سی سال حمایت از تروریسم
در یکی از کمسابقهترین اعترافات رسمی تاریخ معاصر پاکستان، خواجه محمد آصف، وزیر دفاع این کشور، در گفتوگو با شبکه اسکاینیوز به صراحت اذعان کرد که اسلامآباد طی سه دهه گذشته، گروههای تروریستی و شبهنظامی را تأمین مالی نموده است.
در این مصاحبه که در بستر تنشهای اخیر بر سر کشمیر انجام شد، یلدا حکیم، مجری برنامه، وزیر دفاع را با اتهامات هند مبنی بر حمایت دیرینه پاکستان از گروههای تروریستی مواجه ساخت. خواجه محمد آصف در ابتدا کوشید از پاسخ صریح طفره رود، اما در مواجهه با سوال مستقیم مجری که پرسید: «آیا شما میپذیرید که پاکستان سابقهای طولانی در حمایت و پشتیبانی، آموزش و تأمین مالی گروههای تروریستی دارد؟» چنین پاسخ داد:
«خب، ما این کار کثیف را برای حدود سه دهه برای ایالات متحده انجام میدادیم. همچنین برای غرب، از جمله بریتانیا». او همچنین افزود که این سیاست «اشتباه» بوده و امروز پاکستان هزینه این اقدامات را پرداخت میکند. این اظهارات نه تنها پرده از لایههای پنهان تاریخ معاصر منطقه برداشت، بلکه ضرورت بازخوانی نقش پاکستان در معماری بحرانهای امنیتی جهان معاصر را بیش از پیش برجسته ساخت.
پروژه سیاه غرب
سیاستهای قدرتهای غربی در طول دوران جنگ سرد بر اصل مهار شوروی و گسترش نفوذ ایدئولوژیکشان در مناطق راهبردی جهان مبتنی بود. غرب، با حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای جهادی، سعی داشت ارتش سرخ را در افغانستان زمینگیر کند و به این ترتیب یکی از مهمترین پایگاههای نفوذ کمونیسم در آسیا را منهدم سازد. تضعیف شوروی در افغانستان به معنای کاهش قدرت نفوذش در منطقه شبه قاره و خاورمیانه بود؛ مناطقی که برای منابع انرژی و موقعیت ژئواستراتژیکشان اهمیت حیاتی داشتند.
تجربه موفقیتآمیز بسیج گروههای شبهنظامی در افغانستان، الگویی برای مداخلات بعدی در مناطق دیگر شد؛ الگویی که هزینههای مادی و انسانی را برای غرب به حداقل میرساند. غرب و امریکا داعش را در سوریه و عراق با استفاده از همین الگو شکل دادند. بهرهگیری از گفتمان جهاد اسلامی علیه “کفار” (در اینجا کمونیستها)، راهی برای جذب نیروی انسانی داوطلب و مشروعیتبخشی به عملیاتهای خشونتآمیز بود.
چرا پاکستان انتخاب شد؟
انتخاب پاکستان به عنوان مرکز ثقل این پروژه، تصادفی نبود، بلکه مبتنی بر چندین عامل ژرف ژئوپلیتیکی، تاریخی و اجتماعی بود:
الف) موقعیت ژئوپلتیک ممتاز
پاکستان، به عنوان کشوری با مرزهای طولانی با افغانستان، هندوستان، چین، ایران و دسترسی به آبهای گرم اقیانوس هند، جایگاه منحصر به فردی در نقشه ژئوپلیتیک منطقه دارد. این کشور در دهههای پس از استقلال خود، به دلیل نگرانیهای امنیتی ناشی از تنشهای مداوم با هند، به دنبال اتحادهای استراتژیک با قدرتهای فرامنطقهای بود. از این رو، همگرایی منافع پاکستان و غرب در مقابله با شوروی، بستری طبیعی برای این همکاری فراهم آورد.
ب) ساختار اجتماعی مستعد
بافت اجتماعی پاکستان، با اکثریتی مسلمان، حضور مدارس دینی متعدد، و فرهنگ مذهبی نسبتاً محافظهکارانه، بستری مناسب برای بسیج ایدئولوژیک نیروهای شبهنظامی فراهم کرد. شبکه گسترده مدارس دینی (مدارس دیوبندی) در مناطق مرزی، به ویژه در ایالت خیبرپختونخوا، به مرکز آموزش فکری و نظامی مجاهدین بدل شد.
ج) تقابل با هند
اختلافات عمیق با هند، به ویژه بر سر مسئله کشمیر، پاکستان را به پذیرش هرگونه ابزاری برای تضعیف رقیب منطقهایاش سوق داده بود. همین ذهنیت، آمادگی روانی نخبگان حاکم برای پذیرش استراتژیهای نیابتی را افزایش میداد. تقسیم هند بر اساس خطوط مذهبی، بدون توجه کافی به واقعیتهای جمعیتی، جغرافیایی و فرهنگی، بستری برای خصومتهای دائمی میان هند و پاکستان ایجاد کرد. مسئله کشمیر، که پس از تقسیم به عنوان زخمی باز بر جای ماند، موتور محرکه بسیاری از تنشهای نظامی و دیپلماتیک میان دو کشور شد.
این خصومت دائمی، پاکستان را به سمتی سوق داد که برای مقابله با هند، به دنبال ابزارهای نامتقارن و نیابتی برود؛ راهبردی که بعدها در حمایت از گروههای مسلح در کشمیر و افغانستان به اوج خود رسید.
د) وابستگی به غرب
نقش انگلستان در نحوه تقسیم شبهقاره در سال ۱۹۴۷، زمینهساز پیدایش یک پاکستان ناهمگون و آسیبپذیر شد. پاکستان در بدو تولد، با مشکلات ساختاری در هویت ملی، انسجام سیاسی و ثبات داخلی مواجه بود. این زمینههای تاریخی، وابستگی پاکستان به حمایتهای خارجی را به یک ضرورت تبدیل کرد. پاکستان برای جذب و جلب کمکهای خارجی مجبور به اطاعت از دستورها و اوامر اربابان غربی شد.

حمایت از تروریسم؛ رمزگشایی از انگیزههای پنهان یک اعتراف
اظهارات خواجه محمد آصف در حقیقت شکستن یکی از ریشهدارترین تابوهای سیاست رسمی اسلامآباد به شمار میرود. در طول دهههای گذشته، مقامات پاکستانی همواره هرگونه اتهام مبنی بر حمایت از تروریسم را یا به کلی رد میکردند یا آن را توطئهای برای بدنام ساختن کشورشان میدانستند. اعتراف کنونی، نه تنها این رویه دیرین را نقض کرد، بلکه حقیقتی تلخ را که بسیاری از تحلیلگران سالها بر آن تأکید داشتند، به زبان رسمی دولت پاکستان آورد.
اما انگیزههای وزیر دفاع پاکستان از اعتراف به حمایت از تروریسم چه میتواند باشد؟ آیا این اظهارات صرفاً ناشی از یک رویکرد جدید برای بازتعریف سیاست خارجی پاکستان است یا باید آن را در چارچوب تحولات داخلی این کشور تحلیل کرد؟
الف) اختلافات حزبی و رقابتهای داخلی
پاکستان در سالهای اخیر شاهد شکافهای عمیق سیاسی در سطح دولت و نهادهای امنیتی بوده است. رویارویی میان جریانهای سیاسی مختلف، به ویژه تنش میان حزب مسلم لیگ (شاخه نواز شریف) که خواجه محمد آصف به آن تعلق دارد، و جناحهای نزدیک به ارتش، بستر تنشهای بیسابقهای در فضای داخلی ایجاد کرده است.
در این میان، برخی تحلیلگران بر این باورند که اعتراف وزیر دفاع، میتواند تلاشی هدفمند برای افشاگری علیه نهادهای امنیتی و نظامی پاکستان باشد که برای سالها بدون نظارت مدنی، استراتژیهای پرهزینه و پرخطر نیابتی را پیش میبردند. با افشای نقش این نهادها در حمایت از تروریسم، خواجه محمد آصف شاید میکوشد بار مسئولیت شکستهای داخلی و بینالمللی را از دوش دولت غیرنظامی برداشته و به سمت ارتش و نهادهای اطلاعاتی سوق دهد.
ب) فشار بر مخالفان و مشروعیتبخشی به اصلاحات
از سوی دیگر، ممکن است این اعتراف به عنوان ابزاری برای مشروعیتبخشی به تغییرات گسترده در سیاستهای امنیتی پاکستان به کار رود. با اذعان به اشتباهات گذشته، وزیر دفاع این پیام را به جامعه داخلی و بینالمللی منتقل میکند که پاکستان در پی تغییر مسیر است. این رویکرد میتواند به تضعیف مخالفانی که همچنان به سیاستهای قدیمی پایبندند، منجر شود و فضای بیشتری برای اصلاحات بنیادی فراهم آورد.
ج) بازتعریف چهره پاکستان در نظم جهانی
در شرایطی که پاکستان با فشارهای فزاینده مالی، دیپلماتیک و امنیتی مواجه است، اعتراف به حمایتهای گذشته، میتواند بخشی از یک استراتژی کلان برای بازسازی چهره بینالمللی این کشور باشد. پاکستانی که خود را قربانی استراتژیهای نیابتی گذشته معرفی میکند، شانس بیشتری برای جلب حمایتهای اقتصادی و دیپلماتیک از غرب خواهد داشت.
جنگهای نیابتی و فروپاشی اعتماد
اعتراف تلخ وزیر دفاع پاکستان به حمایت از تروریسم، فرصتی نادر برای بازخوانی یکی از مهمترین و فاجعهبارترین پروژههای سیاست نیابتی در دوران معاصر است. این پروژه، که با حمایت قدرتهای غربی و بر بستر ژئوپلیتیکی و اجتماعی خاص پاکستان شکل گرفت، منطقهای بحرانزده و جهانی پرآشوب را به میراث گذاشته است.
تجربه پاکستان نشان میدهد که ابزارسازی از تروریسم، حتی اگر در کوتاهمدت اهداف ژئوپلیتیکی خاصی را محقق کند، در بلندمدت چیزی جز بیثباتی، انزوای بینالمللی، فرسایش داخلی و آسیبهای جبرانناپذیر به مشروعیت ملی به ارمغان نخواهد آورد. اکنون که حقایق گذشته با صراحت بیشتری به زبان آورده میشود، شاید زمان آن رسیده باشد که در سیاستگذاریهای آتی، اصول پایدارتر و انسانیتری چون صلح، توسعه پایدار و همکاری منطقهای جایگزین بازیهای خطرناک گذشته گردد.

فاطمه رضایی