مدرنیته
در سالهای تاریک جنگ بوسنی (۱۹۹۲–۱۹۹۵)، زمانی که سارایوو زیر محاصره نیروهای صرب قرار داشت، گروهی از ثروتمندان اروپایی و امریکایی به این شهر سفر میکردند. نه برای کمک، نه برای نجات، بلکه برای کشتن. آنها با پرداخت مبالغ هنگفت ۹۲ تا ۱۱۶ هزار دالر در تورهایی موسوم به سافاری تکتیرانداز شرکت میکردند تا از ارتفاعات سارایوو، به سوی زنان، کودکان و مردان بیدفاع شلیک کنند. کشتن کودکان قیمت بیشتری داشت و کشتن افراد مسن رایگان بود. این جنایتها نه انگیزه سیاسی داشتند و نه مذهبی؛ تنها هدف، لذت و هیجان بود.
این ماجرا، که اکنون دادستانی ایتالیا در حال بررسی آن است، تنها یک جنایت جنگی نیست؛ بلکه نماد آشکاری از بحران اخلاقی مدرنیته است. مدرنیتهای که با شعارهای آزادی، پیشرفت و عقلانیت آغاز شد، اما در عمل، ابزارهایی را در اختیار انسانهایی قرار داد که هنوز آدم نشده بودند. انسانهایی که با استفاده از تکنولوژی، ثروت و قدرت، به جای تکامل معنوی، به لذتگرایی حیوانی روی آوردند و جنایت را به یک سرگرمی تبدیل کردند.
با نگاهی به ریشههای روانشناختی و جامعهشناختی این پدیده، این نگاه کلی به دست میآید که مدرنیته، به جای ارتقای انسانیت، خشونت پنهان را در خود پرورش داده است. همچنین این پرسش مطرح میشود که آیا پیشرفت تکنولوژی و ابزارگرایی، انسان را انسانتر کرده است، یا فقط ابزارهای جدیدی برای جنایت در اختیار او قرار داده است؟
مدرنیته و توهم پیشرفت اخلاقی
مدرنیته، با انقلاب علمی و فلسفی قرن هجدهم آغاز شد. فیلسوفانی مانند کانت، روسو و ولتر وعده دادند که عقلانیت و علم، بشر را از جهل و خرافه نجات خواهند داد. اما آنچه در عمل رخ داد، جدایی علم از اخلاق بود. علم به ابزاری برای تسلط بر طبیعت تبدیل شد، اما اخلاق انسانی در این فرآیند نادیده گرفته شد.
ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری نشان داد که مدرنیته، ابزارگرایی را جایگزین ارزشهای معنوی کرد. در این نظام، هر چیزی که کارآمد باشد، مشروع است. یکی از بزرگترین توهمات مدرنیته، این باور است که پیشرفت تکنولوژی به معنای پیشرفت اخلاقی است، اما تاریخ نشان داده که تکنولوژی، ابزاری خنثی است که میتواند هم برای ساخت و هم برای تخریب به کار رود .اسلحههای دقیق تکتیراندازی که در سارایوو استفاده میشد، محصول پیشرفتهترین تکنولوژیهای نظامی بودند. اما این تکنولوژیها، به جای دفاع از جان انسانها، به ابزاری برای کشتار تفریحی تبدیل شدند.
یکی از ویژگیهای بارز جنایتهای مدرن، لذتگرایی است. در گذشته، جنایتها معمولاً انگیزههای سیاسی، مذهبی یا اقتصادی داشتند، اما در دنیای مدرن، جنایت به یک سرگرمی تبدیل شده است. ثروتمندان اروپایی و امریکایی، کشتن غیرنظامیان را به یک بازی هیجانانگیز تبدیل کردند. آنها برای کشتن کودکان پول بیشتری میپرداختند، زیرا هیجان بیشتری داشت. در افغانستان نیز در طول جنگهای داخلی و اشغال خارجی، جنایتهایی رخ داده که هیچگاه افشا نشدهاند. سربازان خارجی و مزدوران، گاهی برای تفریح به غیرنظامیان شلیک میکردند. گزارشهایی از قتلهای هدفمند کودکان در افغانستان وجود دارد که هیچگاه پیگیری نشدند.
یکی دیگر از ویژگیهای مدرنیته، بیتفاوتی اخلاقی است. در دنیایی که مصرفگرایی و لذتگرایی بر آن حاکم است، ارزشهای انسانی جای خود را به ارزشهای مادیگرایانه داده است. در دنیای مدرن، روابط انسانی سطحی و گذرا شدهاند. افراد دیگر برای یکدیگر ارزش قائل نیستند، مگر اینکه سودی برایشان داشته باشند. انسان مدرن، برای فرار از تنهایی و اضطراب، به مصرفگرایی و لذتگرایی پناه میبرد. اما این فرار، بیتفاوتی اخلاقی را تقویت میکند.
قاتلان مدرن، برخلاف قاتلان سنتی، انگیزههای پیچیدهتری دارند. آنها نه از نفرت، بلکه از هیجان، قدرت و بیتفاوتی جنایت میکنند. مطالعات روانشناختی نشان میدهد که بسیاری از قاتلان سریالی مدرن، از کشتن لذت میبرند. آنها احساس قدرت میکنند و هویت خود را در خشونت جستجو میکنند. انسانها میتوانند با توجیه خشونت خود را از احساس گناه رها کنند. قاتلان سارایوو احتمالاً خود را شکارچیان حرفهای میدیدند، نه جنایتکار.
جنگ بوسنی، یکی از تاریکترین صفحات تاریخ اروپا بود. اما آنچه کمتر شناخته شده، تبدیل جنایت به یک صنعت است. تورهای تکتیراندازی که ثروتمندان اروپایی را به سارایوو میآوردند، نمونهای از تجاریسازی خشونت بود. قتلعام سربرنیتسا که توسط نیروهای صرب انجام شد، با حمایت لجستیکی و اطلاعاتی خارجی صورت گرفت. تجاوزهای سیستماتیک به زنان بوسنیایی، که به عنوان ابزاری برای پاکسازی قومی استفاده شد. چرا این جنایتها رخ دادند؟
ناسیونالیسم افراطی: مدرنیته، به جای ایجاد همبستگی جهانی، هویتهای قومی و ملی افراطی را تقویت کرد.
ابزارگرایی: جنگ به یک صنعت سودآور تبدیل شد. شرکتهای نظامی خصوصی، مزدوران و دلالان اسلحه از جنگ سود میبردند.
بیتفاوتی بینالمللی: جامعه جهانی، تا زمانی که جنایتها به اروپا نرسید، سکوت کرد.

از انسانیت تا آدمیت
مدرنیته، انسان را از بند خرافهها رها کرد اما به جای هدایت او به سوی کمال، او را در دام لذتگرایی و ابزارگرایی گرفتار کرد. انسان مدرن، فقط به دنبال راحتی و لذت است و هیچ آرمانی ندارد. یکی از بزرگترین دستاوردهای مدرنیته، خاموش کردن صدای وجدان است. در دنیای مدرن، هیچ معیار اخلاقی مطلق وجود ندارد؛ همه چیز نسبی است. جنایتهای سارایوو و افغانستان، تنها نمونههایی از شکست اخلاقی مدرنیته هستند. مدرنیته، با وعده پیشرفت و آزادی، ابزارهایی را در اختیار انسان قرار داد که هنوز آمادگی استفاده از آنها را نداشت.
در مقابل مدرنیتهای که انسان را به یک ماشین مصرفگرا تبدیل کرده است، در اسلام انسان، خلیفه خدا بر زمین است و باید به سوی کمال حرکت کند و این کمال، نه در مصرف و قدرت، بلکه در تقوا و عشق به خداست. انسان در اسلام موجودی است که زمانی که متولد میشود در پایینترین مرحله وجودی خود قرار دارد. این دنیا محل بهره بردن لذت جسمانی نیست بلکه مکانی برای طی کردن مسیر از انسانیت تا ادمیت است. و آدم که بود؟ آدم همان برترین آفریده الهی بود که تحت آموزش و تعلیم الهی قرار گرفت، مرتبهاش از فرشتگان بالاتر بود و طبق دستورات الهی زندگی کرد.
زمانی که آدم اشتباهی انجام داد و برخلاف درستور خداوند عمل کرد، پشیمان شد، زشتی کار خود را دریافت، صدای وجدان خود را شنید و توبه کرد. اما انسان مدرن به جهالت و جنایت بیپایان خود ادامه میدهد، نه خدایی را باور دارد که در درگاه او توبه کند و نه وجدانی که زشتی کارش را به او بنمایاند. تنها و تنها صفحاتی از کتاب قانون را میشناسد، کتاب قانونی که لذتگرایی و لیبرالیسم تمام خطوطش را پر کردهاند.
آدمیت، مسیری است که باید طی کنیم. باید از لذتگرایی به سوی کمال، از ابزارگرایی به سوی معنویت حرکت کنیم وگرنه، جنایتهای سارایوو و افغانستان، تنها آغاز ماجرا هستند.
سید حکیم بینش











