نگاهی به تعامل منطقه و جهان با طالبان
از منظر دولت های منطقه، به گفته وزیر خارجه پیشین ایران، طالبان، «بخشی از واقعیت افغانستان» است. به همین دلیل برای تامین صلح و ثبات در کشور، بایستی تمام واقعیتها در نظر گرفته شود. اما از نظر قدرت های جهان، طالبان تنها گزینه است و آنها می توانند از طریق طالبان به اهداف و مقاصد شان دست یابند. بنابراین هرچند به دلایل مختلف، منطقه و جهان موافق به تعامل با طالبان است. چنانچه طی سه سال گذشته، روند تعامل منطقه و جهان با طالبان ادامه داشته و دارد. از این رو در حال حاضر، پرسش اساسی اینست که آیا تعامل خوب با طالبان وجود دارد؟
دو رویکردِ متضاد منطقه و جهان به طالبان
کشورهای منطقه و قدرت های جهانی، دو رویکردِ کاملا متفاوت و متضاد به طالبان و افغانستان دارند. دولت های منطقه در تلاش استند تا از سقوط افغانستان به کانون پرورش و گسترش تروریسم، جلوگیری نمایند. زیرا بی ثباتی و ناامنی افغانستان، چالش های متعدد را برای دولت های منطقه به بار می آورد و هزینه های سنگین را بر آنها تحمیل خواهد کرد. افزون بر این، منافع دولت ها و کل منطقه را به خطر خواهد انداخت. به همین دلیل از چین و هند گرفته تا ایران، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی به دنبال تامین صلح و ثبات در افغانستان استند.
اما قدرت های جهان به ویژه آمریکا و دولت های اروپایی، درست در تقابل با رویکرد دولت های منطقه در رابطه به طالبان، خواهان تبدیل کردن افغانستان به مرکز تولید و گسترش تروریسم اند. زیرا آنها از تروریسم به عنوان یک سلاح، علیه رقبای منطقوی شان استفاده می نمایند. به همین منظور آنها در تلاش اند تا افغانستان را به کانون تروریسیم تبدیل نمایند و پدیده ی تروریسم را که در هیچ جای جهان جا ندارد، در این کشور مستقر سازند و از آن بر علیه چین، روسیه و ایران استفاده نمایند.
دلایل تعامل منطقه و جهان با طالبان
به دلیل اینکه دولت های منطقه به دنبال تامین صلح و ثبات در افغانستان اند و طالبان نیز «بخشی از واقعیت افغانستان» است، آنها ناچار اند تا افزون بر ملاحظه و رعایت جوانب مختلف، تلاش کنند تا از طریق تشویق و ترغیب طالبان، حاکمان کنونی را مجاب به تامین حقوق بشر، تشکیل حکومت فراگیر، رعایت حقوق زنان و اقلیت ها و در نهایت صلح و گفتگو با طرف های ناراضی و مخالف نمایند.
زیرا اگر دولت های منطقه به دنبال حذف و یا عبور از طالبان بر آیند، اولا تجربه ای «بن» نشان داده است که عدم در نظر گرفتن تمام واقعیت ها و طرفها، تحت هیچ شرایطی صلح و ثبات را در این کشور تامین و تضمین نمی کند، ثانیا خطر گسترش یک جنگ داخلی را در افغانستان بیش از پیش افزایش می دهد و ثالثا افغانستان به کانون و مرکز تولید و گسترش تروریسم تبدیل می شود. در نتیجه تمام دولت های منطقه در مسیر تعامل با طالبان به دنبال تامین صلح و ثبات و نجات افغانستان استند.
از طرف دیگر، قدرت های جهان به ویژه آمریکا و غرب، به دلیل اینکه به دنبال سوء استفاده از وضعیت کنونی افغانستان استند و تلاش دارند تا افغانستان را همچنان به عنوان یک «بمب دستی»، نگهدارند که در هر شرایطی بتوانند از آن بر علیه رقبای منطقوی شان استفاده نمایند، به دنبال کم هزینه ترین گزینه بر آمده اند. به همین دلیل طی سه سال گذشته آمریکا و غرب از کانال های متفاوت و مختلف و حتی سازمان ملل متحد، تلاش کرده اند تا طالبان را مجاب به پذیرش مطالبات و خواسته های آنها نمایند. زیرا در افغانستان از منظر آنها گزینه ی بدیل طالبان که بتواند منسجم و مقتدر به عنوان یک جانب معامله وارد عرصه شود، وجود ندارد.
باتوجه به توضیحات فوق و واقعیت های عینی که جاری اند، اینک می توان گفت که گروه ها و مهره های دوران جمهوریت که اکنون فراری اند و در خارج از افغانستان، بعضا تشکیلات و حتی احزابی را تاسیس کرده و کنفرانس ها و نشست های را نیز بر گزار می نمایند، هیچ جایگاهی در ساختار تعامل قدرت های غربی و آمریکا باطالبان ندارند و تقریبا سوخته و فراموش شده محسوب می گردند.
اما به دلیل اینکه رهبران سابق و اعضای نظام جمهوریت مانند دیگر طرف ها، ذیدخل در قضیه ای افغانستان و در روند صلح این کشور تاثیر گذار استند، دولت های منطقه بدانها نیز توجه دارند و در نحوه ی تعامل منطقوی با طالبان، جایگاه مشخص دارند. چنانچه یکی از مطالبات اساسی کشورهای منطقه از طالبان نیز تشکیل حکومت فراگیر و شامل ساختن تمام اقشار جامعه افغانستان در ساختار حکومت است که می تواند جلوی تبعیض و تک روی و انحصار را بگیرد.
تعامل مبهم طالبان با دیگران و تشدید بحران
نخست باید این نکته را در نظر داشته باشیم که بحران افغانستان در حقیقت چندین بحران است. با این حال اما مهمترین بحران که در واقع می تواند مادر تمام بحرانها باشد، خطراتی است که آینده ای این کشور را تهدید می کند. زیرا طالبان در رابطه به آینده ای افغانستان به طرز شوک کننده، بی برنامه اند. بی برنامگی طالبان در رابطه به آینده ای کشور و همچنان نامشخص بودن سیاست خارجی آنها، بحران های متعددی را به بار آورده است که نگرانی های جدی را در رابطه به آینده افغانستان به وجود آورده است.
چنانچه بر پایه ی بعضی از منابع اطلاعاتی، بعضی از مقامات طالبان به صورت مخفی و یا دست کم به دور از چشم مطبوعات، با مهره های استخباراتی و اطلاعاتی برخی از کشورهای غربی و به ویژه آمریکا در ارتباط اند و پاکستان همچنان با مداخلات آزار دهنده، مسیر تسخیر آسمان کشور را در اختیار طیاره های بی پیلوت آمریکایی قرار می دهد.
از طرف دیگر حاکمان کنونی افغانستان در قامت یک دولت مستقل با کشورهای همسایه و منطقه روابط متحدانه و دوستانه بر قرار کرده اند. این وضعیت آینده ای کشور را کاملا در هاله ی از ابهام قرار داده است و یاس و نا امیدی را در جامعه افزایش داده و بحران های کنونی را به شدت تقویت کرده و می کنند.
آیا تعامل خوب با طالبان وجود دارد؟
اکنون همه می دانیم که اگر تعامل خوب با طالبان وجود داشته باشد، فقط تعامل دولت های منطقه با آنهاست. زیرا اهداف و رویکردهای دولت های منطقه از یک طرف در راستای منافع ملی افغانستان است و از طرف دیگر، تضمین کننده چشم انداز آینده ی کشور که می خواهد تمام گروه ها و اقوام در صلح و ثبات برای همیشه در کنار هم زیستی مسالمت آمیز داشته باشند و حقوق همگان به صورت مساویانه و معتدلانه تامین گردد.
زیرا در استراتژی تعامل گرایانه ی آمریکا و غرب در رابطه به افغانستان و آینده ای این کشور ، تاکید و توجهی در رابطه به تامین صلح و ثبات دایمی دیده نمی شود. آنها فقط سعی دارند تا با سر پا نگه داشتنِ حاکمیت طالبان، به اهداف و مقاصد خود شان رسیدگی نمایند. افغانستان برای آنها چنانچه قبلا وسیله بوده، اکنون نیز وسیله و یا مسیر و معبر تلقی می گردد. از اینرو تنها تعامل خوب با طالبان، تعاملی است که کشورهای منطقه در پی آن استند.
باتوجه به آنچه که گفته شد، اینک بایستی طالبان، تردید و تزلزل را کنار بگذارد و با تصمیم قاطع منافع افغانستان را با منافع کشورهای منطقه گره بزند و در همگرایی منطقوی با تامین حقوق شهروندان و تشکیل حکومت همه شمول افغانستان را نجات دهد و افتخار پایان بخشیدن به خشونت های چند دهه را در کشور به نام خود شان ثبت نماید.
مسلم اخلاقی