مذاکرات آتشبس افغانستان و پاکستان در حالی پیش میرود که بازیگران منطقهای و بینالمللی هر یک در پی تثبیت نفوذ خود در این روند هستند. در چارچوب این مذاکرات، هر یک از طرفهای درگیر کشور مورد اعتماد خود را برای میانجیگری برگزیدند. افغانستان، قطر را انتخاب کرد و پاکستان، ترکیه را. پدیده قابل تاملی که میخواهیم آن را بررسی کنیم همین است: ورود ترکیه به مذاکرات آتشبس با درخواست مستقیم پاکستان.
در ظاهر، ترکیه بهعنوان یک میانجی اسلامی برای تسهیل روند صلح معرفی شده است، اما در واقعیت، نقش این کشور را باید در چارچوب همپیمانی استراتژیک با اسلامآباد تحلیل کرد. این انتخاب نه از سر تصادف، بلکه نتیجه پیوندهای راهبردی و دیرینه دو کشور است. ترکیه و پاکستان طی سالهای گذشته در حوزههای نظامی، اطلاعاتی، آموزشی و سیاسی همکاریهای گستردهای داشتهاند؛ از برگزاری رزمایشهای مشترک گرفته تا تبادل اطلاعات امنیتی و هماهنگی در نهادهای بینالمللی.
نماد این همپیمانی را میتوان در چینش دیپلماتیک مراسم امضای توافقنامه صلح مشاهده کرد؛ جایی که رئیس سازمان اطلاعات ملی ترکیه (میت) در سمت پاکستان نشسته بود و وزیر خارجه قطر در سمت افغانستان. این آرایش ساده فیزیکی حامل پیامی روشن بود: ترکیه نه به عنوان میانجی بیطرف، بلکه بهعنوان نماینده غیررسمی پاکستان در روند صلح حضور یافته است.
در اکثر بحرانهای منطقهای، مواضع ترکیه با دیدگاههای پاکستان منطبق بوده است. چه در پرونده کشمیر، چه در روابط با هند و چه در تفسیر از تهدید تروریسم در منطقه، انقره همواره در کنار اسلامآباد ایستاده است. این همسویی سبب شده تا در بحران افغانستان نیز، نقش ترکیه از ابتدا رنگ و بوی جانبداری به خود بگیرد.
مثلث استراتژیک اسلامآباد–انقره–باکو
درک رفتار ترکیه در افغانستان بدون شناخت مثلث استراتژیک انقره–اسلامآباد–باکو ممکن نیست. این سه کشور در سالهای اخیر پیوندهای سیاسی و نظامی خود را در قالب نشستهای سهجانبه، توافقنامههای امنیتی و همکاریهای دفاعی تقویت کردهاند.
در مناقشه کشمیر، ترکیه و آذربایجان آشکارا از مواضع پاکستان حمایت کردند. در مقابل، پاکستان در جنگ قرهباغ از موضع ترکیه در برابر ارمنستان پشتیبانی نمود. چنین همسوییهایی، به ویژه در حوزههای حساس، از شکلگیری یک محور ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی میان این کشورها حکایت دارد. بر همین مبنا، اعتماد پاکستان به ترکیه، نه تنها بر پایه منافع کوتاه مدت بلکه بر بنیان یک ائتلاف فکری و راهبردی بلندمدت است.
اسلامآباد ترکیه را نه فقط یک متحد، بلکه صدای قابل اعتماد خود در مجامع بینالمللی میداند. از همین رو، نگاه به ترکیه به عنوان میانجی بیطرف در روند آتشبس افغانستان، نگاهی خوشبینانه است. سیاست خارجی ترکیه در دوران اردوغان بر اصل دیپلماسی فعال با رویکرد مداخلهگرانه استوار است؛ دیپلماسیای که تلاش دارد با بهرهگیری از ابزارهای مذهبی و فرهنگی، نفوذ سیاسی این کشور را در جهان اسلام گسترش دهد.
رویای دیرینه ترکیه
ترکیه از دیرباز تمایل داشته است تا در معادلات افغانستان محوریت پیدا کند. در دوران جمهوریت، انقره کوشید با استفاده از عضویت در ناتو و روابط حسنه با حکومت کابل، نقش فعالی در بازسازی نیروهای امنیتی افغانستان ایفا کند. با این حال، نفوذ ترکیه در آن دوره محدود ماند، زیرا کشورهای منطقه مانند ایران، چین و روسیه اجازه محور شدن آنکارا را ندادند.
پس از تحولات سال ۱۴۰۰ و خروج نیروهای امریکایی، ترکیه فرصت تازهای یافت تا از مسیر میانجیگری اسلامی دوباره به صحنه بازگردد. هدف پنهان این کشور، بازسازی نقش رهبری در میان کشورهای مسلمان و احیای نوعی نفوذ تاریخی است که برخی تحلیلگران آن را ادامه گفتمان عثمانی نوین میدانند؛ یعنی رویای بازگشت ترکیه به عنوان محور سیاسی، فرهنگی و نظامی جهان اسلام. بر همین اساس، ترکیه از ابتدای تحولات پسا ۱۴۰۰، کوشیده است روابط متوازن با طالبان برقرار کند. انقره برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر، از درِ گفتوگو با طالبان وارد شد و حتی پیشنهاد تأمین امنیت میدان هوایی کابل را مطرح کرد.
ماهیت واقعی میانجیگری ترکیه در مذاکرات آتشبس افغانستان را باید در چارچوب سیاستهای نفوذ منطقهای آن تبیین کرد. ترکیه در بسیاری از بحرانهای خاورمیانه، از سوریه تا لیبی، ابتدا در نقش میانجی ظاهر شد و سپس به بازیگری مستقیم تبدیل گشت. در هر مورد، انقره با استفاده از فضای مذاکرات و خلأ قدرت، توانست بخشی از منافع ژئوپلیتیکی خود را تثبیت کند.
در افغانستان نیز، ترکیه ممکن است از مسیر میانجیگری به دنبال تثبیت حضور سیاسی و امنیتی خود باشد. همکاری اطلاعاتی با پاکستان، تلاش برای مدیریت میدان هوایی کابل و سرمایهگذاری در زیرساختهای ارتباطی و نظامی افغانستان، نشانههایی از همین رویکرد هستند.
واکنش بازیگران منطقهای به نقش ترکیه در مذاکرات آتشبس افغانستان
ورود ترکیه به روند صلح افغانستان، با واکنشهای متفاوتی در منطقه مواجه شده است. ایران با احتیاط به این حضور مینگرد و نگران شکلگیری محور انقره–اسلامآباد در مرزهای شرقی خود است. چین نیز که به دنبال ثبات در افغانستان برای پیشبرد پروژه یک کمربند – یک راه است، از افزایش نقش بازیگرانی چون ترکیه رضایت کامل ندارد.
قطر، بهعنوان میانجی سنتی در گفتوگوهای افغانستان، این نقش جدید ترکیه را تهدیدی برای موقعیت خود میبیند. از سوی دیگر، روسیه نیز از هرگونه گسترش نفوذ ترکیه در آسیای مرکزی نگران است. بنابراین، هرچند ترکیه میکوشد با شعار صلح اسلامی وارد صحنه شود، اما عملا در حال تحریک توازنهای حساس منطقهای است.
پیامدهای نهایی میانجیگری ترکیه برای افغانستان
ورود ترکیه به عنوان میانجی درخواستی پاکستان، به صورت غیرمستقیم مشروعیت بیشتری به نقش اسلامآباد در بحران افغانستان میدهد. در حالیکه جامعه جهانی سالهاست پاکستان را بهعنوان یکی از عوامل بیثباتی در افغانستان میشناسد، ترکیه با پذیرش میانجیگری در سمت اسلامآباد، چهرهای معتدل و مشروع از این کشور ارائه میدهد.
از طرف دیگر وقتی میانجی به طور طبیعی با یکی از طرفها همسو باشد، روند صلح از حالت متوازن خارج میشود. ترکیه به دلیل وابستگی استراتژیک به پاکستان، قادر به ایفای نقش میانجی بیطرف نیست. در نتیجه احتمال شکلگیری توافقی وجود دارد که در ظاهر صلحآمیز، اما در واقع ناعادلانه و یکسویه باشد. همچنین حضور ترکیه ممکن است سایر قدرتها مانند ایران، روسیه و چین را به تحرکات متقابل وادارد. هر یک از این کشورها میکوشند تا برای مقابله با نفوذ ترکیه، کانالهای ارتباطی جداگانه با طالبان یا گروههای سیاسی افغانستان ایجاد کنند.
این روند میتواند افغانستان را دوباره به صحنه رقابت نیابتی قدرتهای منطقهای بدل کند. وقتی روند آتشبس به میدان رقابت سیاسی میان کشورها بدل شود، هدف اصلی یعنی صلح پایدار برای مردم افغانستان به حاشیه میرود. نقش ترکیه اگر در مسیر منافع ائتلاف اسلامآباد–انقره–باکو باقی بماند، بهجای کاهش تنشها، زمینهساز شکافهای جدید در درون افغانستان خواهد شد.
از آنجایی که ترکیه در سالهای اخیر تلاش کرده است از نمادهای دینی و تاریخی برای تثبیت نفوذ خود در جهان اسلام بهره گیرد، اگر روند فعلی ادامه یابد، افغانستان نیز ممکن است به بخشی از این پروژه ترکیه تبدیل شود؛ پروژهای که با رسانه، آموزش، نهادهای فرهنگی و حمایت سیاسی ترکیه از برخی گروهها همراه است. چنین رویکردی، استقلال فرهنگی و سیاسی افغانستان را در درازمدت تهدید خواهد کرد.
میانجیگری ترکیه در روند آتشبس افغانستان، در ظاهر گامی مثبت برای پایان دادن به درگیریهاست، اما در عمق خود حامل اهداف ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک انقره است. میانجیگری ترکیه بیش از آنکه به سود افغانستان باشد، برای تثبیت موقعیت پاکستان و گسترش نفوذ ترکیه در منطقه است. اگر روند صلح بین پاکستان و افغانستان تحت نفوذ بازیگرانی قرار گیرد که منافع خود را بر منافع مردم افغانستان ترجیح میدهند، نتیجه نه ثبات، بلکه بازتولید بحران به شکلی دیگر خواهد بود.

حکیم تاجیک