Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

از حادثه سیدنی تا سوریه

جهان امروز بیش از هر زمان دیگر در معرض موجی از خشونت‌های ناگهانی و شوک‌آور قرار دارد؛ رخدادهایی که در فاصله‌های زمانی کوتاه، در نقاط مختلف جهان اتفاق می‌افتند و افکار عمومی را به‌سرعت درگیر می‌سازند. در چنین فضایی، تحلیل این حوادث تنها یک واکنش احساسی یا خبری نیست، بلکه ضرورتی برای فهم سازوکارهای پنهان، جلوگیری از تحریف واقعیت و مقابله با روایت‌های جهت‌دار است. حوادثی که در ظاهر منفرد و تصادفی جلوه می‌کنند، گاه در لایه‌های عمیق‌تر، واجد پیوندهایی‌اند که تنها با نگاه تحلیلی و مسئولانه آشکار می‌شوند.

در روزها و ساعت‌هایی که جهان هم‌زمان شاهد کشته شدن نیروهای آمریکایی در سوریه، تیراندازی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا و حمله مرگبار به مراسم یهودیان در سیدنی استرالیا بود، پرسش از «اتفاق» یا «الگو» دیگر پرسشی حاشیه‌ای نیست. زیرا تجربه تاریخی نشان داده است که هم‌زمانی رخدادهای امنیتی، به‌ویژه زمانی که با موج گسترده رسانه‌ای همراه می‌شود، می‌تواند بخشی از یک روند بزرگ‌تر باشد؛ روندی که نه‌تنها واقعیت‌ها را بازتعریف می‌کند، بلکه جهت افکار عمومی جهانی را نیز شکل می‌دهد.

از همین رو، پرداختن به حادثه سیدنی، نه به‌عنوان رویدادی جداافتاده، بلکه در پیوند با دیگر وقایع هم‌زمان، به بخشی از یک روایت بزرگ‌تر تبدیل می‌شود و خوانش تازه‌ای از تحولات پیرامون را پیش چشم می‌گذارد. از این‌رو پرسش اساسی اینجاست که آیا آنچه که در سوریه، آمریکا و استرالیا رخ داد، مجموعه‌ای از حوادث پراکنده است، یا می‌توان از یک الگوی بهره‌بردارانه سخن گفت که در نهایت، به سود بازیگران خاص منطقه‌ای و بین‌المللی تمام می‌شود و هزینه آن را دیگران، به‌ویژه جهان اسلام، می‌پردازند؟

  • حادثه سیدنی و هم‌زمانی معنادار خشونت در جغرافیای جهانی

حمله مسلحانه به مراسم جشن یهودیان در ساحل بوندی سیدنی، که به کشته و زخمی شدن شمار قابل توجهی از افراد انجامید، به‌سرعت به تیتر اول رسانه‌های غربی تبدیل شد. تصاویر قربانیان، روایت‌های احساسی و تأکید بر «امنیت ازدست‌رفته»، فضای رسانه‌ای را در مدت کوتاهی اشباع کرد. این واکنش گسترده، اگرچه در ظاهر طبیعی می‌نماید، اما زمانی معنادارتر می‌شود که این حادثه در کنار دو رخداد دیگر بررسی گردد: کشته شدن سه آمریکایی در نزدیکی تدمر سوریه و تیراندازی مرگبار در دانشگاه براون آمریکا.

هم‌زمانی این سه رخداد، آن هم در فاصله‌ای کمتر از ۲۴ ساعت، نمی‌تواند صرفاً تصادفی تلقی شود. زیرا تجربه‌های پیشین نشان داده است که چنین هم‌پوشانی‌هایی، اغلب در بزنگاه‌های حساس سیاسی و امنیتی رخ می‌دهند؛ زمانی که افکار عمومی نیازمند جهت‌دهی تازه است یا توجه‌ها باید از یک بحران اصلی منحرف شود. در این مورد خاص، هم‌زمانی حوادث با ادامه جنگ غزه و افزایش فشارهای بین‌المللی بر رژیم صهیونیستی، اهمیت دوچندانی می‌یابد.

حادثه سیدنی، به‌ویژه به دلیل ماهیت مذهبی قربانیان، ظرفیت بالایی برای بازتولید روایت «تهدید جهانی علیه یهودیان» دارد؛ روایتی که در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از جنگ غزه، به یکی از ابزارهای اصلی مظلوم‌نمایی تبدیل شده است. این روایت، نه‌تنها احساس همدردی جهانی را برمی‌انگیزد، بلکه زمینه را برای توجیه سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تر امنیتی و حتی اقدامات نظامی فراهم می‌سازد. در چنین شرایطی، حادثه‌ای در نقطه‌ای دور از خاورمیانه، می‌تواند کارکردی فراتر از جغرافیای خود پیدا کند و به بازتولید همان گفتمان کمک نماید.

در کنار این، تیراندازی در دانشگاه براون و کشته شدن نیروهای آمریکایی در سوریه، تصویری از ناامنی فراگیر ترسیم می‌کند؛ تصویری که به‌طور ضمنی می‌گوید جهان در آستانه موج تازه‌ای از خشونت قرار دارد. این تصویرسازی، ذهن مخاطب را آماده پذیرش روایت‌هایی می‌کند که به‌دنبال «دشمن‌سازی»، «تهدیدسازی» و مشروعیت‌بخشی به اقدامات بعدی‌اند.

  • اهداف نهان و بهره‌برداری‌های راهبردی در پسِ حوادث

بررسی دقیق‌تر این رخدادها نشان می‌دهد که چنین حوادثی می‌توانند در خدمت اهداف راهبردی مشخصی قرار گیرند. یکی از مهم‌ترین این اهداف، مهار پدیده مهاجرت معکوس از سرزمین‌های اشغالی است. در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از تشدید بحران‌های سیاسی و اجتماعی در داخل رژیم صهیونیستی، نشانه‌هایی از تمایل بخشی از شهروندان اسرائیل به ترک این سرزمین مشاهده شده است. ایجاد احساس ناامنی در خارج از مرزها، به‌صورت غیرمستقیم این پیام را منتقل می‌کند که «امنیت نسبی» همچنان در داخل حفظ شده است.

هم‌زمان، این حوادث می‌توانند نقش مهمی در انحراف افکار عمومی از بحران‌های داخلی ایفا کنند. اعتراضات اجتماعی، شکاف‌های سیاسی و ناکارآمدی‌های ساختاری در اسرائیل، مسائلی نیستند که به‌سادگی از ذهن اسرائیلی‌ها پاک شوند؛ اما برجسته شدن تهدیدهای خارجی، می‌تواند اولویت‌ها را جابه‌جا کند و فضای روانی تازه‌ای بسازد. در این چارچوب، حادثه سیدنی و رخدادهای مشابه، کارکردی فراتر از یک خبر دارند و به ابزاری برای مدیریت افکار عمومی بدل می‌شوند.

از سوی دیگر، این وقایع بستری مناسب برای تشدید اسلام‌هراسی در سطح جهانی فراهم می‌آورند. هنگامی که خشونت به‌سرعت به «تروریسم مذهبی» یا «تهدید اسلامی» نسبت داده می‌شود، بدون آن‌که زمینه‌ها و ریشه‌ها بررسی گردد، فضایی شکل می‌گیرد که در آن، اقدامات سخت‌گیرانه علیه کشورهای مسلمان یا گروه‌های خاص، توجیه‌پذیر جلوه می‌کند. این روند، به‌ویژه در شرایطی که جنگ غزه همچنان ادامه دارد، می‌تواند زمینه را برای تشدید فشارها و حتی گسترش دامنه درگیری‌ها فراهم سازد.

در این میان، مظلوم‌نمایی به ابزاری مؤثر در شکل‌دهی افکار عمومی بدل می‌شود؛ جایی که با برجسته‌سازی گزینشی برخی قربانیان و نادیده گرفتن رنج دیگران، روایتی یک‌سویه ساخته می‌شود. در این روایت، یک طرف همواره در قامت قربانی ظاهر می‌شود و طرف دیگر در جایگاه تهدیدی دائمی قرار می‌گیرد. چنین تصویری، زمینه را برای شکستن حلقۀ انزوا در عرصۀ جهانی و ترمیم چهره‌ای «منفور اسرائیل» فراهم می‌کند که پس از انتشار تصاویر و گزارش‌های تکان‌دهنده از غزه، با آسیب جدی مواجه شده است.

همچنین، این‌گونه حوادث می‌توانند به حرکت افتادن نهادها و سازمان‌های بین‌المللی را به سود این رژیم تسریع کنند؛ از برگزاری نشست‌های فوری و صدور بیانیه‌های حمایتی گرفته تا شکل‌گیری هم‌صدایی‌های تازه در محافل سیاسی. چنین فضایی، زمینه را برای امتیازگیری‌های سیاسی و امنیتی فراهم می‌سازد؛ امتیازهایی که در ظاهر پاسخی به «خشونت‌های پراکنده» جلوه می‌کند، اما در باطن، نشانه‌هایی از پیوند با طرحی گسترده‌تر و حساب‌شده را در خود دارد.

حادثه سیدنی
حادثه سیدنی، و ردپای اسرائیل و امریکا
  • تناقض‌های رسانه‌ای، ابهام در مسئولیت و ضرورت بیداری

یکی از آشکارترین ابعاد این حوادث، نحوه پوشش آن‌ها در رسانه‌های غربی است. حادثه سیدنی با جزئیات گسترده، روایت‌های انسانی و تأکید بر رنج قربانیان بازتاب یافت، در حالی که جنایات روزانه علیه مردم غزه، به‌ویژه کودکان و زنان، اغلب در حاشیه قرار گرفته یا به آمارهای سرد و بی‌روح تقلیل داده شده است. این دوگانگی، نه‌تنها پرسش‌برانگیز است، بلکه نشان‌دهنده وجود استندردهای دوگانه در روایت‌سازی رسانه‌ای می باشد.

همین تناقض در نسبت دادن مسئولیت نیز دیده می‌شود. در سوریه، کشته شدن نیروهای آمریکایی به‌سرعت به داعش نسبت داده شد، در حالی که پیش‌تر بارها از نابودی کامل این گروه سخن گفته شده بود. این شتاب در معرفی مقصر، بدون بررسی دقیق زمینه‌ها، می‌تواند تلاشی برای دور کردن تحلیل‌ها از بازیگران اصلی و فراهم کردن بهانه‌ای برای تداوم حضور نظامی در منطقه باشد. الگوی مشابهی در دیگر حوادث نیز دیده می‌شود؛ جایی که مسئولیت‌ها به‌سرعت تعیین می‌گردد، اما پرسش‌های بنیادین بی‌پاسخ می‌ماند.

این شیوه روایت‌سازی، پیامدهای گسترده‌ای دارد. از یک‌سو، افکار عمومی به‌گونه‌ای هدایت می‌شود که جهان اسلام در جایگاه متهم دائمی قرار گیرد، و از سوی دیگر، ریشه‌های واقعی بحران‌ها پنهان می‌ماند. در چنین فضایی، برجسته‌سازی هم‌زمان جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه ضرورتی اخلاقی و رسانه‌ای است. بمباران شفاخانه‌ها، مکاتب و مناطق مسکونی، نباید در سایه حوادث دیگر فراموش گردد یا به حاشیه رانده شود.

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت حوادثی که در سیدنی، سوریه و ایالات متحده رخ داد، هرچند در نگاه نخست جدا از هم و پراکنده جلوه می‌کند، اما در فضای سیاسی و امنیتی امروز، نشانه‌هایی از یک پیوند معنادار را با خود دارد. هم‌زمانی این رویدادها و نوع بازتاب آن‌ها، بیش از آن‌که تصادفی باشد، یادآور الگویی است که در آن رد پای بازیگران مشخص، به‌ویژه اسرائیل و هم‌پیمان اصلی‌اش آمریکا، به‌تدریج آشکار می‌شود؛ الگویی که با انحراف افکار عمومی، برجسته‌سازی گزینشی قربانیان، گسترش اسلام‌هراسی و زمینه‌سازی برای امتیازگیری سیاسی و بین‌المللی پیش می‌رود. در چنین وضعیتی، روایت‌سازی به ابزاری برای بازتولید قدرت بدل می‌شود و حقیقت در میان لایه‌های رسانه‌ای پنهان می‌ماند.

نقیب الله جمشید

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10500

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *