بازخوانی جنایات غرب و بریتانیا در افغانستان
افغانستان، سرزمینی که دههها زیر سایه اشغال نظامیان ناتو زخمهای بیشماری بر تن دارد، بار دیگر با افشای جنایات هولناک عساکر سرویس هوایی ویژه انگلیس (SAS) در کانون توجه قرار گرفته است. گزارش تحقیقی شبکه بیبیسی، با تکیه بر اعترافات تکاندهنده عساکر سابق نیروی ویژه بریتانیا، پرده از قتلعام غیرنظامیان و بازداشتشدگان افغان برداشته و نشان داده که این جنایات نه اتفاقی، بلکه بخشی از الگویی سیستماتیک بوده است.
این افشاگریها، ضرورت بازخوانی کارنامه سیاه نیروهای ناتو در افغانستان را بیش از پیش آشکار میکند. مسئله اصلی، نهتنها نقض قوانین جنگی، بلکه تناقض عمیق میان ادعاهای حقوق بشری کشورهای غربی و جنایات آنهاست که افکار عمومی را فریب داده است. این مقاله، ابعاد این فاجعه انسانی را بررسی میکند و خواستار عدالت برای قربانیان فراموششده است.
جنایات غرب و بریتانیا در افغانستان؛ اعتیاد به کشتار؛ کارنامه مشترک ناتو
گزارش بیبیسی، بر اساس شهادت بیش از ۳۰ عسکر سابق SAS، تصویر وحشتناک از عملیات نیروهای انگلیس در افغانستان ترسیم میکند. عساکر بریتانیایی نهتنها غیرنظامیان، از جمله کودکان، را در خواب یا دستبسته اعدام میکردند، بلکه برای پنهانسازی جنایاتشان، سلاحهایی را کنار اجساد قربانیان قرار میدادند تا وانمود کنند که آنها مسلح بودهاند.
یکی از این عساکر گفته است که: «آنها بچهی کمسن را دستبند زدند و به ضرب گلوله کشتند.» عضو دیگری از نیروهای ویژه دریایی (SBS) رفتار همرزمانش را «وحشیانه» و دارای «ذهنیت اوباشگونه» توصیف کرده و گفته است: «برخی آرامترین افراد، ویژگیهای روانپریشانه نشان میدادند و خود را فراتر از قانون میدیدند.» این اعترافات، فرهنگی بیمارگونه را نشان میدهد که کشتار را به اعتیاد تبدیل کرده بود.
این جنایات، محدود به نیروهای انگلیسی نبودهاند. نیروهای ناتو از ملیتهای مختلف، از جمله آمریکایی و استرالیایی، کارنامهای مشابه دارند. گزارش سال ۲۰۲۰ وزارت دفاع استرالیا، قتل غیرقانونی ۳۹ غیرنظامی توسط نیروهای ویژه این کشور را تأیید نموده است، افزون بر این، حملات هوایی آمریکا در ولایات هلمند و هرات، دهها غیرنظامی را کشتند، و قتلعام قریهی عزیزآباد در سال ۲۰۰۸ با حدود ۹۰ قربانی، تنها نمونههایی از این فجایع است.

تناقض حقوق بشری و جنایات پنهان آمریکا و انگلیس
تناقض حقوق بشری و جنایات پنهان، از بارزترین چهرههای دوگانهای است که کشورهای غربی، بهویژه انگلیس و آمریکا، در افغانستان از خود بهجا گذاشتهاند. این کشورها که خود را مدافعان سفتوسخت آزادی، دموکراسی و حقوق بشر معرفی میکنند، در عمل نهتنها به این ارزشها پایبند نماندهاند، بلکه با عملکرد نیروهای نظامیشان، مانند نیروهای ویژه بریتانیایی (SAS)، عملاً آنها را به سخره گرفتهاند.
زیرا همین دولتهای غربی از آمریکا، استرالیا و انگلیس گرفته تا تمام متحدان شان، طی دو دهه کامل در افغانستان، کودکان، نوجوانان و غیرنظامیان دستبسته را پیوسته تیرباران کردند و حیثیت انسانیت را به پائین درجه تنزیل داده اند. این در حالی است که این تناقض نه صرفاً یک اشتباه، بلکه نشانهای از فریب هدفمند و سیستماتیک است که افکار عمومی جهانی را با پوشش رسانهای، تبلیغات حقوق بشری و چهرههای صلحطلب فریب داده است.
چنانچه حامد کرزی، رئیسجمهور پیشین افغانستان، در طول دوره حکومتش بارها درباره کشتار غیرنظامیان به مقامات بریتانیایی هشدار داد و خواستار توقف این کشتارها شد، اما صدای او، مانند صدای بسیاری از خانوادههای داغدار افغان، در هیاهوی سیاستهای نظامی و منافع ژئوپولیتیک گم شد. واقعیت این است که جنایاتی که امروز توسط افشاگریهای رسانهای مانند گزارش بیبیسی آشکار شدهاند، تنها نوک کوه یخ هستند.
نابودی اسناد، حذف گزارشهای عملیاتی، ناپدید شدن تصاویر و ویدئوهای ثبتشده، و ممانعت عامدانه از انجام تحقیقات مستقل، نشان میدهد که در زیر سطح این فاجعه، هزاران مورد کوچکتر از جنایات پنهان باقی ماندهاند؛ جنایاتی که احتمالاً هرگز در محاکم مطرح نخواهند شد و نام قربانیانشان برای همیشه در سکوت مدفون خواهد ماند. این پنهانکاری نهفقط نشانهی یک شکست اخلاقی، بلکه نشانهی یک ساختار طراحیشده برای فرار از پاسخگویی است.
به چه گناهی کشته شدند؟ خشم مردم، فریاد عدالت
تصور اینکه کودکی که در دل شب، در آغوش مادر یا بر بالین خواب، با گلولهای بیرحم از هستی ساقط میشود، یا پدری که با دستان بسته و چشمانی وحشتزده، بیمحاکمه بهسوی مرگ رانده میشود، هر انسان آزادهای را دچار دردی عمیق میسازد. اینان به چه گناهی کشته شدند؟ آیا گناهشان تنها این بود که در سرزمینی زاده شدند که به میدان تاختوتاز قدرتهای اشغالگر بدل شده بود؟ این جنایات، زخمی است که نهتنها بر پیکر مردم افغانستان، بلکه بر وجدان جهانی بشریت نشسته است.
افشای تازهترین ابعاد جنایات نیروهای ویژه ارتش بریتانیا، موجی از خشم، اندوه و مطالبهی عدالت را در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی افغانها برانگیخته است. این خشم دیجیتال، نه فریادی بیریشه، بلکه صدایی برخاسته از زخمهای واقعی و تاریخی است. خونهایی که ریخته شد، خانههایی که ویران شد، کودکانی که یتیم گشتند و خانوادههایی که برای همیشه عزادار شدند، اکنون در قالب واژههایی آمیخته با درد، مطالبهی حقیقت و عدالت میکنند. آنچه امروز افشا شده، تنها گوشهای از واقعیت است؛ هزاران روایت ناگفته، ویدیوهای ناپدیدشده، اسناد نابودشده و جنایاتی که در سکوت اجرا شد، هنوز در تاریکی ماندهاند.
نتیجه سخن اینکه جنایاتی را که امروز نیروهای انگلیسی فاش نموده اند، نه صرفاً نقض قوانین جنگ و حقوق بشر، بلکه لکه ننگی بر پیشانی تمدنی است که خود را مدافع حقوق بشر مینامد. چگونه میتوان از کرامت انسان سخن گفت، اما کودک را در خواب کشت؟ چگونه میتوان از صلح سخن راند، اما مرد دستبسته را در خون غلتاند؟ ادعاهای حقوق بشری کشورهای غربی، بهویژه انگلیس و آمریکا، اگر با این حجم از خشونت و پنهانکاری همراه باشد، چیزی جز نقابی برای توجیه اشغال و سرپوش گذاشتن بر جنایات نیست.
بنابراین اکنون جهان در برابر یک آزمون اخلاقی ایستاده است. آیا عدالت تنها شعاری برای نمایش است، یا میتوان آن را برای قربانیان واقعی نیز بهکار بست؟ مردم افغانستان شایسته حقیقتاند. شایسته آناند که قاتلان فرزندانشان پاسخگو باشند، شایستهاند که نام کشتهشدگانشان در حافظه تاریخ ثبت شود، و شایستهاند که جهان برایشان برخیزد. این یک مسئولیت جهانی است؛ زیرا جنایت، اگر فراموش شود، تکرار خواهد شد.

حنیفه بارکزی