مدتی است که شایعات از بازگشت نظامی آمریکا به افغانستان بهویژه حضور مجدد در پایگاه استراتژیک بگرام به یکی از پرطمطراقترین روایتها بدل شده است. این گمانهزنیها، که اغلب توسط مخالفان طالبان و برخی بازیگران منطقهای از جمله پاکستان آگاهانه تقویت میشوند، تلاش دارند تا با بهرهگیری گزینشی از سخنان مقامات آمریکایی، تصویری خیالی و اغراقآمیز از مناسبات پنهان میان طالبان و ایالات متحده ترسیم کنند؛ تصویری که بیش از آنکه بر واقعیات مبتنی باشد، در خدمت اهداف روانی و سیاسی خاصی قرار دارد.
در چنین فضای مشوش، بررسی بیطرفانه و کارشناسانه این ادعاها ضرورتی انکارناپذیر است؛ چرا که فضای خبری کشور به شدت در معرض آلودگی اطلاعاتی و انتشار خبرهای جهتدار و تحریفشده قرار دارد، و اگر این روند ادامه یابد، نه تنها افکار عمومی سردرگم میشود، بلکه بنیان تصمیمگیریهای سیاسی نیز آسیب میبیند.
بر همین اساس، این مقاله بر آن است تا با نگاهی واقعبینانه و روشی تحلیلی، پرده از چهره این شایعات برداشته و مرز میان حقیقت و تبلیغات را روشن سازد. درک درست از آنچه واقعاً در حال رخ دادن است، نهتنها برای فعالان سیاسی و رسانهای، بلکه برای همه شهروندانی که دغدغه ثبات و استقلال کشور را دارند، حیاتی و سرنوشتساز است.
ادعای بازگشت نظامی آمریکا به افغانستان؛ سایهسازی بر بگرام و سوءبرداشتهای هدفمند
در فضای پرآشوب افغانستان، یکی از تاکتیکهای رایج در جنگ روانی و رسانهای، سوءبرداشت هدفمند از سخنان چهرههای سیاسی آمریکاست. دونالد ترامپ، رئیسجمهورآمریکا به صورت متواتر در سخنرانیها و مصاحبههای پراکندهاش به اهمیت پایگاه بگرام اشاره می کند و از نحوه خروج از افغانستان انتقاد می نماید.
این اظهارات که عمدتاً در چارچوب رقابتهای داخلی ایالات متحده و حمله به عملکرد بایدن بیان می شوند، ولی توسط برخی جریانهای مخالف طالبان و به ویژه پاکستان با نیت القای بازگشت قریبالوقوع آمریکا به افغانستان بازخوانی میشوند. در حالیکه هیچ سند رسمی یا تغییر در استراتژی ایالات متحده نسبت به افغانستان منتشر نشده، تلاش میشود تا چنین جملات پراکندهای، شواهدی برای آیندهای پر از لشکرکشی دوباره معرفی شود.
از سوی دیگر، سفر اخیر یک هیئت آمریکایی، که چهرههایی چون زلمی خلیلزاد نیز در آن حضور داشتند، به گونهای بازتاب داده شد که گویی نشانهای از آغاز فصل تازهای در روابط نظامی میان آمریکا و افغانستان است. این در حالی است که چنین سفرهایی، نه تنها بدون پشتوانه رسمی دولت ایالات متحده انجام میشود، بلکه در عمل نیز بیشتر از جنس مشورت و ارزیابیهای غیررسمی است تا علامتی از حضور یا مداخله. اما در فضای التهابآلود سیاسی افغانستان، حتی یک دیدار غیررسمی نیز میتواند با بزرگنمایی هدفمند، به عنوان «زمینهسازی برای بازگشت نیروهای خارجی» تلقی گردد.
در کنار این روایتسازیهای گزینشی، برخی اقدامات واشنگتن، مانند انتقال بالگردها از ازبکستان یا اخبار تأییدنشده درباره پرواز در بگرام نیز به خوراک تبلیغاتی تبدیل شدهاند. انتشار این شایعات بدون پشتوانه تصویری یا ماهوارهای، و سپس دامنزدن به آنها در رسانههای خاص، نشان میدهد که برای برخی جریانها، واقعیت میدانی اهمیتی ندارد؛ بلکه آنچه مهم است، حفظ فضای تردید، ترس و بیاعتمادی در ذهن جامعه است. هدف این جریانها نه روشنگری، بلکه تزریق اضطراب و زمینهسازی برای بیثباتی روانی است؛ آنهم در زمانی که افغانستان بیش از هر چیز به آرامش و عبور از گذشته نیاز دارد.

بازگشت ناممکن؛ چرا آمریکا دیگر به افغانستان برنمیگردد؟
نخستین و بنیادیترین دلیل برای غیرمحتمل بودن بازگشت نظامی آمریکا به افغانستان، فقدان تمایل و اراده سیاسی در واشنگتن است. نه در سطح کاخ سفید و نه در میان کنگره یا محافل امنیتی، هیچ تمایلی برای بازگشایی یک جبهه نظامی در افغانستان وجود ندارد. تجربه شکستخورده و پرهزینه بیستسال اشغال این کشور، منجر به اجماع نانوشتهای در میان تصمیمگیرندگان آمریکایی شده که افغانستان دیگر در اولویت سیاست خارجی ایالات متحده نیست. حتی دونالد ترامپ، که گاه اظهارات جنجالی درباره پایگاه بگرام دارد، رویکرد اصلیاش تمرکز بر کاهش هزینههای خارجی و نظامی است، نه بازگشت به پروندهای که خود آغازگر پایان آن بود.
در سوی دیگر، ساختار سیاسی طالبان بهصورت قاطع و پیوسته با هرگونه بازگشت نیروی خارجی مخالفت کرده و می کنند. رهبران ارشد طالبان، از جمله آن ملا هبتالله آخوندزاده و سخنگویشان ذبیحالله مجاهد، حضور نظامی خارجی را خط قرمز خود اعلام کردهاند. این مواضع تنها یک شعار سیاسی نیست، بلکه ریشه در ایدئولوژی عمیق و تجربه زیسته طالبان از دو دهه جنگ با نیروهای خارجی دارد. طالبان نهتنها با واگذاری بگرام به آمریکا مخالف اند، بلکه هرگونه شایعه در این باره را «خواب و خیال» می دانند. در چنین شرایطی، تصور هماهنگی یا پذیرش بازگشت نظامی آمریکا بهوسیله طالبان، عملاً بیپایه است.
در کنار این مواضع صریح، هیچ سند یا شواهد معتبری وجود ندارد که آمریکا حتی در حال بررسی بازگشت نظامی به افغانستان باشد. گزارشهایی مبنی بر فرود طیارههای آمریکایی در بگرام نه از سوی منابع معتبر تأیید شده و نه شواهد عینی در میدان موجود است. سفرهایی چون دیدارهای زلمی خلیلزاد یا هیئتهای غیررسمی آمریکایی نیز کوچکترین نشانی از یک برنامه نظامی در آنها دیده نمیشود. در واقع، هیچ عامل عقلانی، سیاسی یا میدانی وجود ندارد که واشنگتن را به باز کردن مجدد این پرونده بیفرجام ترغیب کند.
در نهایت، استراتژی کلان آمریکا در نظام بینالملل امروز، بر محور رقابت با قدرتهای بزرگ مانند ایران، چین و روسیه متمرکز است، نه ورود مجدد به منازعات منطقهایِ پرهزینه و بیسرانجام. افغانستان دیگر تهدید مستقیم یا اولویت ژئوپلیتیکی برای منافع آمریکا بهشمار نمیرود و واشنگتن از منظر هزینه ـ فایده، دلیلی برای بازگشت به این کشور ندارد. از همین رو، هرگونه ادعای بازگشت نظامی آمریکا به افغانستان، بیشتر بازتاب ذهنیتهای تحلیلی آرزومند یا جنگ روانی هدفمند است تا یک گزینه واقعی در عرصه سیاست.
نتیجهگیری و ضرورت هوشیاری افغانها
همانطور که دیدیم؛ شایعات درباره بازگشت نظامی آمریکا به افغانستان، بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت باشند، ابزار عملیات روانی برای تضعیف حاکمیت موجود و بیثباتسازی روانی جامعهاند. اظهارات روشن مقامات طالبان، نبود هرگونه سند معتبر، و اولویتهای ژئوپلیتیکی فعلی آمریکا همگی نشان میدهند که بازگشت واشنگتن به میدان نظامی افغانستان سناریویی غیرواقعی و بیپایه است. بنابراین در چنین فضایی، مردم افغانستان باید با نگاهی هوشیارانه و تحلیلی، از افتادن به دام چنین شایعاتی پرهیز کنند و اجازه ندهند که بازیگران پشت پرده با اطلاعات جعلی، امنیت روانی جامعه را متزلزل سازند.
از سوی دیگر، آینده افغانستان نه در سایه بازگشت نیروهای بیگانه، بلکه در گرو اراده، خرد جمعی و تلاش پیگیر مردم آن کشور است. اکنون زمان آن فرارسیده که تمرکز از شایعات و بحرانسازی ذهنی بهسوی بازسازی ملی، رونق اقتصادی، آموزش، امنیت اجتماعی و تقویت زیرساختها معطوف گردد. هیچ نیروی خارجی نمیتواند جایگزین مسئولیتپذیری داخلی شود. بنابراین، افغانها باید بدانند که پیشرفت کشورشان نه از آسمان فرود میآید و نه از بیرون وارد میشود، بلکه از دل تعهد ملی، وحدت ملی و اعتماد اجتماعی و نادیدهگرفتن شایعاتِ بیاساس زاده میشود.

نقیب الله جمشید