سقوط با چشم باز؛ اعترافات جان ساپکو و اشتباهات آمریکا در افغانستان
در تاریخ معاصر افغانستان، هیچ فصل تاریکی به اندازه بازگشت طالبان به قدرت، ناگوار و پرتناقض نبوده است. سقوط دولت پیشین افغانستان در تابستان ۱۴۰۰، نه تنها پایان دو دهه تلاش نظامی و سیاسی آمریکا در این کشور را رقم زد، بلکه در حافظه مردم افغانستان زخمی عمیق برجای گذاشت. در این میان، جان ساپکو، بازرس ویژه سابق آمریکا برای بازسازی افغانستان، در یک گفتگوی تلخ اما صریح، روایت تکاندهندهای از چرایی این سقوط ارائه کرد؛ روایتی که در عین اعتراف به شکست، ابعاد گستردهتری از سوءمدیریت، فساد، و فقدان درک عمیق از واقعیت افغانستان را افشا میکند.
سخنان او، هم چون آینهای است که نه تنها دلایل شکست امریکا را روشن میکند، بلکه پرده از نارساییها و بلندپروازیهای توخالی حکام پیشین افغانستان نیز برمیدارد. این مقاله، سخنان ساپکو را تحلیل کرده، با دادهها و اظهارات دیگر کارشناسان تطبیق میدهد.
خروج آمریکا؛ شرمساری تاریخی یا پایان اجتنابناپذیر؟
ساپکو خروج آمریکا را «مایه شرمساری» دانسته و معتقد است که این تصمیم بدون برنامهریزی دقیق و درک درست از واقعیتهای میدانی گرفته شد. این دیدگاه تنها مختص او نیست. ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در افغانستان نیز در مصاحبهای با CNN، خروج آمریکا را «عجولانه» و «سراسر اشتباه» توصیف کرده بود.
حتی جنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا نیز در جریان جلسات استماع کنگره در سال ۲۰۲۱ تأیید کرد که فروپاشی دولت افغانستان «بسیار سریعتر از آنچه تصور میشد» اتفاق افتاد. به گفته وی، واشنگتن، بدون توجه به واقعیتهای میدانی، تصمیمات مربوط به زمان و نحوه خروج را گرفت.
واقعیت این است که سرعت فروپاشی نظام جمهوری پس از خروج نیروهای آمریکایی در آگست ۲۰۲۱، نه تنها سیاستمداران افغان بلکه خود آمریکاییها را نیز غافلگیر کرد. تنها طی ۱۱ روز، طالبان بیش از ۳۰ ولایت را تصرف کرد و کابل، بدون هیچ مقاومتی سقوط کرد. این اتفاق در تاریخ مداخلات نظامی آمریکا، کمسابقه بود.
فساد ساختاری: از پول بیحساب تا دولت بیپشتوانه
یکی از نکات کلیدی صحبتهای جان ساپکو اشاره به فساد گسترده در دولت پیشین افغانستان است؛ فسادی که با تزریق بیبرنامه میلیاردها دلار از سوی آمریکا، به مرز بحران رسید. گزارش نهایی دفتر سیگار (2021) نشان میدهد که بیش از ۱۹ میلیارد دالر از بودجه بازسازی به دلیل سوءمدیریت، حیفومیل شد و یا از طریق فساد از بین رفت.
در یکی از گزارشهای جانبی این نهاد آمده است:« در بسیاری از موارد، پروژههای بازسازی تنها بر روی کاغذ وجود داشتند. جادههایی که ساخته نشدند، مکاتب و شفاخانههایی که هیچگاه تکمیل نشدند، و قراردادهایی که به شرکتهای صوری داده شدند».
حمایت واشنگتن از چهرههایی که سابقه حقوق بشری سیاهی داشتند، مانند برخی فرماندهان محلی، موجب شد تا مردم، دولت مرکزی را نماینده واقعی خود ندانند. ساپکو از این وضعیت بهعنوان «حمایت از عناصر ضد حقوق بشر» یاد کرده است.
نمونه بارز آن حمایت از افرادی مانند عبدالرزاق اچکزی، رئیس پولیس سابق قندهار بود که بارها متهم به نقض حقوق بشر شد، اما آمریکا به دلایل تاکتیکی چشم خود را بر این تخلفات بست.
بارنت روبین، پژوهشگر برجسته در امور افغانستان، نیز بارها در آثار خود گفته است که فساد، مهمترین عاملی بود که میان مردم و حکومت فاصله انداخت. آنتونی کوردزمن از CSIS نیز در گزارش ۲۰۱۹ خود نوشته بود که «آمریکا با تکیه بر نخبگان فاسد، فرصت شکلگیری مشروعیت را در افغانستان از بین برد».
پروژه «ناروی کوچک»، بلندپروازی بیریشه در زیست بوم افغانستان
جان ساپکو با زبانی صریح میگوید آمریکا میخواست افغانستان را به «ناروی کوچک» بدل کند؛ یعنی کشوری توسعهیافته و لیبرال، بدون آنکه ظرفیتهای واقعی، بافت فرهنگی و ساختار سنتی جامعه را در نظر بگیرد.
این نگاه از بالا به پایین و مهندسی اجتماعی بیگانهمحور، سالها مورد انتقاد جامعهشناسان و کارشناسان بوده است. «بارنت روبین»، تحلیلگر برجسته مسائل افغانستان، در مقالهای در Foreign Affairs گفته بود:« مدلهای توسعهای غربی بدون مشارکت واقعی مردم، حتی اگر از نظر مالی موفق باشند، از نظر اجتماعی شکستخوردهاند».
روری استوارت، سیاستمدار و سفرنامهنویس انگلیسی، در کتاب “The Places In Between” نیز گفته است که بسیاری از پروژههای غربی در افغانستان به دلیل «توهم توسعهی از بالا» شکست خورد. پژوهشهای دانشگاه براون (Costs of War Project) نیز نشان دادهاند که میلیاردها دالر صرف پروژههایی شد که یا ناتمام ماندند یا در نهایت تأثیر پایداری نداشتند.
تلاش برای وارد کردن مفاهیم دموکراسی لیبرال، حقوق زنان و آزادیهای مدنی، بدون پشتوانه ساختاری و فرهنگی در افغانستان، باعث شد این مفاهیم بیشتر به نمادهای نخبگان شهری بدل شود تا نیازهای واقعی مردم در روستاها و شهرهای کوچک.
حتی در کابل، پایتخت، بسیاری از برنامههای توسعهای با مقاومت اجتماعی مواجه میشدند یا تنها به گروههای خاصی از جامعه محدود بودند. این گسست عمیق، شکاف بین دولت و مردم را افزایش داد.
جنگ علیه ترور یا تولید تروریست؟
از مهمترین نقلقولهای جان ساپکو این جمله است:« هر بار که ارتش امریکا یک غیرنظامی افغان را میکشت، در واقع سه یا چهار تروریست جدید به وجود میآمدند».
این جمله، بازتابی از حقیقتی تلخ است که بارها در گزارشهای نهادهایی چون دیدهبان حقوق بشر (HRW) و حتی پنتاگون نیز ثبت شده است: تلفات غیرنظامی توسط نیروهای خارجی، بهویژه در عملیاتهای شبانه، منبع اصلی بیاعتمادی مردم نسبت به دولت کابل و تغذیه تبلیغات طالبان بود.
براساس آمار یوناما (هیئت معاونت سازمان ملل در افغانستان)، تنها در سال 2019، بیش از 2343 غیرنظامی در نتیجه عملیات نیروهای ائتلاف و دولت حاکم کشته شدند. طالبان از این وضعیت برای بسیج مردمی و مشروعیتبخشی به مبارزه خود بهره میبردند.
حتی در مناطقی که دولت به ظاهر کنترل داشت، مردم به دلیل خشونتهای بیدلیل نیروهای امنیتی، احساس امنیت نمیکردند. این امر نهتنها جایگاه دولت را تضعیف کرد، بلکه باعث شد روایت طالبان از «اشغال» برای بسیاری از مردم باورپذیرتر جلوه کند. چنانچه الکس استراتفورد در شبکه الجزیره، در مستند “Killing the Truth” به بررسی نقش تلفات غیرنظامی در افزایش محبوبیت طالبان پرداخته است.
جان ساپکو و اعتراف به شکست مأموریت اصلی
ساپکو میگوید مأموریت آمریکا در ابتدا انتقامجویانه بود و سپس تبدیل به پروژه ملتسازی شد. این سردرگمی راهبردی باعث شد هیچ هدف روشنی در طول زمان حفظ نشود. ژنرال بازنشسته استنلی مککریستال نیز در خاطراتش اشاره کرده بود که سردرگمی در هدفگذاری، باعث کاهش روحیهی نیروها و ناکارآمدی در برنامهریزیهای کلان شد. اندرو باسویچ در مقالهای درForeign Affairs به صراحت نوشت:« امریکا وارد افغانستان شد بدون آنکه بداند چطور خارج شود».

کاهش اهمیت افغانستان در سیاست خارجی آمریکا
ساپکو در بخشی از مصاحبه به نکتهای اشاره میکند که نشاندهنده تغییر رویکرد ایالات متحده در دوران پس از خروج است: «افغانستان برای دولت فعلی آمریکا دیگر اهمیت سابق را ندارد».
این جمله، فراتر از یک تحلیل است؛ بلکه بیانگر چرخش راهبردی ایالات متحده بهسوی رقابت با چین و روسیه است، جایی که افغانستان دیگر اولویت نیست.
در استراتژی امنیت ملی سال ۲۰۲۲ آمریکا، تمرکز اصلی بر «مهار قدرتهای بزرگ» و نه «مقابله با ترور» گذاشته شده بود. در همین راستا، آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، در جلسه سنا (2023) اذعان کرد که تمرکز اصلی واشنگتن از این پس بر مهار چین و ثبات در اقیانوس هند و آرام خواهد بود. این تغییر، در عمل به کاهش چشمگیر کمکهای انساندوستانه به افغانستان، قطع حمایت نظامی و بیتفاوتی عمومی رسانهها و افکار عمومی آمریکا نسبت به وضعیت مردم افغان انجامید.
برنامههای حمایتی USAID و دیگر نهادهای غربی بهشدت محدود شدند و امروز تنها بخشی از این کمکها از طریق سازمان ملل یا نهادهای غیردولتی در حال اجراست. بسیاری از افغانها احساس میکنند که در بازی قدرتهای بزرگ، به حاشیه رانده شدهاند.
نتیجهگیری: درسهایی از ویرانههای سیاست
مصاحبه جان ساپکو، یادآور این واقعیت است که شکست پروژه افغانستان، نه یک تصادف، بلکه نتیجه طبیعی تصمیمات اشتباه، فساد ساختاری و ناآگاهی استراتژیک بود. برای مردم افغانستان، این سخنان یادآور دردهای فراموشنشدهای است که نهفقط از اشغال و جنگ، بلکه از وعدههایی توخالی و حمایتهای کورکورانه از فاسدان به وجود آمد.
اگر قرار باشد روزی تاریخ افغانستان از نو نوشته شود، گفتوگوهایی مثل این، منابع بیقیمتی برای تحلیل شکستها و بازاندیشی در مسیر آینده خواهد بود. شناخت عمیقتر از دلایل فروپاشی، تنها راه پرهیز از تکرار آن در آینده است، چه برای افغانستان، چه برای هر کشوری که بخواهد به نام «ملتسازی» و «حقوق بشر» تبدیل به میدان مداخله خارجی شود.
مدینه محمدی