Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

اجلاس تهران 

افغانستان در دو دهه اخیر نه ‌تنها صحنه مداخلات نظامی و امنیتی قدرت‌های فرامنطقه‌ای بوده، بلکه به‌ تدریج به آزمایشگاه شکست الگوهای تحمیلی دولت‌سازی، ملت‌سازی و مهندسی امنیت تبدیل شده است. خروج شتاب‌زده ایالات متحده و متحدانش، اگرچه به پایان یک فصل پرهزینه انجامید، اما یک خلا راهبردی برجای گذاشت که هنوز به ‌طور کامل پر نشده است. در چنین فضایی، هر ابتکار منطقه‌ای که بتواند افغانستان را از وضعیت «مسئله امنیتی» به «موضوع همکاری» منتقل کند، شایسته بررسی دقیق و تحلیلی است.

اجلاس نمایندگان ویژه کشورهای همسایه افغانستان به علاوه روسیه که در ۲۳ قوس ۱۴۰۴ به ابتکار جمهوری اسلامی ایران در تهران برگزار شد، از همین منظر قابل تحلیل است. این نشست نه به عنوان یک رویداد مقطعی، بلکه به‌ مثابه نشانه‌ای از تلاش برای بازتعریف عقلانیت منطقه‌ای در قبال افغانستان اهمیت دارد؛ تلاشی که در صورت تداوم، می‌تواند پیامدهایی فراتر از بیانیه‌ها و مواضع رسمی داشته باشد.

  • از امنیت‌محوری به همگرایی منطقه‌ای

برای فهم اهمیت اجلاس تهران، باید آن را در بستر تحولات گسترده‌تر نظم منطقه‌ای تحلیل کرد. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دوران پساغرب در افغانستان، افول مشروعیت و کارآمدی رویکردهای امنیت‌محور و مداخله‌گرایانه است. تجربه بیست‌ساله نشان داد که تمرکز صرف بر ابزارهای نظامی، بدون ادغام واقعی افغانستان در معادلات اقتصادی و منطقه‌ای، نه ‌تنها به ثبات نمی‌انجامد، بلکه ساختارهای اجتماعی و نهادی این کشور را نیز فرسوده‌تر می‌کند.

در مقابل، ادبیات جدید روابط بین‌الملل، بر این نکته تأکید دارد که ثبات پایدار در کشورهای شکننده، محصول همگرایی تدریجی با محیط پیرامونی است. از این منظر، افغانستان نه یک استثنا، بلکه نمونه‌ای کلاسیک از کشوری است که بدون چارچوب همکاری منطقه‌ای، در چرخه بی‌ثباتی گرفتار می‌ماند.

اجلاس تهران را می‌توان نخستین تلاش منسجم برای نهادینه‌سازی چنین نگاهی در سطح منطقه‌ای دانست؛ نگاهی که افغانستان را نه میدان رقابت، بلکه حلقه اتصال منافع مشترک تعریف می‌کند.

انتخاب تهران بعنوان میزبان این اجلاس، صرفاً یک تصمیم تشریفاتی نبود. ایران به‌ عنوان کشوری که بیش از چهار دهه با تحولات افغانستان درگیر بوده، امروز در موقعیتی قرار دارد که هم هزینه‌های بی‌ثباتی افغانستان را به‌ طور مستقیم لمس می‌کند و هم ظرفیت‌های بالقوه ثبات آن را درک کرده است.

از منظر ژئوپلیتیک، ایران در چهارراه اتصال آسیای مرکزی، جنوب آسیا و غرب آسیا قرار دارد و افغانستان، در صورت ثبات، می‌تواند مکمل طبیعی این موقعیت باشد. از منظر ژئواکونومیک نیز، پروژه‌های ترانزیتی، انرژی و تجارت منطقه‌ای بدون عبور از افغانستان یا تعامل با آن، ناقص خواهند بود.

برگزاری این نشست در تهران، پیامی ضمنی داشت: افغانستان دیگر صرفاً موضوع گفت‌وگو میان قدرت‌های دوردست نیست، بلکه به مسئله‌ای درون ‌منطقه‌ای تبدیل شده است.

برای اینکه بتوانیم وزن سیاسی این نشست دیپلماتیک را بسنجیم، باید به سطح نمایندگی کشورهایی حاضر نگاهی بیاندازیم. در اجلاس تهران، حضور روسیه و ازبکستان در سطح نمایندگان رئیس‌جمهور، پاکستان در سطح نماینده نخست‌وزیر و سایر کشورهای همسایه در سطح نمایندگان ویژه وزارت خارجه، نشان داد که این نشست از نگاه شرکت‌کنندگان، رویدادی کم‌اهمیت یا نمادین تلقی نشده است.

در عرف دیپلماسی، چنین سطحی از مشارکت بیانگر آن است که کشورها این ابتکار را بخشی از محاسبات راهبردی خود می‌دانند. برای روسیه، افغانستان به‌ عنوان حلقه‌ای مهم در امنیت آسیای مرکزی مطرح است. برای چین، ثبات افغانستان با امنیت پروژه‌های اقتصادی و ابتکار کمربند–راه پیوند خورده است. برای پاکستان، افغانستان هم فرصت ژئوپلیتیک است و هم منبع نگرانی امنیتی. این تنوع منافع، حضور هم‌زمان این بازیگران را معنادارتر می‌کند.

عدم حضور نماینده حکومت طالبان در این نشست، بی‌تردید یکی از موضوعات قابل توجه بود. با این حال، تحلیل این غیبت نیازمند پرهیز از رویکردهای سطحی و هیجانی است. تصمیم طالبان برای عدم حضور، می‌تواند ناشی از ملاحظات تاکتیکی، محاسبات دیپلماتیک یا حتی پیام‌رسانی غیرمستقیم باشد.

آنچه اهمیت بیشتری دارد، واکنش مدیریت‌شده طرف ایرانی و پیام‌های متقابل مقامات دو طرف است. مواضع سخنگوی وزارت خارجه ایران، مدیرکل آسیای جنوبی و در سوی دیگر، مقامات وزارت خارجه حکومت طالبان، همگی بر تداوم تعامل تأکید داشتند. این هم‌راستایی پیام‌ها نشان داد که دو طرف، اختلافات مقطعی را به سطح بحران ارتقا نمی‌دهند. این رفتار را می‌توان نشانه‌ای از گذار روابط ایران و افغانستان از فاز واکنشی به فاز تنظیم‌شده دانست؛ گذاری که برای ثبات بلندمدت ضروری است.

  • فرصت‌هایی که باید دیده شوند

واکنش منفی برخی رسانه‌ها و محافل سیاسی به اجلاس تهران، خود بخشی از معادله است. این مخالفت‌ها بیش از آنکه ریشه در محتوای نشست داشته باشد، ناشی از تهدید شدن برخی روایت‌های مسلط درباره افغانستان است چرا که اجلاس تهران سه روایت رایج را به چالش کشید:

نخست، روایت انزوای اجتناب‌ناپذیر افغانستان.
دوم، روایت ضرورت مداخله فرامنطقه‌ای برای مدیریت بحران.
سوم، روایت اولویت مطلق امنیت بر توسعه.

در مقابل، این نشست روایتی متفاوت ارائه داد: افغانستان به‌عنوان بازیگری که می‌تواند در چارچوب همکاری منطقه‌ای به ثبات برسد. طبیعی است که این تغییر روایت، برای برخی بازیگران که از تداوم وضعیت بحرانی سود می‌برند، نگران‌کننده باشد.

تهران در حال حرکت از مدیریت پیامدهای بی‌ثباتی به سمت مهندسی تعامل منطقه‌ای است. این سیاست نه بر شتاب‌زدگی استوار است و نه بر شرط ‌گذاری‌های حداکثری.

ایران می‌کوشد افغانستان را در یک شبکه چندجانبه تعریف کند؛ شبکه‌ای که در آن، امنیت، توسعه و اقتصاد به ‌صورت توأمان دیده می‌شوند. نشست تهران، تجلی عملی این رویکرد بود و از همین رو می‌توان آن را نقطه عطفی معنادار در سیاست ایران دانست. اهمیت واقعی این نشست در جهتی است که نشان می‌دهد: حرکت تدریجی منطقه به ‌سوی پذیرش مسئولیت جمعی در قبال افغانستان است.

برای افغانستان، این تغییر جهت حیاتی است. افغانستان تنها از مسیر تعامل منطقه‌ای می‌تواند به بازیگری فعال بدل شود. برای کشورمان، سیاست منطقه‌ای دیگر یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت حیاتی است. کشوری که در چهار دهه گذشته میدان رقابت قدرت‌های فرامنطقه‌ای بوده، امروز در نقطه‌ای ایستاده که هر گام اشتباه می‌تواند آن را دوباره به حاشیه بحران بازگرداند.

اجلاس تهران اگرچه همه مشکلات را حل نمی‌کند، اما نشان داد که هنوز امکان شکل‌گیری عقلانیتی تازه وجود دارد. در جهانی که نظم‌های قدیمی در حال فروپاشی‌اند، چنین نشانه‌هایی را باید جدی گرفت؛ زیرا آینده افغانستان، بیش از هر زمان دیگر، به توان منطقه در تبدیل رقابت به همکاری گره خورده است.

اجلاس تهران
اجلاس تهران، افغانستان را نه میدان رقابت، بلکه حلقه اتصال منافع مشترک تعریف می‌کند.

شکریه نورزی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10487

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *