بازگشت به افغانستان ممنوع
در ماههای اخیر، سخنان دونالد ترامپ درباره بازپسگیری پایگاه بگرام، دوباره خاطرات تلخ بیست سال اشغال و نقض استقلال ملی کشورمان را زنده ساخت. رئیسجمهوری که در دوره نخست خود، توافقنامه موسوم به موافقتنامه آوردن صلح به افغانستان را امضا کرد، اکنون همان سند را زیر پا میگذارد و در پی بازگشت به کشوری است که طبق همان توافق، خروج کامل نیروهای امریکایی از آن بهصورت رسمی و نهایی پذیرفته شده بود.
بازگشت احتمالی امریکا به بگرام یا هر بخش دیگر از خاک افغانستان، تنها یک تصمیم سیاسی نیست؛ بلکه نقض صریح تعهدات حقوقی و بینالمللی است که خود ایالات متحده آن را امضا کرده است. بازگشت به افغانستان نه تنها خلاف روح توافقنامه دوحه است، بلکه با اصول بنیادین منشور سازمان ملل، از جمله اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورها و احترام به حاکمیت ملی دولتها در تضاد آشکار قرار دارد.
زمینه تاریخی توافقنامه دوحه
توافقنامه دوحه در حالی میان ایالات متحده و طالبان امضا شد که امریکا پس از دو دهه حضور نظامی، با هزینه بیش از دو تریلیون دالر و کشتهشدن بیش از 2400 سربازش، به این نتیجه رسیده بود که جنگ افغانستان به پیروزی ختم نمیشود.
این توافقنامه، چهار بخش اساسی داشت که دو بخش نخست آن یعنی خروج کامل نیروهای خارجی و تعهد طالبان به عدم استفاده از خاک افغانستان علیه امنیت امریکا، پایهٔ اصلی توافقنامه را تشکیل میداد.
در بخش اول توافقنامه آمده است:
«ایالات متحده متعهد است که تمام نیروهای نظامی امریکا، متحدان و شرکای ائتلافی، بهشمول تمام کارمندان غیرنظامی و غیردیپلماتیک، پیمانکاران امنیتی خصوصی، مربیان، مشاوران و پرسنل خدمات حمایتی خود را در عرض 14 ماه پس از اعلام این موافقتنامه خارج کند.»
در ادامه تصریح شده است که امریکا و متحدانش «از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی افغانستان یا مداخله در امور داخلی این کشور خودداری خواهند کرد.»
بنابراین، توافقنامه دوحه نه تنها برنامهٔ خروج نیروهای امریکایی را تنظیم کرد، بلکه حق بازگشت مجدد نظامی را نیز برای همیشه از میان برداشت، زیرا خروج در قالب یک تعهد نهایی و مشروط به تضمین امنیت امریکا صورت گرفته بود و نه بهعنوان تعلیق موقت یا توافق قابل تجدید.
توافقنامهٔ دوحه، امریکا چند تعهد کلیدی را بهصورت روشن و غیرقابل تفسیر بر عهده گرفت:
- خروج کامل نیروها از افغانستان در 14 ماه
- بستهشدن تمام پایگاههای نظامی از جمله بگرام
- خودداری از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی افغانستان
- پایان مداخله در امور داخلی افغانستان
- آغاز روند حذف تحریمها و فهرست سیاه اعضای طالبان
- پشتیبانی از گفتوگوهای بینالافغانی بدون دخالت نظامی.
تعهد سوم و چهارم یعنی منع استفاده از زور و عدم مداخله، از نگاه حقوق بینالملل اهمیت خاص دارد، زیرا این دو بند به طور مستقیم با اصل 2 منشور سازمان ملل همخوانی دارند. در این اصول آمده است که «هیچ کشوری حق ندارد در امور داخلی کشور دیگر مداخله کند» و «استفاده از زور علیه استقلال سیاسی یا تمامیت ارضی کشورها ممنوع است».
بنابراین، هرگونه بازگشت نظامی امریکا به افغانستان، نقض دو سند بینالمللی همزمان است: توافقنامهٔ دوحه و منشور سازمان ملل.
تفسیر مواد توافقنامه: بازگشت یعنی نقض بند «و»
در بخش اول توافقنامه، بند «و» صریح میگوید که: «ایالات متحده و متحدانش از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی افغانستان یا مداخله در امور داخلی این کشور خودداری خواهند کرد.»
این جمله یکی از واضحترین و الزامآورترین بندهای توافقنامه است. بازگشت نظامی به بگرام دقیقاً همان چیزی است که این بند آن را منع کرده است: استفاده از زور و مداخله در امور داخلی.
حتی اگر امریکا استدلال کند که حضور دوباره آن در بگرام صرفا برای مقاصد ضد تروریستی یا نظارتی است، بازهم نقض تعهد به شمار میآید، زیرا در متن توافقنامه واژه «هرگونه مداخله» بدون قید آمده است. یعنی هر نوع حضور نظامی، استخباراتی یا امنیتی بدون رضایت دولت میزبان، مداخله محسوب میگردد.
نقض اعتماد بینالمللی و پیامدهای مشروعیت
توافقنامه دوحه در حضور شاهدان بینالمللی و با تایید سازمان ملل به امضا رسید. نقض چنین توافقی، نه تنها باری دیگر اعتبار توافقنامههای امریکا را خدشهدار میسازد، بلکه مشروعیت نظام بینالملل را نیز زیر سؤال میبرد.
اگر کشوری که خود را اصطلاحا مدافع نظم جهانی میداند، آشکارا تعهد امضاشدهاش را زیر پا بگذارد، دیگر هیچ توافق صلحی در جهان ضمانت اجرایی نخواهد داشت. بازگشت امریکا به بگرام، پیام خطرناکی برای تمام جهان است: اینکه واشنگتن فقط زمانی به توافقنامهها پایبند است که به سودش باشد.
در واقع، این رفتار نوعی استاندارد دوگانه است که در سیاست خارجی امریکا همواره تکرار شده: از عراق و سوریه گرفته تا کوبا و ایران. امضای توافقنامه با یکدست، و نقض آن با دست دیگر.
انگیزههای ژئوپولیتیکی امریکا؛ بگرام ابزاری برای فشار به کشورهای منطقه
از نگاه راهبردی، بگرام نهتنها یک پایگاه نظامی، بلکه چشم امریکا در قلب آسیا است؛ نقطهای که میتواند تحرکات چین، روسیه، ایران و آسیای مرکزی را همزمان زیر نظر گیرد.
پس از خروج در سال 2021، واشنگتن دریافت که با از دست دادن بگرام، عملاً یک موقعیت بینظیر جغرافیایی را از دست داده است. از همین رو دولت ترامپ از ضرورت بازگشت محدود به افغانستان سخن گفته است؛ بازگشتی که هدفش محاصره چین و جلوگیری از نفوذ روسیه در آسیای مرکزی میباشد.
بازگشت امریکا و تهدید تازه برای ثبات افغانستان
از نگاه افغانستان، هرگونه بازگشت نظامی امریکا حتی به صورت محدود، معادل آغاز دور تازهای از بحران است. افغانستان در دو دهه اشغال، تجربه تلخی از همکاری امنیتی با واشنگتن دارد. در این سالها، حضور امریکا نه به کاهش تروریزم بلکه به گسترش بیسابقه آن انجامید. ظهور داعش خراسان، افزایش حملات هوایی به مناطق غیرنظامی، و وابستگی اقتصادی خطرناک به کمکهای خارجی، از پیامدهای مستقیم حضور امریکا بود.
بازگشت به افغانستان، در شرایطی که جامعه ما هنوز زخمخورده و بیاعتماد است، میتواند موج تازهای از مقاومتهای محلی و منطقوی را برانگیزد. در نتیجه، بازگشت امریکا نه تنها نقض توافق دوحه و منشور ملل متحد است، بلکه تهدیدی واقعی برای ثبات شکننده منطقه محسوب میشود.

بازگشت، خیانت به تعهد و آغاز بحران تازه
بر بنیاد توافقنامه دوحه و منشور ملل متحد، ایالات متحده هیچ حقی برای بازگشت به افغانستان ندارد. در بعد سیاسی نیز، این بازگشت معنایی جز بیاعتمادی به اراده ملت افغانستان ندارد؛ ملتی که در دو دهه اشغال، هزینه سنگینی برای تجربه آزادی و استقلال پرداخته است.
امریکا اگر واقعاً به دنبال امنیت جهانی و ثبات منطقه است، باید به جای بازگشت به بگرام، به بازسازی روابط خود با ملتها بر محور احترام متقابل و مسئولیت بینالمللی بیندیشد. تجربه بیستساله حضور این کشور بهروشنی نشان داد که افغانستان را نمیتوان با زور اشغال کرد، بلکه باید با اعتماد ساخت.
حمید محمدی