Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

اسلام و غرب

اگر بخواهیم به ریشه‌ی بسیاری از درگیری‌های امروز جهان بنگریم، کافی است نگاهی به تاریخ بیندازیم. آنچه امروز در خاورمیانه، آفریقا، یا حتی آمریکای لاتین می‌بینیم، صرفاً نزاع‌های مقطعی یا اختلافات قومی و مذهبی نیست؛ بلکه امتداد یک تاریخ خونین است. تاریخ نشان می‌دهد که جهان امروز، نتیجه‌ی تقابل دو ایدئولوژی بوده است: اسلامِ صلح‌جو در یک سوی ماجرا، و غربِ وحشی در سوی دیگر.

اسلام، از همان آغاز، پیام‌آور رحمت، عدالت و برابری انسان‌ها بود. این دین، در قلب صحراهای خشک عربستان، پرچم آزادی و مساوات را برافراشت و به ملت‌ها آموخت که کرامت انسانی بر رنگ، نژاد و طبقه برتری دارد. در سرزمین‌های اسلامی، یهودیان و مسیحیان قرن‌ها در کنار مسلمانان زندگی کردند، بازارها به روی همه باز بود، و دانش و تمدن اسلامی به اروپا منتقل شد تا آنان از تاریکی قرون وسطی بیرون آیند. این همان اسلامِ صلح‌جو است؛ دینی که جوهره‌ی آن همزیستی، احترام به دیگری و تلاش برای برپایی عدالت است.

اما در نقطه‌ی مقابل، غربِ قرون هجده و نوزده، با چهره‌ای دیگر ظاهر شد: غربِ وحشی. تمدنی که خود را “مهد عقلانیت و پیشرفت” معرفی می‌کرد، اما در عمل چیزی جز خونریزی، غارت، برده‌داری و ویرانی به جای نگذاشت. آن‌ها در لباس “متمدن‌سازی”، قاره‌ها را فتح کردند، زبان‌ها و فرهنگ‌ها را سرکوب کردند و ملت‌ها را چون ابزار کار و مزرعه‌ای برای چپاول دیدند. استعمار اروپایی نه تنها منابع طبیعی ملل را ربود، بلکه میلیون‌ها انسان را در زنجیر بردگی فروخت، تمدن‌های کهن را نابود کرد و نقشه‌های جعلی‌ای بر جهان تحمیل نمود که هنوز آتش جنگ‌ها را شعله‌ور نگه داشته است.

امروز اگر می‌خواهیم علت دشمنی‌ها، جنگ‌ها و بی‌عدالتی‌های جهانی را بفهمیم، باید به همان دوران بازگردیم؛ جایی که استعمارگران غربی پایه‌های نظم جهانی امروز را با خون ملت‌ها ریختند. فهم این تاریخ نه تنها برای درک علل درگیری‌های معاصر ضروری است، بلکه برای بازشناسی هویت ما و تشخیص جایگاه خودمان در این تقابل تاریخی حیاتی است. زیرا هنوز هم، یک سوی این میدان، اسلامِ صلح‌جوست که می‌کوشد صدای عدالت و آزادی باشد، و سوی دیگر، غربِ وحشی است که در چهره‌ی استعمار نوین، جنگ‌افروزی و بهره‌کشی، همان سیاست‌های گذشته را ادامه می‌دهد.

  • زایش و شکوفایی تمدن اسلامی

تمدن اسلامی با ظهور اسلام در مکه و مدینه آغاز شد و با گسترش خلافت راشدین و امویان، به سرعت از شبه‌جزیره عربستان فراتر رفت. این گسترش، برخلاف امپراتوری‌های متکی به فتوحات نظامی، بیشتر از طریق دعوت، تجارت و پذیرش داوطلبانه مردم محقق شد. در قرن هشتم میلادی، با تسلط امویان بر بخش‌هایی از شمال آفریقا و شبه‌جزیره ایبری، و سپس گسترش عباسیان به آسیای مرکزی و هند، این تمدن به مرکزی برای تبادل فرهنگی و علمی بدل گشت. شهرهایی چون بغداد، قرطبه و دمشق به کانون‌های دانش تبدیل شدند، جایی که فیلسوفانی چون ابن‌سینا و فارابی و ریاضیدانانی چون خوارزمی، آثار ماندگاری آفریدند.

یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های تمدن اسلامی، نقش بازرگانان در گسترش آن بود. در سه قرن پیش از ورود اروپاییان به عرصه جهانی، موجی نیرومند از اسلام‌خواهی در خاور دور، آفریقا و آسیای جنوب شرقی شکل گرفت. به گفته زیگرید هونکه، محقق آلمانی، ونیز بدون تجارت با مسلمانان و دسترسی به ادویه‌هایی چون دارچین، زعفران، و نیل، هرگز به قدرت اقتصادی اروپا تبدیل نمی‌شد. در آفریقا، اسلام از طریق بازرگانان ایرانی و عرب به سواحل شرقی، به‌ویژه زنگبار، راه یافت. زنگبار، با بنادر پررونق و اقتصاد پویا، به مرکزی برای تبادل کالاها و ایده‌ها بدل شد.

در غرب آفریقا، امپراتوری‌های مالی و سونغای، با پذیرش اسلام، به مراکز تجاری و فرهنگی مهمی تبدیل شدند که کاروان‌های صحرای بزرگ را به خود جلب می‌کردند. در آسیای جنوب شرقی، مورخان قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) را آغاز ورود اسلام به مالزی و اندونزی می‌دانند. بازرگانان مسلمان از گجرات و یمن، با کشتی‌های مملو از پارچه و ادویه، فرهنگ اسلامی را به همراه آوردند و با احترام به سنت‌های بومی، جوامع محلی را به اسلام جذب کردند. این روند نشان می‌دهد که تمدن اسلامی، برخلاف ادعاهای استعماری، با زور شمشیر گسترش نیافت، بلکه با جاذبه فرهنگی و اقتصادی پیش رفت.

با اوج‌گیری دولت‌های اسلامی و نقش فرهنگی آن‌هادر سده‌های میانی، تمدن اسلامی به اوج انسجام و قدرت خود رسید. در قرن چهاردهم، با ظهور امپراتوری مغول در هند، اسلام به‌ تدریج فرمانروایان این منطقه را به سوی خود جلب کرد که منجر به تأسیس دولت گورکانی شد. در ایران، سلسله صفویه در قرن شانزدهم با تکیه بر هویت شیعی، تمدن اسلامی را با هنر و معماری باشکوهی چون میدان نقش‌جهان اصفهان غنا بخشید.

همزمان، امپراتوری عثمانی در آناتولی و بالکان به اوج قدرت نظامی و فرهنگی خود رسید و با احداث مسجد ایاصوفیه، نشان داد که اسلام می‌تواند با فرهنگ‌های دیگر همزیستی کند. این دولت‌ها، با تکیه بر دانش و تجارت، نه ‌تنها اقتصاد منطقه را شکوفا کردند، بلکه مانع اصلی سلطه انحصاری غرب شدند. میچل کرادر، تاریخ‌دان برجسته، در کتاب «تاریخ غرب آفریقا در دوران استعماری»، اسلام را جدی‌ترین نیروی مقابل استعمار می‌نامد و فصلی از کتاب خود را «ریشه‌های امپریالیسم اروپایی و پیدایش اسلام مبارز» می‌نامد. این مقاومت، ریشه در توانایی اسلام داشت که بدون وابستگی به دولت‌های متمرکز، از طریق جوامع محلی و بازرگانان گسترش می‌یافت.

اسلام و غرب
در تقابل اسلام و غرب، اسلام جدی ترین نیروی مقابل استعمار
  • ظهور استعمار غربی و آغاز تقابل

در آستانه سده شانزدهم، با کشف راه‌های دریایی جدید توسط پرتغال و اسپانیا، غرب چشمی آزمند به ثروت‌های شرق دوخت. پس از بیرون راندن مسلمانان از اسپانیا در سال ۱۴۹۲، اروپاییان تصمیم گرفتند پای خود را فراتر از قاره خود بگذارند. در سال ۱۵۰۲، واسکو دا گاما با ناوگانی عظیم (۱۴ تا ۲۱ کشتی) مأموریت یافت تا ناوگان تجاری مسلمانان را نابود کند و سلطه پرتغال را بر اقیانوس هند برقرار سازد.

ارنست ماندل در کتاب «علم اقتصاد» این حرکت را «جنگ صلیبی بازرگانان ادویه» می‌نامد که با کشتار جمعی، سوزاندن کشتی‌ها با سرنشینانشان، و ارسال اعضا بدن اسرا به‌عنوان هدیه به پادشاهان، همراه بود. این تهاجم، آغازگر سده‌ای از استعمار بود. در سده هفدهم، با فروپاشی امپراتوری پرتغال در شرق، انگلستان و هلند میراث آن را به دست گرفتند. تجارت برده‌های آفریقایی، غارت معادن آمریکا، نسل‌کشی بومیان، پایه‌های امپراتوری‌های غربی را ساخت.

قرن‌های هجده و نوزده میلادی، دوران اوج استعمار اروپایی است؛ دوره‌ای که قدرت‌های غربی، به‌ویژه بریتانیا، فرانسه، بلژیک، اسپانیا و پرتغال، با شعار «تمدن‌سازی» و «پیشرفت»، در عمل خونین‌ترین جنایات تاریخ را در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین رقم زدند. استعمارگران نه‌تنها منابع طبیعی را به یغما بردند، بلکه ساختار اجتماعی و اقتصادی جوامع را نیز متلاشی کردند.

هند تحت سلطه‌ی بریتانیا، به «کارخانه تولید ثروت برای لندن» تبدیل شد و میلیون‌ها نفر بر اثر قحطی‌های ساختگی در قرن نوزدهم جان دادند. در کنگوی تحت استعمار بلژیک، سیاست‌های پادشاه لئوپولد دوم باعث مرگ بیش از ۱۰ میلیون انسان شد؛ جنایتی که برخی مورخان آن را «هولوکاست فراموش‌شده» می‌نامند.

رقابت قدرت‌های استعماری، از ناپلئون در حمله به روسیه در ۱۸۱۲ تا جورج بوش پسر در اشغال افغانستان در ۲۰۰۱، با خشونت و چپاول ادامه یافت. در این پنج قرن، مرزهای اسلام و غرب همواره خونین بوده و تقابل ایدئولوژیک این دو، از جنگ‌های صلیبی تا درگیری‌های مدرن، ادامه داشته است. مرزهای مصنوعی‌ای که استعمارگران در آفریقا و خاورمیانه ترسیم کردند، زمینه‌ساز جنگ‌ها و بحران‌های امروز شد. نظام‌های اقتصادی وابسته و تک‌محصولی، ملت‌ها را تا امروز گرفتار فقر و بی‌عدالتی کرده است.

  • جنگ ایران و اسرائیل: نمادی از نبرد پانصدساله

جنگ ایران به‌عنوان پرچمدار مقاومت اسلامی در برابر اسرائیل به عنوان ابزار نفوذ غرب، تنها یک درگیری منطقه‌ای نیست. این نبرد، ادامه تقابل پانصدساله‌ای است که با تهاجم پرتغالی‌ها آغاز شد و با حمایت غرب از اسرائیل در قرن بیستم ادامه یافت. اسرائیل، با پشتیبانی قدرت‌های استعماری، نه ‌تنها برای تسلط بر کشورهای منطقه ، بلکه به‌عنوان ابزاری برای تضعیف اسلام در منطقه عمل می‌کند. این درگیری، فراتر از یک نزاع میان چند میلیون نفراست بلکه بخشی از استراتژی بلندمدت غرب برای کوچک‌تر کردن مرزهای تمدن اسلامی است.

تمدن اسلامی، با ریشه در صلح، دانش، و تجارت، نشان داد که می‌تواند بدون خشونت، انسان‌ها را به سوی خود جذب کند. در مقابل، تمدن غربی با استعمار، غارت و زور پیش رفت و میراثی از خون و ستم به جا گذاشت. تاریخ پنج‌قرن گذشته، از زنگبار تا فلسطین، گواهی بر این وحشت‌آفرینی غرب است. مسلمانان، تا زمانی که متحد نشوند، در برابر طوفان استعمار آسیب‌پذیر خواهند ماند. استعمار غربی، با ابزارهایی چون اسرائیل، هر روز مرزهای اسلام را کوچکتر می‌کند. اسرائیل ابزاری برای نابودی تدریجی اسلام است. اتحاد امت اسلامی، تنها سپری است که می‌تواند این تمدن گران‌بها را در برابر این تهدید حفظ کند.

اسلام و غرب
جنگ ایران و اسرائیل، تقابل اسلام و غرب استعمارگر

فاطمه رضایی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=9480

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *