دو سال پیش در چنین روزهای عمر بیستساله نظام جمهوریت پایان یافت و جمهوری اسلامی افغانستان با فرار رئیس جمهور اشرف غنی احمدزی از هم فروپاشید و سکان اداره افغانستان دوباره به دست طالبان افتاد. این سقوط و فروپاشی دلایل مختلفی داشت که بیشتر آنها به نحوی بازگشت به نحوه حکومتداری اشرف غنی دارد؛ لذا باید علل سقوط را در درون حکومت تحت مدیریت اشرف غنی جستجو کرد.
مهمترین علل ناکامی اشرف غنی احمدزی و سقوط جمهوریت
در سقوط نظام جمهوریت اسباب مختلفی دخالت داشته است که مهمترین آنها قرار ذیل اند:
1. انحصارگرایی قومی اشرف غنی
اشرف غنی علیرغم اینکه در بیرون از افغانستان رشد کرده بود و سابقه کار در نهادهای بینالملل داشت، یک شخص بهشدت متعصب، قومگرا و دارای روحیه فاشیستی بود. بدین جهت پس از رسیدن به کرسی ریاستجمهوری در تمام ابعاد حکومتداری؛ از گماشتن افراد در سمت های حکومتی گرفته تا تخصیص بودجه ولایات و برنامه های انکشافی دولت، شاهد رفتارهای قومگرایانه او بودیم که بهعنوان نمونه می توان به تقاعد اجباری جنرالان باتجربه از سایر اقوام کشور، گماشتن افراد بی تجربه و یا مشکوک از قوم پشتون در سمت های سیاسی و نظامی مهم و تغییر مسیر پروژه برق 500 کیلوولت از بامیان به سالنگ اشاره کرد.
انحصارگرایی قومی غنی از یکسو منجر به ناکارآمدی و فلج شدن نظام گردید و از سوی دیگر باعث شد اقوام دیگر از او فاصله بگیرند و حکومتداری او را مانع وحدت ملی، برابری و برادری اقوام افغانستان ارزیابی کنند و در نتیجه در قبال سقوط ولسوالی ها در ولایات غیر پشتون که مقدمه سقوط مراکز ولایات به دست طالبان بود واکنشی نداشته باشند.
2. استبداد رأی و خودخواهی اشرف غنی
اشرف غنی احساس می کرد که عقل کل است و فقط اوست که می فهمد و دیگران هیچ! این روحیه او باعث شد که عده ای اشرف غنی احمدزی را متفکر دوم جهان بخوانند و از وی یک شخصیت استثنایی بسازند آنگونه که او فکر می کرد و دوست داشت.
خودخواهی اشرف غنی و رفتار اطرافیان، او را به یک رئیسجمهور مستبد و تکتاز تبدیل کرده بود. او به جز آنچه خود فکر می کرد درست است، تمکین نمی کرد و به مشورت های خیرخواهانه دیگران بی توجه بود. استبداد رأی و خودخواهی اشرف غنی نیز در شکست حکومتداری او نقش اساسی داشت.
3. فساد اداری در ارگان های ملکی و نظامی دولت
گرچه فساد اداری در اداره افغانستان چیزی تازه نبود؛ اما پس از قرارگرفتن اشرف غنی احمدزی در سکان قدرت این پدیده شوم به اوج خود رسید. از خریدوفروش پست های دولتی گرفته تا فروش مهمات جنگی توسط فرماندهان نظامی، قراردادن برنامه های عملیاتی در اختیار دشمن، آزادسازی افراد بازداشتی مخالفین مسلح دولت در برابر پول، و فساد در اجراآت اداری روزمره، همهوهمه در اداره تحت مدیریت اشرف غنی بهوفور دیده می شد که ناکارآمدی دولت، تقویت دشمن و ایجاد فاصله بین دولت و ملت و ناامیدی کشورهای کمککننده از مهمترین عوارض آن بود.
4. اتکای بیش از حد به آمریکا
اشرف غنی احمدزی اعتماد و اتکای کامل به آمریکا داشت. غنی بدین باور بود که آمریکا افغانستان را ترک نخواهد کرد و حضور آمریکا بقای حکومت او را تضمین می کند.
بدین جهت اشرف غنی از نارضایتی مردم هراسی نداشت و حتی نیروهای نظامی افغانستان را ملیشه خوانده بود و نگران کشته شدن آنها در صحنه های نبرد نبود، غافل از اینکه آمریکا از حکومت ها و گروه ها تا جایی حمایت می کند که منافعشان را تأمین کنند و به دلیل فرسایشی شدن جنگ افغانستان، آمریکایی ها بدین باور بودند که بهقدرترسیدن طالبان با هزینه کمتری این منافع آمریکا را تأمین می کند؛ لذا دور از انتظار نبود که آمریکا نظام جمهوریت به رهبری غنی را به امارت طالبانی بفروشد.
5. تمرکز بیش از حد به مسائل حاشیه ای
حکومتداری خوب، خدمترسانی به مردم، حفظ وحدت ملی، رعایت برابری اقوام افغانستان، شایستهسالاری، و مبارزه با فساد اداری که نقش اساسی در حفظ نظام داشت در حکومتداری غنی رنگ باخته بود.
غنی همه چیز را در تقویت طیف خاص از قوم پشتون می دید، با مجاهدین گذشته و شخصیت های سیاسی اقوام دیگر سر ستیز داشت و تمام هموغم او تخریب این چهره ها بود.
اشرف غنی احمدزی به مهار جنگ نمی اندیشید. او به دلیل نگاه فاشیستی که به سیاست افغانستان داشت تمام تلاشش انتقال جنگ از جنوب به شمال افغانستان بود.
محمد اشرف غنی احمدزی در کمپاین ریاستجمهوری خود از زیاد بودن زندانیان قوم پشتون می پرسید و آن را نشانه بی عدالتی در حق پشتون ها می دانست؛ اما هیچگاه از علت زندانیشدن آنها نپرسید؛ لذا می توان گفت فکر فاشیستی اشرف غنی را از مسائل اصلی به امور حاشیه ای کشانده بود که نقش اساسی در سقوط حکومت او داشت.
تذکر و توصیه به طالبان
چنانکه اشاره شد سقوط نظام جمهوریت به رهبری محمد اشرف غنی احمدزی دلایل مختلفی داشت که بیشتر آنها به نحوه حکومتداری اشرف غنی بر می گردد.
ضعیفشدن حکومت، پایین آمدن قدرت محاربوی نیروهای نظامی، ایجاد فاصله بین دولت و ملت و ناامیدشدن حاکمیان نظام جمهوریت و… به طور مستقیم پیوند با عملکرد اشرف غنی و اطرافیان او دارند که در فوق به آن پرداخته شد.
به نظر می رسد وحدت ملی و توجه به حقوق تمام اقوام، مذاهب و جریان های سیاسی در افغانستان نقش اساسی در حل چالش های کشور داشته و دارند که شخص اشرف غنی از آن گریزان بود.
لذا طالبان هم اگر اراده لازم برای استقرار صلح و ثبات و آبادانی کشور داشته باشد باید به این نیاز حیاتی تن دهد و با درسگرفتن از اشتباهات حکومت گران گذشته، قومگرایی را کنار بگذارد و با رعایت حقوق تمام اقوام، مذاهب و جریان های سیاسی، حکومت فراگیر و مورد قبول مردم افغانستان را تشکیل بدهند تا باشد که مردم مظلوم این کشور دیگر شاهد فروپاشی، آوارگی و بی خانمانی نباشند.
جاوید یوسفی