی می‌کنند، آموزش می‌بینند و سازماندهی می‌شوند.

حتی چهره‌های داخل این کشور نیز به این حقیقت اعتراف کرده‌اند. مولانا فضل‌الرحمان، رهبر جمعیت علمای پاکستان و یکی از شخصیت‌های با نفوذ مذهبی و سیاسی، با صراحت اعلام کرده است: مشکل ناامنی در پاکستان داخلی است و ارتباطی با افغانستان ندارد. این حرف نه از زبان کابل، بلکه از زبان یک پاکستانی مطرح می‌شود؛ آن‌هم در کشوری که سیاستمدارانش معمولا یا سکوت می‌کنند یا برای حفظ توازن سیاسی، سخن را در لفافه بیان می‌کنند. وقتی چنین شخصیتی مشکل را داخلی می‌داند، یعنی تلاش برای متهم‌سازی افغانستان یک پروژه سیاسی است، نه یک واقعیت میدانی.

اما چرا پاکستان به چنین پروژه‌ای نیاز دارد؟ پاسخ در سه محور خلاصه می‌شود:

فشار افکار عمومی داخلی: انفجارهای پی‌هم، حملات روزانه طالبان پاکستانی، فروپاشی اقتصاد و سقوط ارزش روپیه حکومت را در تنگنا قرار داده است. افکار عمومی دنبال مقصر می‌گردد.

شکست استخباراتی و نظامی: ارتش پاکستان، که دهه‌ها خود را تنها نهاد حرفه‌ای کشور می‌دانست، امروز در برابر گروه‌های مسلح در خیبرپختونخواه و بلوچستان عقب‌نشینی می‌کند.

نیاز برای چرخاندن توجه مردم: بحران اقتصادی، سقوط صادرات، بیکاری و فقر بی‌سابقه به‌حدی جدی شده که حکومت تلاش می‌کند ذهن مردم را از مشکلات واقعی منحرف کند.

در چنین فضایی، افغانستان یک سوژه آمادهٔ تبلیغاتی است: همسایه‌ای که سال‌ها در ادبیات رسمی پاکستان ریشهٔ ناامنی‌ها معرفی شده، بدون آنکه کسی بپرسد پس چرا در خود پاکستان، از کراچی تا لاهور، پناهگاه‌های تروریستی یکی پی‌دیگر کشف می‌شوند؟

  • افغانستان مسئول امنیت پاکستان نیست

یکی از نکات اساسی در این بحث همین است: افغانستان مسئول نجات دادن پاکستان از بحران داخلی‌اش نیست. افغانستان، کشوری که ۴۰ سال جنگ، اشغال، کودتا و بحران را پشت‌ سر گذاشته، امروز در تلاش است دوباره ساختار بسازد، اقتصادش را سامان بدهد و نقش مستقل در منطقه پیدا کند. در چنین وضعیتی، بسیار غیرواقع‌بینانه است انتظار داشته باشیم کابل وظیفه تضمین امنیت پاکستان را نیز بر عهده گیرد؛ به‌ خصوص در شرایطی که آنچه امروز پاکستان تجربه می‌کند، نتیجه مستقیم سیاست‌های خودش است.

دولت پاکستان طی چهار دهه گذشته از گروه‌های مسلح به‌عنوان سرمایه استراتژیک استفاده کرده است. این کشور به ‌عنوان متحد امریکا، میزبان پروژه‌های جهادی دهه هشتاد، آموزشگاه‌های تروریستی، اردوگاه‌های جنگ‌جویان خارجی و راهروهای ترانزیت اسلحه بود. سیاستی که به ‌ظاهر برای اعمال نفوذ در منطقه طراحی شده بود، اما اکنون مانند بومرنگ برگشته و امنیت داخلی پاکستان را فلج کرده است. به همین دلیل است که درخواست تضمین کتبی بیشتر از اینکه یک مطالبه امنیتی باشد، یک سند اعتراف‌ نشده به شکست سیاست‌های گذشته پاکستان در مدیریت گروه‌های نیابتی است.

در ماه‌های اخیر، مذاکرات مستقیم میان طالبان و مقام‌های پاکستانی در ترکیه به‌عنوان یک روزنه امید آغاز شد، اما به‌جای کاهش تنش، با عهدشکنی و نقض آتش‌بس توسط پاکستان دوباره به بن‌بست کشیده شد. پاکستان در ظاهر از گفتگو حمایت می‌کرد، اما در عمل، مسیر نظامی را ترجیح داد، از حملات توپخانه‌ای به خاک افغانستان گرفته تا حمله موشکی به کابل، حمله‌ای که بعدا مشخص شد بر اساس اطلاعات غلط انجام شده و ادعای هدف قرار دادن رهبر تی تی پی اساسا دروغ بود.

این حجم از تناقض رفتاری یک پیام روشن دارد: اسلام‌آباد از حل مشکل با مذاکره هراس دارد، زیرا حل‌شدن بحران امنیتی به ‌معنای پایان‌یافتن ابزار فشار بر افغانستان است.

اخیرا سخنگوی امارت اسلامی، ذبیح‌الله مجاهد، اعلام کرد که به طالبان پاکستانی اجازه فعالیت در افغانستان داده نمی‌شود. این موضع‌گیری آشکار نشان می‌دهد که کابل برخلاف روایت پاکستان، عملا در تلاش برای جلوگیری از فعالیت گروه‌های ضدپاکستانی است. اما پاکستان این واقعیت را نمی‌پذیرد، زیرا اگر بپذیرد، دیگر نمی‌تواند افغانستان را به‌عنوان متهم رسمی معرفی کند.

  • پاکستان از چه چیزی می‌ترسد؟

در سطح استراتژیک، پاکستان از سه چیز هراس دارد:

استقلال امنیتی افغانستان: کابل اکنون به هیچ کشور خارجی اجازه نمی‌دهد برنامه امنیتی‌اش را تعیین کند. این برای اسلام‌آباد که همیشه خواهان عمق استراتژیک در افغانستان بود، یک شکست بزرگ است.

تغییر توازن قوا در منطقه: با نزدیک شدن افغانستان به چین، ایران و آسیای میانه، نقش پاکستان در معادلات منطقه‌ای کاهش یافته است.

از دست رفتن کارت فشار بر امریکا: پس از خروج امریکا از افغانستان، پاکستان تلاش کرد از خطر تروریسم به‌عنوان اهرم فشار بر واشنگتن استفاده کند، اما استقلال‌طلبی طالبان این کارت را نیز بی‌اثر کرده.

تمام این عوامل باعث شده‌اند که اسلام‌آباد در فضای سیاسی و امنیتی جدید، احساس ضعف و انزوا کند و زمانی که یک دولت احساس ضعف کند، اولین کاری که می‌کند ساختن دشمن بیرونی است. در این چارچوب، درخواست تضمین کتبی خوانشی تازه می‌یابد: نه یک خواست امنیتی، بلکه یک حرکت تاکتیکی برای بازگرداندن جایگاه گمشده پاکستان در معادلات منطقه.

امنیت پاکستان
امنیت پاکستان
  • بگرام؛ جایی‌که بازی قدرت از آن‌جا دوباره آغاز شد

درک تنش‌های کنونی میان کابل و اسلام‌آباد بدون اشاره به نقش امریکا به‌ویژه شخص دونالد ترامپ ناقص می‌ماند. پس از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، واشنگتن تلاش داشت بخشی از نفوذ از دست‌رفته خود را از طریق پاکستان بازسازی کند. ترامپ که از شکست تاریخی امریکا در افغانستان آگاه است و می‌داند نام او در کنار فاجعه خروج از کابل در حافظه جهانی مانده، می‌کوشید از راه پاکستان بار دیگر بر کابل فشار وارد کند.

منبع اصلی افزایش تنش زمانی بود که حکومت طالبان درخواست ترامپ برای بازپس‌گیری پایگاه بگرام را رد کرد. بگرام از نگاه امریکا نه فقط یک پایگاه نظامی، بلکه یک نماد نفوذ استراتژیک بود؛ تنها نقطه‌ای که می‌توانست واشنگتن را دوباره بر نقشهٔ امنیتی افغانستان مسلط کند.

وقتی طالبان این درخواست را قاطعانه رد کردند، امریکا در ظاهر عقب‌نشینی کرد، اما در عمل مسیر دیگری را فعال ساخت: تحریک پاکستان برای فشار بر کابل. در ماه‌های بعد، اسلام‌آباد چندین‌بار به خاک افغانستان حمله هوایی و توپخانه‌ای انجام داد، مذاکرات را در ترکیه با نقض آتش‌بس تخریب کرد، اتهام‌های رسانه‌ای پی‌درپی علیه کابل منتشر ساخت و تلاش کرد واقعیت بحران داخلی خود را به افغانستان نسبت دهد.

هرچند مقامات پاکستانی این خط ارتباط را انکار می‌کنند، اما نشانه‌ها روشن است: هرگاه واشنگتن فشار می‌خواهد، اسلام‌آباد نقش بازوی عملیاتی را بازی می‌کند. این یک رابطه ۴۰ ساله است که به‌ سادگی از بین نمی‌رود.

اما مشکل اصلی اینجاست که پاکستان نمی‌فهمد شرایط تغییر کرده. افغانستان دیگر مثل دوران حکومت پیشین، بازوی ضعیف و بی‌ثبات نیست. طالبان دیگر در پی گرفتن امتیاز از امریکا نیستند و مهم‌تر از همه، جغرافیای قدرت در منطقه تغییر کرده و پاکستان گزینه‌های گذشته را در اختیار ندارد.

شکریه نورزی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10271

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *