Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

جنگ ۱۲روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، نه تنها یک رویداد نظامی، بلکه نقطه‌ای تاریخی در توازن قدرت خاورمیانه بود. این درگیری که با حمله اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران آغاز شد و با پاسخ موشکی گسترده تهران ادامه یافت، بسیاری از تصورات قدیمی درباره قدرت، بازدارندگی و مفهوم امنیت را به چالش کشید.

موج‌های متوالی موشک‌ها و پهپادهای ایرانی، که برای نخستین‌بار توانستند سامانه‌های چندلایه دفاعی اسرائیل را از کار بیندازند، معادله‌ای تازه در منطقه ترسیم کرد؛ معادله‌ای که در آن تکنالوژی بومی و اراده سیاسی، جایگزین برتری تسلیحاتی و حمایت غربی شد.

اما اهمیت جنگ ۱۲روزه تنها در قدرت تخریبی موشک‌ها یا دستاورد نظامی ایران خلاصه نمی‌شود. این رویداد پرسش‌های عمیق‌تری را درباره ماهیت سیاست در خاورمیانه، چرخه تکرارشونده خشونت، و مفهوم «شر» در روابط بین‌الملل برمی‌انگیزد. از همین رو، بازخوانی این جنگ از منظر فلسفه سیاسی، ضرورتی تاریخی است. زیرا ثابت شد که رویکرد «نابودی شر» می‌تواند راهی برای ثبات، بازسازی و فضیلت در سیاست داخلی و خارجی دولت های منطقه بگشاید.

  • فروپاشی هیمنه‌ی اسرائیل و طغیان اراده ایران

در نخستین روزهای جنگ، اسرائیل گمان می‌کرد که با حملات هوایی گسترده، می‌تواند برنامه هسته‌ای ایران را فلج کند. اما تهران با شلیک بیش از ۵۵۰ موشک بالستیک و صدها پهپاد انتحاری، این تصور را به سرعت فرو ریخت. موشک‌های سجیل و خیبرشکن، با سرعت‌های فراصوت و دقت بالا، سامانه‌های دفاعی آرو و گنبد آهنین را از کار انداختند. آنچه در واقع رخ داد، نه فقط یک پیروزی نظامی، بلکه فروپاشی روانی ساختار امنیتی اسرائیل بود.

طبق گزارش‌های منتشرشده، در آن روزها، اردوی اسرائیل در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود. نیروهای ذخیره رژیم صهیونیسم از بازگشت به خدمت خودداری کرده بودند، و بحران روانی در میان نیروهای اسرائیل بیداد می‌کردند. در آن وضعیت، حتی حمایت مستقیم آمریکا نیز نتوانست وضعیت را تغییر دهد. سامانه‌های دفاعی تاد و پاتریوت، که برای تقویت اسرائیل در منطقه مستقر شده بودند، تنها بخشی از موشک‌های ایرانی را رهگیری کردند.

اما پیروزی ایران، بیش از هر چیز، ناشی از عقلانیت و اتکا به دانش بومی بود. همان‌گونه که تجربه جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ نشان داد، جنگ مدرن تنها با تعداد جنگنده‌ها یا حجم بودجه دفاعی تعیین نمی‌شود، بلکه با قدرت تطبیق و نوآوری در میدان شکل می‌گیرد. ایران، نیز با درس‌گیری از گذشته، توانست تکنالوژی موشکی خود را از مرحله بازدارندگی به مرحله تهاجم مؤثر ارتقا دهد و با همین تاکتیک رژیم صهیونیسم و حامی بزرگ آن را زمین گیر نماید.

  • ۲۲ موج موشکی؛ تاکتیک اشباع و تغییر معادله بازدارندگی

در طول ۱۲ روز، ایران ۲۲ موج موشکی و پهپادی را علیه اهداف نظامی و زیرساختی اسرائیل اجرا کرد. این موج‌ها نه تنها اسرائیل را فلج کرد، بلکه آمریکا را نیز وادار ساخت برای نخستین بار به آتش‌بس تن دهد. راهبرد ایران بر اساس «اشباع دفاع دشمن» طراحی شده بود؛ یعنی ارسال همزمان ده‌ها موشک از مسیرهای مختلف به‌گونه‌ای که هیچ سامانه دفاعی توان رهگیری کامل نداشته باشد.

در موج‌های میانی جنگ، حملات ایران به میدان هوایی بن‌گوریون و تأسیسات حیفا باعث فلج کامل شبکه پروازی و تجاری اسرائیل شد. بر اساس داده‌های اقتصادی منتشرشده، خسارات وارده به اقتصاد اسرائیل روزانه بیش از ۲.۵ میلیارد دالر برآورد شد. در این شرایط، رژیم صهیونیستی برای نخستین بار در تاریخ خود مجبور به تخلیه برخی از مناطق مرکزی شد.

این الگو از حملات، یادآور تجربه تاریخی مصر در جنگ یوم‌کیپور ۱۹۷۳ بود، زمانی که حملات مداوم موشک‌های ضدتانک، ماشین جنگی اسرائیل را در صحرای سینا متوقف کرد و پایه‌گذار مذاکرات صلح کمپ‌دیوید شد. ایران با ترکیب تکنالوژی‌های پهپادی و موشکی، نسخه‌ای بومی از همان الگو را در مقیاسی بزرگ‌تر پیاده کرد و موفق گردید که پایه شر عظیم را در منطقه فرو بکاهد.

جنگ ۱۲روزه
در طول جنگ ۱۲روزه، موج حملات موشکی ایران، اسرائیل را فلج کرد
  • فلسفه‌ی قدرت در بستر نبرد

فلسفه‌ی قدرت در خاورمیانه، قرن‌ها میان دو قطب در نوسان بوده است: قدرت برای سلطه و قدرت برای بقا و رهایی. اسرائیل، بر مبنای منطق نخست، قدرت را در انحصار سلاح، تکنالوژی غربی و حمایت سیاسی می‌دانست. ایران اما از آغاز انقلاب اسلامی، رویکرد دوم را برگزید و قدرت را در معنای اخلاقی آن ـ یعنی دفاع از استقلال و عدالت، بازتعریف کرد.

در اندیشه‌ی سیاسی اسلامی، قدرت هدف نیست بلکه ابزار تحقق خیر جمعی است. چنان‌که حضرت علی (رض) می‌فرماید: «قدرت، وسیله‌ای است برای اقامه‌ی حق و از میان برداشتن باطل». جنگ ۱۲روزه، مصداق عینی این اندیشه بود؛ جایی که فناوری و اراده انسانی در خدمت عدالت قرار گرفت و فلسفه‌ی «قدرت اخلاقی» در برابر «قدرت امپریالیستی» قد برافراشت.

از منظر فلسفه‌ی غربی نیز، این جنگ بازتابی از تضاد میان دیدگاه نیچه و ارسطو در تعریف قدرت است. نیچه، قدرت را اراده‌ی غلبه می‌دانست، اما ارسطو آن را توانایی تحقق خیر در جامعه می‌نامید. ایران در این نبرد، به‌گونه‌ای نمادین میان این دو تعریف ایستاد: اراده‌ای راسخ برای مقاومت، اما در خدمت خیر عمومی و نابودی شر عظیم.

  • مفهوم شر و بازتاب آن در سیاست جهانی

جنگ ۱۲روزه، علاوه بر بُعد نظامی، به بازاندیشی در مفهوم «شر» در روابط بین‌الملل انجامید. در گفتمان صهیونیستی و غربی، شر همواره به دشمنان نظم لیبرالی نسبت داده می‌شد. اما در عمل، این جنگ نشان داد که شر واقعی، نه در مقاومت ملت‌ها، بلکه در نظام سلطه‌گر و اشغالگر نهفته است.

در فلسفه‌ی سیاسی، شر اغلب به عنوان «فقدان خیر» تعریف می‌شود؛ اما در قرائت مدرن از قدرت، شر به شکلی فعال و نظام‌مند عمل می‌کند: از اشغال سرزمین‌ها گرفته تا تحریم ملت‌ها و تحریف حقیقت‌ها.

در این معنا، فروپاشی اسرائیل در جنگ ۱۲روزه، تنها شکست یک دولت نبود، بلکه فروپاشی ساختار تفکری بود که قدرت را از اخلاق جدا می‌دانست. ایران با این پیروزی، نشان داد که می‌توان با تکیه بر عدالت و استقلال، نه فقط سلاح دشمن، بلکه فلسفه‌ی سلطه را نیز در هم شکست.

  • بازسازی سیاست منطقه‌ای پس از جنگ ۱۲روزه

پیامدهای جنگ ۱۲روزه، از سطح نظامی فراتر رفت و نقشه سیاسی خاورمیانه را نیز تغییر داد. بسیاری از دولت‌های منطقه که سال‌ها میان وابستگی به غرب و ترس از اسرائیل در نوسان بودند، اکنون با واقعیتی تازه روبه‌رو شدند: قدرت واقعی از درون می‌جوشد، نه از بیرون وارد می‌شود.

دولت‌های عربی، به‌ویژه در خلیج فارس، به تدریج درک کردند که امنیت در منطقه تنها از مسیر گفت‌وگو و همکاری با محور مقاومت ممکن است، نه از طریق ائتلاف با قدرت‌های فرامنطقه‌ای. در همین حال، سازمان‌های مردمی و جنبش‌های مقاومت در فلسطین، لبنان، عراق و یمن، از این پیروزی الهام گرفتند. جنگ ۱۲روزه، اعتمادبه‌نفس جدیدی در ملت‌های منطقه ایجاد کرد؛ اعتماد به اینکه سلطه‌پذیری سرنوشت ابدی نیست.

باتوجه به آنچه که گفته شد، در نهایت می توان گفت که جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، پایان یک دوره تاریخی و آغاز دوره‌ای نوین در سیاست خاورمیانه بود. این جنگ، فلسفه‌ی قدرت را از نو معنا کرد و نشان داد که قدرت واقعی نه در زرادخانه‌ها، بلکه در اراده، علم و ایمان ملت‌ها نهفته است. ایران با اتکا به دانش بومی، همبستگی ملی و بینش راهبردی، توانست هیمنه‌ی شر عظیم را فرو بریزد و معادله‌ای تازه از امنیت و بازدارندگی پدید آورد.

از منظر فلسفی، این نبرد اثبات کرد که شر هرچند ممکن است قدرتمند باشد، اما در برابر اراده‌ی ملت‌هایی که قدرت را در خدمت عدالت می‌خواهند، محکوم به فروپاشی است. خاورمیانه پس از جنگ ۱۲روزه، وارد مرحله‌ای تازه از آگاهی تاریخی شده است؛ مرحله‌ای که در آن قدرت، دیگر به معنای سلطه نیست، بلکه به معنای آزادی است. در نهایت، این نبرد نشان داد که فلسفه‌ی قدرت، اگر بر پایه‌ی عقلانیت، ایمان و اخلاق استوار شود، می‌تواند نه فقط دشمن را شکست دهد، بلکه جهان را نیز به سوی حقیقتی نو رهنمون سازد: جهانی بدون شر، و سیاستی برآمده از فضیلت.

جنگ ۱۲روزه
جنگ ۱۲روزه و درسی که ایران به جهانیان داد

مسلم اخلاقی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10220

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *