Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

مقاومت اسلامی

بررسی پیروزی‌های اخیر در سه جبهه‌ی غزه، ایران و افغانستان، تنها مرور رویدادهای نظامی نیست؛ بلکه ضرورتی راهبردی برای درک معادله‌ی قدرت در خاورمیانه و آسیای مرکزی است. در سه نقطه‌ی متفاوت از جهان اسلام، ملت‌هایی با شناخت دشمن، اراده‌ی استوار و رهبری هدفمند، توانسته‌اند در برابر قدرت‌های بزرگ بایستند و مسیر تاریخ را دگرگون کنند.

این یادداشت، تلاشی است برای فهم آن الگو که چگونه سه جبهه‌ی ظاهراً جدا از هم، در مسیری واحد حرکت کرده‌اند و نظام سلطه را به چالش کشیده‌اند. درک این روند، تنها به معنای شناخت گذشته نیست؛ بلکه به منزله‌ی استخراج درسی است که آینده‌ی مقاومت و توازن قدرت را رقم خواهد زد.

سوال اینست که چگونه اراده‌ها و استراتژیهای عالی در غزه، ایران و افغانستان، توانسته‌اند آمریکا و رژیم صهیونیستی را در یک الگوی مشابه شکست دهند و این الگو چه معنایی برای آینده دارد؟

  • یک مسیر، سه جبهه و یک پیروزی

غزه، ایران و افغانستان در سه موقعیت جغرافیایی متفاوت، اما در یک مسیر واحد قرار گرفته‌اند؛ مسیری که از ایمان، شناخت دشمن و همبستگی زاده شده است.

در غزه، عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتوبر ۲۰۲۳ معادله‌ی جنگ را تغییر داد. این عملیات که رژیم اسرائیل را غافلگیر کرد، نشان داد که مقاومت فلسطین نه‌تنها در عرصه نظامی بلکه در عرصه روانی نیز ابتکار عمل را در دست دارد. ماه‌ها نبرد نابرابر، سرانجام در جنوری ۲۰۲۵ تل‌آویو را به پذیرش آتش‌بس واداشت و توازن تازه‌ای را در معادلات امنیتی منطقه رقم زد.

در ایران، عملیات وعده صادق در اپریل ۲۰۲۴ نقطه‌ی عطفی در تاریخ بازدارندگی خاورمیانه بود. بیش از سیصد پهپاد و موشک بالستیک، در حمله‌ای هماهنگ، سامانه‌های دفاعی اسرائیل را در هم شکستند و پیام روشنی به واشنگتن فرستادند: ایران، در قالب یک محور منطقه‌ای، به قدرتی بازدارنده تبدیل شده است. این عملیات نشان داد که تهران دیگر در موضع دفاع نیست؛ بلکه در جایگاه معمار معادلات جدید امنیتی منطقه ایستاده است.

در افغانستان، مقاومت تاریخی مردم این سرزمین بار دیگر معنا یافت. از جنگ‌های سه‌گانه با امپراتوری بریتانیا تا شکست ارتش سرخ و سپس خروج آمریکا در ۲۰۲۱، افغانستان به نماد استقلال‌خواهی بدل شد. طالبان، با تکیه بر انسجام داخلی و تجربه‌ی طولانی در جنگ‌های چریکی، توانستند واشنگتن را وادار به عقب‌نشینی کنند و حاکمیت ملی را بازگردانند. امروز نیز، کابل در برابر طرح بازگشت نیروهای آمریکایی به بگرام ایستاده و نشان می‌دهد که تجربه‌ی مقاومت همچنان ادامه دارد.

  • توطئه‌های ناکام واشنگتن؛ از اشغال آشکار تا فشار پنهان

آمریکا در دهه‌های اخیر، با شعار امنیت جهانی و دموکراسی، خاورمیانه و آسیای مرکزی را به میدان مداخله تبدیل کرده است. اما نتایج این سیاست‌ها چیزی جز بی‌ثباتی، ویرانی و شکست نظامی نبوده است.

در افغانستان، بیست سال جنگ با هزینه‌ی بیش از دو تریلیون دالر و هزاران کشته، نه‌تنها به هدف مورد نظر نرسید، بلکه طالبان به راحتی به قدرت بازگشت. خروج درهم‌شکسته‌ی سال ۲۰۲۱، برای واشنگتن نماد شکست استراتژی اشغال بود.

با این حال، کاخ سفید از گذشته درس نگرفت. در سپتمبر ۲۰۲۵، دونالد ترامپ از تلاش برای بازپس‌گیری پایگاه بگرام سخن گفت؛ پایگاهی که کلید نظارت بر چین، ایران و آسیای مرکزی محسوب می‌شود. هدف اصلی، احیای حضور نظامی آمریکا در قلب آسیا بود؛ اما کابل این درخواست را قاطعانه رد کرد و اعلام نمود که بگرام، امانت ملت افغانستان است.

در پی این ناکامی، آمریکا مسیر فشار غیرمستقیم را در پیش گرفت و پاکستان را به ابزار فشار بدل ساخت. تحریم‌های اقتصادی، تحریک درگیری‌های مرزی و استفاده از گروه‌های نیابتی بخشی از این راهبرد بودند. اما این فشارها نیز نتیجه نداد. حکومت کابل با موضعی ثابت اعلام کرد که افغانستان، قلمرو بی‌طرفی و استقلال است و به هیچ بیگانه‌ای واگذار نخواهد شد.

  • راز پیروزی سه جبهه مقاومت اسلامی

راز پایداری و پیروزی در سه جبهه مقاومت اسلامی، نه در شمار نیروها و نه در نوع تسلیحات، بلکه در شیوه فرماندهی نهفته است؛ فرماندهی‌هایی که فراتر از نظامی‌گری صرف، بر پایه‌ی شناخت عمیق از دشمن، ایمان راسخ به هدف و پیوند ناگسستنی با مردم استوارند. این فرماندهان، برخلاف ساختارهای سرد و بوروکراتیک اردو‌های کلاسیک، از متن جامعه برخاسته‌اند و به همین دلیل، تصمیم‌ها و تاکتیک‌هایشان ریشه در واقعیت میدانی و باور مردمی دارد.

در غزه، یحیی سنوار و فرماندهان مقاومت اسلامی با تکیه بر تاکتیک‌های جنگ نامتقارن و بهره‌گیری از زیرساخت‌های بومی، موفق شدند اردوی مجهز اسرائیل را در بن‌بست قرار دهند. آنان با طراحی شبکه‌های زیرزمینی، هماهنگی دقیق میان گروه‌های مقاومت و استفاده از موقعیت جغرافیایی، هزینه‌ی جنگ را برای رژیم صهیونیستی به حدی بالا بردند که تل‌آویو ناگزیر به درخواست کمک از واشنگتن شد. مقاومت غزه نه تنها هیمنه اردوی اسرائیل را شکست، بلکه معادلات قدرت در خاورمیانه را نیز دگرگون ساخت و نشان داد که ایمان و هوش نظامی می‌تواند در برابر هر تکنالوژی پیشرفته‌ای ایستادگی کند.

در ایران، فرماندهان سپاه پاسداران ایرانی با طراحی یک عملیات چندلایه و بهره‌گیری از توان متحدان منطقه‌ای، نوعی از بازدارندگی هوشمند را به نمایش گذاشتند. در جریان جنگ ۱۲ روزه، ایران با حملات دقیق و هدفمند، چنان ضربات مهلکی به ساختار امنیتی و روانی رژیم صهیونیستی وارد کرد که اسرائیل در طول ۷۵ سال حیات خود هرگز تجربه نکرده بود. این عملیات نه فقط یک نبرد نظامی، بلکه آزمونی برای اثبات کارایی محور مقاومت و هماهنگی میان جبهه‌های آن بود؛ الگویی که اکنون به یکی از ارکان اصلی معادلات امنیتی منطقه بدل شده است.

در افغانستان نیز، رهبران کنونی با تکیه بر ساختار سنتی قبیله‌ای، پیوندهای اجتماعی عمیق و تجربه‌ی طولانی در میدان‌های نبرد، توانستند استقلال کشور را در برابر فشارهای سنگین خارجی حفظ کنند. آنان در یکی از پیچیده‌ترین میدان‌های ژئوپلیتیکی جهان، نه تنها از بازگشت اشغالگران به بگرام جلوگیری کردند، بلکه در برابر طرح‌های پنهان و آشکار آمریکا برای ایجاد بی‌ثباتی از طریق پاکستان ایستادند. مقاومت افغانستان نشان داد که در برابر هر توطئه جهانی، اگر ملت به ریشه‌های هویتی و وحدت ملی خود بازگردد، هیچ قدرتی توان تحمیل اراده‌اش را ندارد.

وجه مشترک این سه جبهه، در شناخت دشمن، انسجام داخلی و ایمان به پیروزی است. هر سه ثابت کرده‌اند که پایداری نه از قدرت تسلیحاتی، بلکه از باور، آگاهی و پیوند میان رهبران و مردم سرچشمه می‌گیرد؛ رازی که امروز محور مقاومت را به یک حقیقت انکارناپذیر در معادلات جهانی بدل کرده است.

مقاومت اسلامی
راز پیروزی سه جبهه مقاومت اسلامی در برابر اسرائیل و امریکا، ایمان راسخ و شیوه فرماندهی است
  • آغاز عصر جدید مقاومت اسلامی

در پایان می‌توان چنین نتیجه گرفت که سه جبهه‌ی غزه، ایران و افغانستان، هر کدام در میدان تاریخی و جغرافیایی خود، ستون‌هایی از جبهه‌ی بزرگ بیداری و مقاومت در برابر سلطه‌گران جهانی‌اند. این سه سنگر نه تنها معادلات نظامی را برهم زدند، بلکه روح تازه‌ای در کالبد ملت‌های منطقه دمیدند؛ روحی که بر اساس ایمان، استقلال و عزت شکل گرفته است. آنان نشان دادند که اراده‌ی ملت‌ها، اگر متحد و آگاه باشد، می‌تواند قدرت‌های پوشالی امپریالیسم را به زانو درآورد.

امروز که آمریکا با شکست و سردرگمی از افغانستان فرار کرده، اسرائیل در بن‌بست سیاسی و نظامی فرو رفته و پاکستان دیگر نمی‌تواند نقش مزدور منطقه‌ای را پنهان کند، فرصت تاریخی تازه‌ای فراروی ملت‌های مسلمان و آزادگان گشوده شده است. این لحظه، لحظه‌ی بیداری و هم‌افزایی است؛ نه برای انتقام، بلکه برای ساختن آینده‌ای مستقل از نظام سلطه. جهان اسلام اگر از تجربه‌ی مقاومت در غزه، راهبرد بازدارندگی در ایران و صبر و استقامت مردم افغانستان درس بگیرد، می‌تواند نقشه‌ی سیاسی منطقه را به نفع خود بازنویسی کند.

اکنون بیش از هر زمان دیگر، نیاز به اتحاد واقعی و اراده‌ی مشترک در برابر استکبار، استعمار و امپریالیسم احساس می‌شود. قدرت‌های جهانی هنوز با چهره‌های متفاوت اما با همان اهداف دیرینه، در تلاش‌اند تا ملت‌ها را از درون تکه‌تکه کنند، ایمانشان را تضعیف سازند و استقلالشان را به گرو بگیرند. تنها با هوشیاری، وحدت و ایمان می‌توان در برابر این نقشه‌ها ایستاد. مقاومت اگر از سطح میدان جنگ به سطح اندیشه، سیاست و اقتصاد گسترش یابد، می‌تواند بنیان‌های نظام سلطه را از ریشه فرو ریزد.

عصر تازه‌ای آغاز شده است؛ عصری که در آن ملت‌های بیدارشده دیگر تماشاگر بازی قدرت‌ها نیستند. در این عصر، حق از حاشیه به متن بازمی‌گردد، خون شهیدان معنا می‌یابد و تاریخ از مقاومت، روایت تازه‌ای می‌نویسد ـ روایتی از ایستادگی، آگاهی و اتحاد در برابر ظلم جهانی. این آغاز راه است، نه پایان آن؛ آغاز دوره‌ای که در آن، ملت‌های منطقه با تکیه بر ایمان و تجربه‌ی مشترک، می‌توانند نه تنها از خود دفاع کنند، بلکه مسیر آینده‌ی جهان را رقم بزنند.

مسلم اخلاقی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10235

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *