Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

قدرت هسته‌ای

اظهارات تازهٔ دونالد ترامپ مبنی بر این‌که «ما به اندازه‌ای سلاح هسته‌ای داریم که می‌توانیم دنیا را ۱۵۰ بار نابود کنیم» نه فقط یک گزارهٔ گزافه‌گویانه نیست، بلکه آیینه‌ای است از فُرم تازه‌ای از سیاست‌ورزی جهانی: غرورِ بی‌پرده در برابر هنجارهای بین‌المللی و نگاهی ابژکتیو به معنای «برتری» که با وعدهٔ «صلح از طریق قدرت» همراه است.

این سخنان، اگرچه ممکن است برای برخی نمایشِ قدرت و برای طرفدارانِ داخلی، سرمایهٔ سیاسی باشد، اما در قلمرو دیپلماسی جهانی و حقوق بین‌الملل پیامدهایی عمیق، خطرناک و البته قابل نقد دارد. این مقاله می‌کوشد پیامدهای این اظهارات را از منظر حقوقی، اخلاقی و ژئوپلیتیکی بررسی کند، و به تناقضِ ادعای قدرت هسته‌ای و «قابلیت ۱۵۰ بار نابودی» نگاهی بیندازد.

  • انحصار مرگ؛ بازتولید غرور هسته‌ای در آمریکا

اظهارات تازه دونالد ترامپ درباره برتری هسته‌ای ایالات متحده بر روسیه و چین، بار دیگر چهره واقعی سیاست آمریکایی را آشکار کرد؛ سیاستی که میان شعارهای صلح‌طلبانه و رفتارهای نظامی‌گرایانه گرفتار دروغ و تزویر است. او در حالی از خلع‌سلاح جهانی، سخن می‌گوید که هم‌زمان خواهان ادامه و حتی گسترش آزمایش‌های هسته‌ای است.

این تناقض، صرفاً یک لغزش زبانی نیست؛ بلکه نشانه راهبردی است که در آن قدرت، نه برای دفاع از بشریت بلکه برای تثبیت سلطه و حفظ انحصار در دست یک دولت مغرور و بی‌پروا تعریف شده است. در منطق واشنگتن، جهان باید خلع‌سلاح شود، اما خود آمریکا حق دارد هزاران بمب را نگه دارد و با آن نه یک‌بار، بلکه ۱۵۰ بار جهان را نابود کند.

این همان کشوری است که در تاریخ معاصر بیش از هر قدرت دیگری، دستش به خون ملت‌ها آلوده است؛ از هیروشیما و ناکازاکی که با بمب اتمی به خاکستر بدل شدند، تا ویتنام، عراق، افغانستان، لیبی و فلسطین که هنوز هم از پیامدهای جنگ‌های آمریکایی می‌سوزند.

کشوری که به نام دموکراسی و حقوق بشر، دولت‌ها را سرنگون کرد، مردم بی‌گناه را کشت و میلیون‌ها خانواده را آواره ساخت، امروز در جایگاه «داور اخلاق جهانی» سخن از خلع‌سلاح دیگران می‌گوید! این ریاکاری آشکار، نه تنها با روح معاهدهٔ منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) در تضاد است، بلکه تهدیدی مستقیم برای امنیت جهانی محسوب می‌شود.

  • بازتولید سلطه جهانی؛ آمریکا و تناقض در خلع سلاح

این ریاکاری آشکار که در آن آمریکا از «خلع سلاح جهانی» سخن می‌گوید و در همان حال زرادخانهٔ هسته‌ای و قدرت هسته‌ای خود را گسترش می‌دهد، صرفاً تناقضی لفظی نیست، بلکه بازتولیدِ ساختاریِ سلطه در قرن بیست‌ویکم است. این بازتولید نه در میدان جنگ، که در گفتمان رسمی قدرت جریان دارد؛ جایی‌که واژگانِ صلح، امنیت و ثبات، ابزار توجیه برای تداوم برتری نظامی و نقض آشکار تعهدات بین‌المللی می‌شوند.

ایالات متحده با امضای معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) متعهد شده بود که به سوی خلع سلاح گام بردارد، اما در عمل با نوسازی زرادخانه‌های خود، آزمایش‌های جدید، و مانع‌تراشی در مسیر گفت‌وگوهای واقعی خلع سلاح، به‌گونه‌ای سیستماتیک این تعهد را زیر پا گذاشته است. این رفتار نه تنها مشروعیت حقوق بین‌الملل را تهدید می‌کند، بلکه پیام خطرناکی به دیگر قدرت‌ها می‌فرستد: اینکه بازتولید قدرت، بر هر قاعده و پیمانی مقدم است.

همانطور که مورد اشاره قرار گرفت، تاریخ معاصر از هیروشیما تا افغانستان، از عراق تا فلسطین، گواهی است بر اینکه این بازتولید سلطه همیشه در پوشش اخلاقی و با شعار «دفاع از آزادی» صورت گرفته است، اما در واقع تداوم همان منطق ویرانگر قدرت است. آمریکا هر بار با نقض تعهدات خود، همان چرخهٔ خشونت و مداخله را احیا می‌کند و سپس آن را به‌عنوان «ضرورت امنیت جهانی» عرضه می‌دارد.

منطق آمریکا، نه فقط پیمان NPT را بی‌اعتبار کرده، بلکه مفهوم صلح را نیز به گروگان گرفته است. در جهانی که تهدید نابودی ۱۵۰ بارهٔ زمین را ابزار نمایش اقتدار می‌سازد، هیچ امنیت پایداری ممکن نیست. بازتولید سلطه در پوشش صلح، یعنی تداوم همان بحران دیرینه‌ای که از دل قدرتِ بی‌پاسخ‌گو برمی‌خیزد و هر بار در چهره‌ای تازه، به بشریت هشدار می‌دهد که خطر اصلی، نه در خلع سلاح دیگران، بلکه در مهار نکردن خودِ آمریکا نهفته است.

  • فرجام کلام

اظهاراتی چون «ما می‌توانیم دنیا را ۱۵۰ بار نابود کنیم» و به رخ کشیدن قدرت هسته‌ای، بیش از آن که تنها یک گزافه‌گویی سیاسی باشد، انعکاسی از ساختاری است که بازتولیدِ سلطه را به‌عنوان روشِ کارِ خود پذیرفته است. وقتی کشوری با پیشینه‌ای از حملات اتمی به هیروشیما و ناکازاکی، مداخلات نظامی گسترده و نقض مکرر تعهدات بین‌المللی، همچنان زرادخانه‌هایش را نوسازی می‌کند و زیر لوای «بازدارندگی» بر حقِ انحصاریِ نابودی اصرار می‌ورزد، معنای واقعیِ NPT و دیگر سازوکارهای خلع‌سلاح زیر سؤال می‌رود.

آن قراردادها که قرار بود تضمین‌کنندهٔ امنیت جمعی و جلوگیری از پخشِ وسیعِ فنا شوند، به‌تدریج به ابزاری یک‌جانبه برای مشروعیت‌بخشی به همان بازتولید سلطه تبدیل شده‌اند. چنین وضعیتی نه تنها وجدانِ بین‌المللی را بی‌اعتماد می‌سازد، بلکه انگیزهٔ رقابت تسلیحاتی را در دیگران تقویت می‌کند و امنیتِ جهانی را در عمل به مخاطره می‌اندازد.

در چنین بزنگاهی، وظیفهٔ جامعهٔ بین‌المللی روشن است: پایان دادن به تسلیم در برابر ریاکاریِ قدرتِ انحصارگر و بازپس‌گیریِ رهبریِ روند خلع‌سلاح از دستِ هر مرکزِ بی‌پاسخ‌گو. این تنها با تقویت نهادهای چندجانبه، الزام‌آور کردن شفافیت و بازرسی‌ها، و طرح‌ریزی مکانیزم‌های حقوقی و سیاسی برای پاسخ‌گوییِ واقعی ممکن است؛ نه با تکیه بر اظهاراتِ بازدارنده که صرفاً بازتولیدِ همان سلطه‌اند.

همچنین لازم است که صداهای کشورهای جنوب جهانی، سازمان‌های مدنی و نخبگان فکریِ مستقل در فرایندهای جهانی سهمی واقعی داشته باشند تا امنیت بازتعریف شود ـ امنیتی که بر عدالت، کنترلِ جمعیِ تسلیحات و پایان دادن به مداخلات و منطقِ امتیازمحور استوار باشد. تنها در آن‌زمان است که ادعاهای «صلح از طریق قدرت» رنگ خواهد باخت و وعدهٔ خلع‌سلاح به معنای واقعی‌اش تحقق خواهد یافت، نه به‌عنوان توجیهی برای بازتولیدِ انحصارِ مرگ.

قدرت هسته‌ای
ترامپ مدعیست امریکا می تواند قدرت هسته‌ای باشد، اما باقی کشورها چنین حقی ندارند!

مسلم اخلاقی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10193

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *