چشم طمع امرالله صالح به زخم های بی شمار مهاجرین بازگشته
مهاجرین بازگشته از ایران، پس از سالها آوارگی و غربت، اکنون به وطن خویش بازگشتهاند؛ وطنی که قرار است برایشان آغوشی امن و پناهگاهی برای بازسازی زندگی باشد. اما در این میان، جریانهایی چون روند سبز به رهبری امرالله صالح، به جای همدلی و حمایت از این قشر زخمدیده، با نگاهی سودجویانه به ظرفیت مهاجرین بازگشته چشم دوختهاند و آنان را نه به عنوان انسانهایی نیازمند آرامش و بازسازی، بلکه به مثابه عساکری برای پر کردن سنگرها و کوهها در جنگ مینگرند.
نگاه سودجویانه روند سبز (امرالله صالح) به مهاجرین بازگشته به وطن، نه تنها نمکی است بر زخمهای التیامنیافته این قشر رنجدیده، بلکه هشداری است به جامعه که باید هوشیارانه از سوءاستفاده جریانهای جنگطلب از بیبضاعتی و آسیبپذیری مهاجرین جلوگیری کند. این مقاله، با تبیین خطرات این نگاه سودجویانه، در پی آن است که آگاهی را به سپری در برابر فریب و بهرهکشی بدل سازد و راه را برای حمایت واقعی از مهاجرین بازگشته هموار کند.
سایه سنگین جمهوریت بر رنج ملت
برای درک ریشههای نگاه ابزاری و سودجویانه به انسان افغان، باید نگاهی دوباره به ویرانههای جمهوریت بیاندازیم؛ نظامی که در ظاهر به نام مردم شکل گرفت، اما در عمل به دست یک مشت رهبر و رهبرچهی فاسد، کارگزاران مزدور و پیمانکاران امریکایی چنان غرق در فساد، قومگرایی و بیکفایتی شد که هر آنچه امید بود، به یأس بدل کرد.
از مسئولان رده بالایی دهه اول حضور آمریکا در افغانستان گرفته، تا اشرف غنی که با تکبر و انحصارطلبیاش بذر تفرقه و نفرت را در دل ملت کاشت؛ همه و همه در این مصیبت شریکاند. امروز ویرانی، فقر، بیخانمانی و آوارگی میلیونها افغان، رهبرانی است که در ازای چهرهای «مدرن و دموکراتیک»، در پشت پرده دست در دست سفارتخانهها و سازمانهای اطلاعاتی خارجی، روح این ملت را حراج کردند.
ثروتهای ملی غارت شد، پروژههای ملی به پیمانکاران و شرکای خارجی داده شد و سهم مردم افغانستان چیزی جز انفجار، مهاجرت و نسلسوخته نبود. در چنین فضایی که جمهوریت به نماد فساد و تباهی بدل شد، طبیعی است که حتی بازگشت مهاجرین از غربت هم به چشم این سیاستمداران و جریانها، نه به عنوان سرمایهی انسانی برای توسعه، که صرفاً به عنوان «نیروی بسیج» برای جنگی تازه دیده شود.
نمک امرالله صالح به زخم مهاجرین بازگشته به وطن
آنچه در بیان امر الله صالح (رهبر روند سبز) بهروشنی دیده میشود، دقیقاً همان نگاه ابزاری و سودجویانهای است که در دوران جمهوریت حاکم بود؛ اما اینبار آشکارتر و بیپردهتر. صالح و جریانش در مطلبی بهصراحت بازگشت جوانان از ایران را «نوید خوش» میخوانند، نه برای اینکه فرصت سازندگی فراهم شود، بلکه برای «پر کردن کوهها و درهها» و بسیج دوباره نیروی جنگی. این چشم طمع صالح به ظرفیت مهاجرین بازگشته، عمق فاجعهی تفکر جنگمحور رهبران سابق را برملا میسازد.
بازگشتی که باید مژدهی زندگی دوباره باشد، در منطق جنگطلبان به سوخت تازه برای تداوم آتش جنگ بدل میشود. این همان نگاه سودجویانه روند سبز به مهاجرین برگشته به وطن است؛ نگاهی که نه برای رفاه و کار و تعلیم و تربیت برنامه دارد و نه حتی برای درمان زخمهای روانی آنان.
سخنان صالح که میگوید: «به جای عریضه برای تمدید برگه، استراتژی برای نیروی بازگشتی ترتیب دهید»، چیزی نیست جز فراخوانی دوباره برای قربانیکردن همین جوانان در میدانهای جنگی که هیچ پیروزیای در آن متصور نیست؛ جنگی که تنها ثمرهاش خانههای ویران و جنازههای بیشتر خواهد بود.
طمع امرالله صالح؛ هشدار و جمع بندی
امروز که افغانستان زخمیتر از هر زمان دیگری است و مهاجرین بازگشته در جستجوی سقف امن، نان شب و آرامش خانوادههایشان هستند، بزرگترین خطر آن است که گروهها و چهرههای سودجو از درد و خشم انباشتهی این مردم برای اهداف شوم خود بهرهبرداری کنند. مهاجرین برگشته از ایران باید در بازسازی وطن سهم داشته باشند، نه عساکری برای تحقق رؤیاهای ناکام سیاسی رهبران شکستخورده.
جامعه، نهادهای مدنی و حتی رسانهها وظیفه دارند این هشدار را جدی بگیرند و اجازه ندهند نمک امرالله صالح و امثال او، زخم بازگشتیهای تازهنفس را عمیقتر سازد. امروز رسالت همهی ماست که بهجای شعلهور کردن دوبارهی آتش کینه و جنگ، برای امید و بازسازی و همزیستی کار کنیم؛ و نگذاریم که هیچ جریان و هیچ رهبر جنگطلبی، از غربت دیروز و زخم امروز این مردم، پلی بسازد برای جاهطلبی فردای خود.
مهاجرین بازگشته، نیازمند اسکاناند، نه سنگر؛ نیازمند ناناند، نه نفرت؛ نیازمند فرصت یادگیریاند، نه ابزار جنگی شدن. جامعه و نهادهای مدنی اگر میخواهند از این مردم حمایت کنند، باید به جای شعارهای آتشین، با دستِ عمل پیش بیایند: فرصت شغلی، تعلیم و تربیت، خدمات صحی و روانی برای بازگرداندن حس تعلق به وطنی که گاهی برایشان بیگانه شده است.

مریم مرادی