درخواست پاکستان برای تضمین امنیتی
در هفتههای اخیر، تنش میان اسلامآباد و کابل به نقطه اوجی تازه رسیده است، وقتی که خواجه محمد آصف، وزیر دفاع پاکستان، بهصراحت خواستار یک تعهد کتبی از طالبان شد تا خاک افغانستان دیگر برای حملات تروریستی به پاکستان مورد استفاده قرار نگیرد. او این تضمین را با حضور «کشورهای دوست» منطقهای نظیر ترکیه، عربستان سعودی، امارات، ایران، چین و قطر خواستار شده است. اما این خواسته – که اسلامآباد آن را شرط عادیسازی روابط میخواند، با سوالات عمیق و بحثبرانگیزی همراه است: آیا پاکستان حق دارد از کابل چنین تضمینی بخواهد، وقتی خود در خاک خود با حضور تروریستهایی چون داعش دستوپنجه نرم میکند؟
در این تحلیل، ما این موضوع را در پنج بخش بررسی خواهیم کرد: درخواست پاکستان برای تضمین امنیتی، پاسخهای داخلی در پاکستان، نقش تضمیندهندگان منطقهای، مساله تروریسم در داخل پاکستان، و سرانجام ارزیابی منطقی از جایگاه کابل در این معادله.
درخواست پاکستان برای تضمین امنیتی
خواجه محمد آصف، وزیر دفاع پاکستان، تأکید کرده که اسلامآباد نمیتواند بر آتشبس مرزی پایدار حساب کند مگر آنکه طالبان «تضمین کتبی» بدهند که خاک افغانستان علیه پاکستان مورد استفاده قرار نمیگیرد. وی اصرار دارد که این تضمین باید تحت ضمانت کشورهای منطقهای دوست باشد: ترکیه، عربستان سعودی، امارات، ایران، چین و قطر. آصف وضعیت افغانستان را «بحرانی» خوانده، با ادعای فروپاشی نهادهای دولتی، ضعف حکومتداری و اقتصاد فلج. او همچنین گفته است شواهدی از حملات مرزی اخیر دارد (مانند حمله وانه) که به گفته او منشأ افغانستانی داشته و این ادعا را میکند که طالبان در ارائه تضمین رسمی کوتاهی کردهاند.
صدای داخل پاکستان و یکی از نقدهای شدید
نخبگان سیاسی پاکستان لزوماً با روایت وزیر دفاع همنظر نیستند. مولانا فضلالرحمان، رهبر جمعیت علمای اسلام (JUI-F)، موضعی کاملاً متفاوت اتخاذ کرده است. او گفته که «تروریسم در پاکستان یک مسأله داخلی است» و نباید آن را بر دوش افغانستان گذاشت. فضلالرحمان تأکید کرده که اگر گروههای تروریستی در پاکستان فعالیت دارند، این مشکل را کشور خودش باید حل کند و «نگینی را به دیگران حواله ندهد».
در اظهارات اخیر، او هشدار داده که روی آوردن به گزینه نظامی علیه افغانستان ناگفته نماند که هممرز است، خطرناک است و میتواند مشکلات پاکستان را پیچیدهتر کند. علاوه بر این، فضلالرحمان تصریح کرده است که دولت پاکستانی در تامین امنیت شهروندانش ناتوان شده است: «دولت در برابر تروریستها ناتوان گشته است.»
تضمین منطقهای؛ آیا واقعاً راهحل است؟
در فضای سیاست منطقهای، تضمین گرفتن شبیه امضای یک پیماننامه نیست؛ بیشتر شبیه تلاش برای ثابت کردن چیزی در زمینی است که مدام زیر پا میلرزد. ایده پاکستان برای وارد کردن چین، ایران، قطر، ترکیه، امارات و عربستان بهعنوان «ضامنین» دقیقاً چنین وضعیتی دارد: روی کاغذ جذاب، اما در عمل پیچیده و حتی تا حدی گمراهکننده.
اگر کمی عمقیتر نگاه کنیم، چند لایه پنهان در این ماجرا وجود دارد. نخست اینکه «تضمین منطقهای» تنها زمانی معنا پیدا میکند که کشور ضامن توانایی، اراده و سازوکار لازم برای کنترل عملی شرایط داشته باشد. چین شاید نفوذ اقتصادی داشته باشد، ایران وزن سیاسی دارد، قطر و امارات نقش میانجیگری را خوب بلدند، اما هیچیک از این کشورها ابزار امنیتی لازم برای نظارت بر مرزهای افغانستان – پاکستان یا مهار گروههای مسلح در پاکستان را در اختیار ندارند. ضمانتِ بدون ابزار اجرا، در بهترین حالت یک بیانیه مطبوعاتی است، نه یک توافق امنیتی.
نکته دیگر اینکه پاکستان با مطرحکردن این طرح، عملاً از نقش و مسوولیت خودش فاصله میگیرد. انگار میخواهد مسئلهای عمیقاً داخلی را به یک چارچوب منطقهای صادر کند تا خودش تکان نخورد. در واقع اسلامآباد تلاش میکند تصویری بسازد که در آن مشکل، افغانستان است و راهحل، فشار جمعی بر طالبان. این در حالی است که شواهد متعدد نشان میدهد بخش مهمی از تهدیدات امنیتی در داخل خاک پاکستان شکل میگیرد و برخی اصلاً هیچ ارتباطی به افغانستان ندارند.
همچنین این ایده پیامد سیاسی دیگری هم دارد: اگر کشورهای منطقه به چنین سازوکاری وارد شوند، ناخواسته یک نوع مشروعیت ضمنی به روایت پاکستان دادهاند؛ روایتی که میگوید «افغانستان منبع ناامنی است و باید تحت نظارت قرار گیرد». اما وقتی همین کشورها از مدتها پیش میدانند که شاخههای فعال داعش،TTP و سایر گروههای مسلح در خاک پاکستان لانه دارند، چه دلیل منطقی وجود دارد که افغانستان را طرف اصلی تضمین بدانند؟
مساله سوم این است که هر تضمینی باید قابل سنجش باشد. بدون سازوکار نظارتی مشترک، بدون امکان بازرسی میدانی، و بدون کمیتهای که بتواند تخطیها را ثبت و بررسی کند، چیزی از جنس «تضمین» باقی نمیماند. آنچه میماند مجموعهای از امضاهای تشریفاتی است که بیشتر برای مصرف رسانهای طراحی شدهاند. سیاستمداران عاشق کاغذهای امضاشدهاند، چون نشان میدهد «کاری کردهاند»، حتی اگر آن کار در واقع هیچ تاثیری نداشته باشد.
در نهایت، خطر بزرگتری در پشت ایده تضمین بینالمللی وجود دارد: این احتمال که پاکستان با کشاندن پای بازیگران منطقهای، نهتنها مسئولیت خود را سبک کند، بلکه اختلافات را پیچیدهتر سازد. کشورهایی با منافع متفاوت و گاه متضاد، وقتی وارد یک تضمین چندجانبه میشوند، هر کدام دستور کار خودشان را دنبال میکنند. نتیجه چیزی است که در علوم سیاسی به آن «تعهد مبهم» میگویند: همه چیز روی کاغذ زیباست، اما هیچکس دقیقاً نمیداند چه تعهدی داده، یا چگونه باید آن را اجرا کند.
تضمین منطقهای فقط زمانی یک راهحل واقعی خواهد بود که پاکستان ابتدا مسوولیت جنبههای داخلی بحرانش را بپذیرد و در کنار آن، یک چارچوب حرفهای، عملی و قابل نظارت ایجاد شود. در غیر این صورت، این طرح بیش از آنکه نشانی از امنیت داشته باشد، نشانهای از نیاز اسلامآباد به یک پیروزی سیاسی نمادین است؛ چیزی شبیه سپر دود برای پوشاندن بحرانهای امنیتی که ریشه در درون خود این کشور دارد.
گفتوگو درباره چنین سازوکارهایی، مسیر را برای بحثهای کلانتر درباره امنیت منطقهای باز میکند، جایی که افغانستان و پاکستان تنها دو قطعه از پازلی بسیار بزرگترند.
تروریسم در داخل پاکستان – نقطه کور در ادعای اسلامآباد
یک سوی مهم این معادله که اغلب کمتر مورد تاکید قرار میگیرد، حضور گروههای تروریستی در داخل خاک پاکستان است. خود وزیر دفاع پاکستان بارها تهدید تروریستی از گروههایی مانند TTP و حتی داعش خراسان را مطرح کرده است. گزارشهایی وجود دارد که افشاگران استخباراتی افغان نیز اعضای شاخه خراسان داعش را در پاکستان شناسایی کردهاند.
این نکته اساساً معادله را وارونه میکند: به جای اینکه افغانستان تضمین دهد، این پاکستان است که باید شفاف نشان دهد چگونه با تهدید در خانه خود مبارزه میکند. اگر پاکستان خواستار تضمین است، منطقیتر است که ابتدا خودش قدم در جهت اثبات کنترل داخلی بردارد، نه اینکه دیگران را ملزم به تضمین بدهند؛ خاصه وقتی اسناد معتبری وجود دارد که نشان میدهد تروریسم در خاک پاکستان نیز ریشه دارد.
ارزیابی جایگاه کابل و پاسخ عملی
طالبان در افغانستان به این درخواست پاکستان برای تضمین امنیتی واکنشی رسمی داشتهاند؛ در برخی گزارشها آمده است که آنها اتهامات اسلامآباد را «رد» کردهاند و تاکید کردهاند که ادعای استفاده از خاک افغانستان برای حملات تروریستی نادرست است. از منظر منطقی، خواست پاکستان برای تضمین کتبی، تا حدی نشاندهنده فرار به جلو است: آصف این درخواست را بهعنوان راهی برای فرافکنی ناکارآمدی امنیتی و سیاسی در داخل پاکستان استفاده میکند.
اگر هدف واقعی پاکستان امنیت منطقهای و پایدار است، باید معادله دوطرفه شود: نه تنها طالبان تضمین دهند، بلکه مرزها به شکلی واقعی مدیریت شوند، مکانیزم مشترک نظارت ایجاد شود و عملیات تروریستی در داخل پاکستان به شکلی شفاف پیگیری گردد. در نهایت، نباید فراموش کرد که افغانستان مسئول تامین کامل امنیت پاکستان نیست. اگر ناامنی در پاکستان بیداد میکند، بخشی از آن ناشی از ناکارآمدی دستگاههای امنیتی، ضعف سیاستگذاری و نیز تاریخی پیچیده روابط پاکستان با قدرتهای بزرگ (از جمله آمریکا) است؛ تاریخی که به مداخلات، حمایت از گروههای مسلح و از همه مهمتر «پرورش تروریسم» در برخی مقاطع اشاره دارد.

و در نهایت چه چیزی بیان میشود؟
درخواست پاکستان برای تضمین امنیتی کتبی از طالبان، اگرچه از منظر سیاسی و دیپلماتیک قابل درک است، اما به تنهایی راهحل ریشهای نیست. این درخواست، بدون پاسخگویی به ضعفها و تهدیدات داخلی پاکستان، خطر تبدیل شدن به ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر ناکارآمدی امنیتی دارد. مولانا فضلالرحمان، با موضعگیریاش، یادآوری میکند که تروریسم در پاکستان یک «مسأله خانوادگی» است و نباید همواره تقصیر را بر دوش کشورهای همسایه انداخت. تضمیندادن باید دوطرفه و صادقانه باشد، نه صرفاً عباراتی در کاغذ با ضمانت سیاسی.
اگر اسلامآباد میخواهد پایدارسازی مرز و امنیت را باورپذیرتر کند، باید ابتدا در خانه خود پاسخگو باشد و نشان دهد که تروریسم را جدی میگیرد، حتی زمانی که این تروریسم در خاک خودش لانه دارد. در نهایت، فشار بینالمللی شاید بتواند به عنوان شتابدهنده عمل کند، اما بدون اصلاحات ساختاری در سیاست امنیتی پاکستان و مدیریت واقعی مرزها، تضمین کتبی یک «پذیرش نمادین» خواهد بود، نه تضمینی عملی و پایدار.
مجتبی همت











