حمله به یهودیان در سیدنی
حادثه تیراندازی در ساحل بوندی در شامگاه ۱۴ دسامبر ۲۰۲۵ یکی از جنجالی تری لحظات تاریخ معاصر استرالیا را رقم زد؛ زمانی که دو مهاجم مسلح به سوی جمعیتی که برای جشن هانوکا گرد آمده بودند آتش گشودند و دهها نفر را زخمی و ۱۵ نفر را به کشتن دادند .
این حمله در جایی پر ازدحام رخ داد، جایی که خانوادهها و کودکان در روشنایی نخستین شب جشن نورهای متعلق به یهودیان حضور داشتند.
دولت و نیروهای پولیس این حادثه را «تروریستی» توصیف کردند و نیروی پولیس نیو ساوت ولز آن را یک حمله «هدفمند علیه جامعه یهودیان» دانستند، با این استدلال که این تیراندازی با قصد و نیت مشخص انجام شده است.
رسانههای رسمی استرالیایی نیز گزارش دادند که تیراندازی از روی یک پل پیادهرو انجام شد و مهاجمان همچنین مواد انفجاری ابتدایی را در موتر گذاشته بودند که مأموران آنها را خنثی کردند و
۴۲ زخمی و ۱۵ قربانی از سنین ۱۰ تا ۸۷ سال، از جمله یک کودک کوچک، یک رهبر مذهبی و یک بازمانده هولوکاست، نتیجه این حادثه بود.
واکنشهای اولیه رسمی همانند اعلام «عمل تروریستی» و وعده بررسی عمیق، در روزهای بعد با تجمعات بزرگ جامعه و مراسم یادبود همراه شد.
اما این حادثه فراتر از یک فاجعه محلی بود؛ در سطح جهانی به سرعت به موضوع بحثهای رسانهای و سیاسی تبدیل شد، و روایت تسلط یافته آن را بهعنوان نشانهای از «پیشروی افراطگرایی اسلامی» و «تهدید علیه جوامع یهودی در غرب» تفسیر کردند؛ روایتی که در ادامه تحلیل خواهیم کرد.
واکنشهای بینالمللی نیز گسترده بود؛ رهبران سیاسی کشورهای مختلف ضمن ابراز همدردی، بر لزوم مقابله با نفرت و خشونت تأکید کردند. با این حال، همانطور که در ادامه بررسی میکنیم، توجه و تأکید روایتهای رسمی و رسانهای نه تنها بر خشونت، بلکه بر معنا و استفاده سیاسی هدفمند از این حادثه معطوف شده است.
در مجموع، شروع مقاله باید رویداد را نه تنها به صورت گزارشی بلکه بهعنوان یک نقطه تقاطع در فهم سیاستهای امنیتی، رسانهای و ژئوپلتیک معاصر قرار دهد؛ جایی که یک رویداد تروریستی میتواند به ابزار سیاست جهانی بدل شود، موضوعی که در بخشهای بعدی مفصلتر تحلیل خواهد شد.
عضویت عاملان حمله در داعش و پیدا شدن پرچم داعش
یکی از نخستین روایتهایی که در رسانههای غربی شکل گرفت، پیوند دادن عاملان تیراندازی به ایدهها یا عناصر مرتبط با داعش بود. رسانهها و مقامات امنیتی استرالیا گفتند که مظنونان احتمالی ارتباطهایی با محتوای افراطی داشتهاند و پرچم گروههای تندرو در صحنه حادثه مشاهده شده است؛ ادعایی که در محور تحلیلهای رسانهای قرار گرفت.
در روزهای ابتدایی پس از حمله، مسئولان امنیتی استرالیا اعلام کردند که یکی از عوامل تیراندازی پیشتر نامش در فهرست افراد مورد توجه نهادهای اطلاعاتی بوده است، هرچند آنها تاکنون ارتباط سازمانی مستقیم با شبکههای تروریستی بینالمللی مانند داعش تأیید نکردهاند.
این تفاوت بین «الهام گرفتن از ایدئولوژی» و «هدایت مستقیم سازمانی» اهمیت زیادی دارد، اما اغلب در روایتهای رسانهای سادهسازی میشود تا نتیجهگیری قطعی درباره انگیزههای مذهبی یا سیاسی شکل بگیرد.
برخی کانالهای خبری و تحلیلگران حتی به یافتن پرچمهای مرتبط با داعش در صحنه حادثه اشاره کردند، که این موضوع باعث شد این حمله در سطح بینالمللی بلافاصله با «تروریسم اسلامی» پیوند داده شود.
. با اینحال، از منظر واقعگرایی رسانهای، باید توجه داشت که گروههای افراطی در بسیاری موارد پس از حملات خشونتآمیز، سریعاً آن را به نام خود مصادره میکنند؛ حتی اگر ارتباط مستقیم و سازمانیافتهای وجود نداشته باشد.
وقتی رسانههای جریان اصلی، بدون نتایج کامل تحقیقات رسمی، این نوع پیوندها را پررنگ میکنند، تصویر سادهشدهای از مجموعه پیچیده عوامل فردی و اجتماعی ارائه میشود، که میتواند باعث تقویت کلیشهها و ایجاد حس «تهدید دائمی» شود.
در این مورد، اگرچه علائمی از تمایلات افراطی و بازنمایی نمادین داعش وجود داشته است اما ارتباط دقیق و ساختاری با شبکههای بینالمللی تندرو هنوز به تحقیق بیشتری نیاز دارد؛ نکتهای که رسانهها کمتر به آن توجه کردهاند.
این روایت رسانهای نه تنها به تقویت ترس از اسلام سیاسی کمک میکند بلکه میتواند به سیاستهای امنیتی سختگیرانهتر در جوامع غربی مشروعیت بدهد، همان چیزی که در بخش بعدی به تحلیل آن میپردازیم.
در نهایت، باید میان تحلیل واقعگرایانه و پیشنهادی پیرامون ریشهیابی خشونت و روایتهای رسانهای و برداشتهای سریعتر سیاسی تمایز قائل شد، چرا که تسلط روایت داعش در این حادثه میتواند بیش از آنکه حقیقت عینی را بازتاب دهد، بازتابدهنده تمایلات سیاسی رسانهها و دولتها باشد.
استفاده ابزاری نتانیاهو از این رویداد چیست؟
در حالی که حادثه سیدنی در سراسر جهان بازتاب یافت، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، یکی از افرادی بود که سریعاً از این حادثه برای تقویت مواضع رسمی خود بهره برد. او این حمله را «نمونهای بارز از تهدید علیه یهودیان و جوامع یهودی در سراسر جهان» خواند و بر لزوم مقابله قاطع با افراطگرایی تأکید کرد؛ موضعی که پیشتر بهویژه پس از انتقادهای گسترده از اقدامات دولتش در غزه تشدید شده بود.
این بهرهبرداری سیاسی در حالی است که اسرائیل با انتقادات جدی جهانی بهخاطر سیاستهایش در مناقشه با فلسطینیان و اتهامات گسترده نسبت به نقض حقوق بشر و نسلکشی مواجه است؛ انتقادهایی که باعث شده تصویر دولت نتانیاهو در سطح جهانی بهشدت تیره شود. توجه و تمرکز بر تهدیدات خارجی میتواند روایتی از «حمایت از جامعه یهودیان» بسازد که برای پشت کردن به انتقادهای بینالمللی مفید باشد.
در داخل، رسانههای نزدیک به دولت نیز از این حادثه برای برجستهسازی نیاز به امنیت بیشتر و ضرورت ادامه رهبری نتانیاهو سخن گفتند، بهگونهای که گویی بدون چنین رهبر امنیتمحوری، جامعه یهودیان در معرض خطر دائمی قرار دارد. این نوع داستانسرایی از «تهدید بیرونی» برای توجیه سیاستهای داخلی و خارجی، ابزار سیاسی شناختهشدهای است؛ همان منطقی که در بسیاری از دولتهای بحرانزده دیده شده است.
در سطح جهانی نیز، اسرائیل از این حادثه برای جلب همدردی و حمایت بیشتر غرب بهره برد، و تلاش کرد تا حادثه را بهعنوان نشانهای از نفرت و خطر دائمی علیه یهودیان معرفی کند؛ چارچوبی که میتواند به تقویت ارتباطات استراتژیک با متحدان غربی منجر شود.
چنین روایتی میتواند از پرداختن به مسئولیتهای اخلاقی و انسانی اسرائیل در مناطق اشغالی منحرف شود و توجه افکار عمومی را از خشونتهایی که توسط نیروهای رژیم اسرائیلی علیه فلسطینیها اعمال شده، پرت کند.
بهاینترتیب، حادثه سیدنی نه تنها یک فاجعه انسانی است، بلکه در خدمت منافع سیاسی و امنیتی دولت نتانیاهو قرار گرفت؛ بهویژه در شرایطی که او به دنبال تقویت مشروعیت داخلی و بینالمللی خود است؛ موضوعی که نیاز به تحلیل دقیقتر در چارچوب سیاستهای جهانی دارد.
همزمانی رویداد حمله به یهودیان در سیدنی، با حوادث امنیتی در آمریکا و سیاستهای مهاجرتی
در همان روزهای قبل از حادثه سیدنی، آمریکا نیز با حادثه تیراندازی دیگری روبهرو شد که ذهنیت عمومی را متأثر کرد؛ در واشینگتن، حملهای امنیتی رخ داد که باعث شد رحمانالله لکنوال، یک مهاجر افغانتبار، به تیراندازی علیه اعضای گارد ملی متهم شود؛ حادثهای که رسانههای آمریکا آن را در چارچوب تهدیدهای داخلی برجسته کردند. این نوع روایتها بهطور کلی به تقویت گفتمان امنیتمحور کمک میکنند، حتی زمانی که عوامل زمینهای پیچیدهتر باشند.
دونالد ترامپ و هوادارانش از این حوادث بهعنوان دلیل برای افزایش محدودیتهای مهاجرتی و بهویژه منع پذیرش مهاجران مسلمان سخن گفتند؛ سیاستی که پیش از این نیز بارها مطرح شده بود و اکنون با وقایع امنیتی اخیر تقویت میشود. این رویکرد، حتی اگر ریشههای پیچیده روانی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشد، بهراحتی به یک گفتمان «تهدید از خارج» تنزل مییابد.
این ترکیب همزمانی حوادث نه تنها تصادفی نیست بلکه نشاندهنده نحوهای است که دولتها و رسانههای سیاسی از حوادث خشونتآمیز برای پیشبرد دستورکارهای از پیش تعیین شده خود بهره میبرند؛ چه در اسرائیل باشد، چه در آمریکا. تمرکز بر «تروریسم» و «تهدید مسلمانان» نه تنها سیاستهای سختگیرانهتر را توجیه میکند، بلکه توجه عمومی را از مسائلی مانند مسئولیتهای آمریکا در جنگهای بیپایان خاورمیانه منحرف میکند.
در آمریکا، این روایت امنیتی اغلب با انتقادهای کمی درباره نقش خود آمریکا در بیثباتسازی منطقه تلفیق میشود، بهگونهای که عوامل ساختاری و تاریخی تهدید را در حاشیه قرار میدهد و تنها روی ویژگیهای مذهبی یا مهاجرتی تاکید میکند.
این نوع ادبیات امنیتی همچنین میتواند جامعه را نسبت به مهاجران و جوامع مسلمان بدبینتر کند، تقاضای حمایت عمومی از اقدامات قاطعانهتر در مرزها را افزایش دهد و مباحث گستردهتر درباره عدالت، قانون اساسی و حقوق بشر را به حاشیه براند.
در این زمینه، همزمانی حادثه سیدنی و رخدادهای امنیتی در آمریکا نه فقط تصادف خبری، بلکه بخشی از پازل وسیعتری است که در آن خشونت و ترس به ابزار سیاستهای امنیتی و مهاجرتی تبدیل شدهاند؛ ساختاری که ارزش تحلیل بیطرفانه و انتقادی دارد.

جمعبندی
حادثه حمله به یهودیان در سیدنی با همه وجوه انسانی خود، مانند فقدان بیگناهان، نگرانیهای جامعه یهودیان و واکنشهای همدلانه جهانی، نشان داد که چگونه خشونت میتواند به یک ابزار روایتساز سیاسی بدل شود. رسانهها و دولتها اغلب با انتخاب چارچوبهای خاص، مانند تاکید بر تروریسم یا تهدید دائمی، روایت حادثه را شکل میدهند، و این روایتها به سیاستهای امنیتی سختگیرانهتر مشروعیت میبخشند.
در این میان، سیاستهای آمریکا و اسرائیل از این وقایع بهره میبرند تا انتقادهای جهانی درباره نقش خود در مناقشات خاورمیانه و سیاستهای مهاجرتی را کاهش دهند. این بهرهبرداری سیاسی، گاه بیشتر از خود واقعیت حادثه برجسته میشود، بهگونهای که توجه افکار عمومی از مسائل عمیقتر منحرف میشود.
در نهایت، تحلیل واقعگرایانه از چنین حوادثی باید فراتر از گزارشهای پالسمحور رسانههای خبری باشد و به سوالاتی درباره منافع سیاسی، ساختارهای قدرت و نحوه بازنمایی خشونت در سیاست جهانی بپردازد؛ موضوعاتی که در سایه رویدادها اغلب نادیده گرفته میشوند.
مجتبی همت











