از ویرانههای قندهار تا چادرهای سوختهی غزه، حملات هوایی آمریکا و اسرائیل، با بیش از ۴۹ هزار شهید در افغانستان و بیش از ۶۷ هزار شهید در غزه، تنها یک فاجعهی انسانی نیست؛ بلکه پروژهای حسابشده برای غارت منابع، تحمیل وحشت و حفظ هژمونی جهانی است. این کشتارها، که با بهانهی «مبارزه با تروریسم» توجیه میشوند، منطقِ زشت و استعماری را آشکار میکنند که غیرنظامیان را قربانی و ثروتِ ملتها را طعمهی غارت میسازد.
پرسش بنیادی این است: چگونه آمریکا و اسرائیل با تبدیل آسمان به ابزار مرگ، هژمونی خود را بر پیکرهای بیجان غیرنظامیان بنا کردهاند؟ این مقاله میکوشد این منطق ویرانگر را کالبدشکافی کند، بیآنکه در دام روایتهای سادهلوحانه یا عاطفی گرفتار شود.
منطق قتلعام؛ هژمونی از طریق وحشت و غارت
حملات هوایی آمریکا در افغانستان طی سالهای (۲۰۰۱-۲۰۲۱) و اسرائیل در غزه (بهویژه ۲۰۲۳-۲۰۲۵) نه خطاهای نظامی، بلکه بخشی از یک استراتژی هژمونیکاند که با کشتار جمعی و ایجاد وحشت، راه را برای غارت منابع و تسلط سیاسی هموار میکنند. در افغانستان، گزارشهای سازمان ملل نشان میدهند که حملات هوایی ائتلاف ناتو به رهبری آمریکا دستکم ۴۹ هزار غیرنظامی را کشتند، که ۴۰ درصد آنها زنان و کودکان بودند.
این حملات، که به بهانهی نابودی طالبان انجام میشدند، اغلب مناطق غیرنظامی مانند بازارها و مراسم عروسی را هدف قرار میدادند. نمونهی برجسته آن بمباران ۳ نومبر ۲۰۰۸ در روستای وچ بگتو قندهار است، که ۳۷ غیرنظامی، از جمله عروس و کودکان، را در یک عروسی به کام مرگ کشاند.
رسانهها در همان زمان تصاویر دلخراشی از پیکرهای سوخته را منتشر کردند، در حالی که پنتاگون این فاجعه را به «خطای اطلاعاتی» تقلیل داد. اما این «خطا»ها تصادفی نبودند؛ آنها بخشی از پروژهای بودند که با ایجاد وحشت، جوامع محلی را تضعیف و دسترسی به منابع معدنی غنی افغانستان را برای شرکتهای غربی تسهیل میکردند.
در غزه، رژیم صهیونیستی اسرائیل از اکتوبر ۲۰۲۳ با شدت بیسابقهای حملات هوایی را پیش برد و بیش از ۶۷ هزار فلسطینی را به شهادت رساند، که ۵۴ درصد آنها زنان و کودکان بودند. حمله به چادرهای آوارگان در تل السلطان رفح در ۲۶ می ۲۰۲۴، که ۴۵ غیرنظامی را در آتش سوزاند، نمونهای از این استراتژی است.
تصاویر و ویدئوهای فاجعهی تل السطان بیرون آمدند، فریادهای مادران و کودکان سوخته را مستند کردند، در حالی که اسرائیل آن را «حادثه» خواند. حملات هوایی اسرائیل، که 87 درصد قربانیانش غیرنظامی بودند، نه تنها برای سرکوب مقاومت، بلکه برای پاکسازی قومی و نابودی فلسطین طراحی شده بودند.
الگوی اسرائیل دقیقا، همان روش و الگویی بود که آمریکا در افغانستان اعمال کرده بودند. منطق این جنایات روشن است: غیرنظامیان قربانی میشوند تا وحشت، مقاومت را درهم شکند و جوامع محلی تضعیف گردد تا غارت منابع را ممکن سازد. آمریکا و اسرائیل، با برچسب «تروریست» به ملتهای تحت ستم، کشتار جمعی را توجیه میکنند. در افغانستان، طالبان بهانهای برای بمبارانهای بیامان بود، در حالی که دادهها نشان میدهند که ۳۹ درصد قربانیان غیرنظامی بودند.
در غزه، حماس بهعنوان «تروریست» هدف قرار گرفت، در حالی که بیش از ۹۰ درصد از شهدا غیرنظامی بودند. این برچسبگذاری، که در رسانههای غربی و اظهارات رسمی تکرار میشود، پوششی برای یک پروژهی استعماری است: ایجاد وحشت برای فلج کردن جوامع و غارت ثروتهایشان.
حملات هوایی آمریکا و اسرائیل؛ همسویی مرگبار؛ منطق مشترک هژمونی و غارت
شباهت حملات هوایی آمریکا و اسرائیل ریشه در یک منطق امپریالیستی دارد که هژمونی و غارت را در پس توجیهات «امنیتی» پنهان میکند. نخست، هر دو از تکنالوژی های پیشرفته، پهپادها و موشکهای هدایتشونده، استفاده میکنند که قرار است «دقت» را تضمین کنند، اما عملاً غیرنظامیان را هدف میگیرند.
چنانچه در کابل، حملهی پهپادی ۲۰۲۱، که ۱۰ غیرنظامی از جمله ۷ کودک را کشت، نمونهای از این تناقض است. پنتاگون آن را «اشتباه» خواند، اما گزارشها نشان دادند که اطلاعات پیش از حمله ناقص بود. در غزه، بمباران تل السلطان در ۲۰۲۴ با موشکهای آمریکایی 39GBU-، که دقیقاً چادرهای آوارگان را هدف گرفت، همین الگو را تکرار کرد. این «دقت» در خدمت کشتار جمعی است، نه حذف تهدیدات.
دوم، هر دو از گفتمان «مبارزه با تروریسم» برای مشروعیتبخشی به جنایات استفاده میکنند. آمریکا در افغانستان، طالبان را بهانه کرد تا مناطق استراتژیک را بمباران کند. اسرائیل در غزه، حماس را بهانه قرار داد تا پاک سازی قومی راه اندازی کند و زمینها و منابع فلسطینیها را اشغال و غارت کند.
سوم، پیوند عمیق این دو قدرت در زنجیرهی تسلیحاتی و سیاسی آشکار است. آمریکا تسلیحات پیشرفته – مانند بمبهای JDAM و پهپادهای Reaper 9MQ- را به اسرائیل میفروشد، همانهایی که در افغانستان استفاده شدند. این تجارت تسلیحاتی، که سود سرشاری برای شرکتهای آمریکایی مانند Lockheed Martin به همراه دارد، با کشتار غیرنظامیان و غارت منابع گره خورده است.

چرخهی بیپایان یا گسست؟ سویههای یک فاجعهی استعماری
حملات هوایی آمریکا و اسرائیل، که ۴۹ هزار غیرنظامی در افغانستان و ۶۷ هزار زن و کودک را در غزه قربانی کردهاند، ریشه در منطق زشت سرمایهداری نظامی دارد: هژمونی از طریق وحشت، و غارت از طریق کشتار. عروسی قندهار در ۲۰۰۸ و چادرهای رفح در ۲۰۲۴، که در فضای اینترنت با تصاویری از پیکرهای سوخته مستند شدهاند، نمادهای این پروژهاند.
این جنایات نه خطا، بلکه بخشی از یک استراتژیاند که با برچسب «تروریست» به ملتها، جوامع را فلج و منابع را غارت میکند. پرسش این است: آیا این بینظمی خونین زیر آسمانها میتواند به یک گسست رهاییبخش منجر شود و یا همچنان ادامه خواهد داشت؟ پاسخ نه در توهمات «نظم جهانی لیبرال» نهفته است و نه در خشمهای پراکنده.
راهحل، در پروژهای ریشهدار در عدالت جهانی است: محاکمهی جنایتکاران جنگی، توقف تجارت تسلیحات، و بازسازی جوامعی که زیر بمبها فروپاشیدهاند. تا زمانی که این گسست رخ ندهد، آسمانهای قندهار و غزه همچنان خواهند سوخت، و این چرخهی باطل و مرگ بار همچنان ادامه خواهد داشت.
عایشه ببرک خیل