دور سوم مذاکرات افغانستان و پاکستان
در جهان سیاست خارجی، مرزها تنها خطوط جغرافیایی نیستند؛ بلکه نشانههایی از رقابت، منافع و بیاعتمادی تاریخی میان کشورها نیز به شمار میروند. افغانستان و پاکستان از جمله کشورهاییاند که مرز مشترکشان، یعنی خط دیورند، بیش از هر زمان دیگری به میدان چالشهای امنیتی و سیاسی تبدیل شده است.
روابط افغانستان و پاکستان در دهههای گذشته بارها با بحران روبهرو شده و مذاکرات دوجانبه همواره در سایهی سوءظن و بیاعتمادی پیش رفته است. در چنین فضایی، هر نشست و گفتوگو میان کابل و اسلامآباد، فراتر از یک تعامل دیپلماتیک معمولی، به آزمونی برای ثبات منطقهای تبدیل میشود.
در همین راستا، دور سوم مذاکرات افغانستان و پاکستان که در ششم نومبر ۲۰۲۵ در استانبول با میانجیگری ترکیه و قطر برگزار شد، از همان ابتدا تحت تأثیر فضای سنگین بدبینی قرار داشت. انتظار میرفت این نشست بتواند دستکم به تثبیت آتشبس موقت میان دو کشور کمک کند، اما پایان بدون نتیجهی آن نشان داد که اختلافات، ریشهایتر از آن است که با بیانیههای دیپلماتیک حل شود.
پرسش اصلی اینجاست که آیا دیپلماسی میان افغانستان و پاکستان هنوز ظرفیت احیای اعتماد و همکاری را دارد یا وارد مرحلهی فرسایشی شده است که پایان آن میتواند به درگیریهای تازه منجر شود؟
زمینه و محتوای کلی دور سوم مذاکرات افغانستان و پاکستان
دور سوم مذاکرات با حضور هیئتهای رسمی افغانستان و پاکستان، و نمایندگان ترکیه و قطر برگزار شد. محور اصلی گفتوگوها، تثبیت آتشبس ۱۹ اکتوبر در دوحه و کنترل گروههای شبهنظامی، بهویژه تحریک طالبان پاکستان (TTP) بود. پاکستان از طالبان خواسته بود تا اعضای این گروه را در خاک افغانستان مهار کرده و از هرگونه حمله مرزی جلوگیری کنند. در مقابل، طالبان اعلام کردند که TTP مسئلهای داخلی مربوط به خود پاکستان است و تا زمانی که اسلامآباد از نقض حریم هوایی افغانستان دست نکشد، هیچ تعهدی در قبال این مسائل نخواهند داشت.
اختلاف در همین نقطه، مسیر گفتوگو را به بنبست کشاند. طرف پاکستانی به دریافت تضمین کتبی اصرار داشت، در حالی که کابل چنین درخواستی را دخالت در امور داخلی خود دانست. بهدنبال این اختلاف، مذاکرات بدون هیچ توافقی به پایان رسید و دو طرف بیانیهای مشترک صادر نکردند. در فضای دیپلماتیک، نبود بیانیهی مشترک بهمنزلهی شکست نشست تلقی میشود و همین امر تحلیلگران را به بررسی دقیقتر دلایل این ناکامی واداشته است.
نقض آتشبس و حمله به اسپین بولدک توسط پاکستان
همزمان با آغاز دور سوم مذاکرات افغانستان و پاکستان، نیروهای پاکستانی در مرز اسپین بولدک در ولایت قندهار دست به حمله زدند. شلیک از سمت پاکستان باعث کشته و زخمی شدن چندین غیرنظامی گردیدند. طالبان واکنش نظامی نشان ندادند و اعلام کردند که برای احترام به روند گفتوگوها، از پاسخ متقابل خودداری کردهاند. با این حال، این حادثه تأثیر منفی عمیقی بر فضای مذاکرات گذاشت و بیاعتمادی را تشدید کرد.
در روزهای بعد، رسانههای پاکستانی مدعی شدند که درگیری از سوی نیروهای افغانستان آغاز شده است. اما ویدیوها و تصاویر منتشرشده از سوی خبرنگاران مستقل نشان دادند که تیراندازی از خاک پاکستان آغاز شده و غیرنظامیان افغان در میان آتش گرفتار شدهاند. این حادثه نهتنها آتشبس شکننده را تضعیف کرد، بلکه نشان داد که حتی در زمان گفتوگوهای رسمی، کنترل اوضاع مرزی برای هیچیک از دو کشور آسان نیست.

عملیات رسانهای و جنگ روانی پاکستان علیه افغانستان
یکی از جنبههای مهم و کمتر مورد توجه در روابط افغانستان و پاکستان، جنگ رسانهای است. اداره روابط عمومی اردوی پاکستان (ISPR) نقش فعالی در شکلدهی به افکار عمومی دارد و در هر مرحله از مذاکرات، روایت خاص خود را در رسانهها برجسته میکند.
در دور دوم مذاکرات، (ISPR) مدعی کشته شدن بیش از ۲۰۰ نیروی طالبان شد؛ ادعایی که هیچ منبع مستقل آن را تأیید نکرد. در دور سوم نیز همین الگو تکرار شد و مقامات پاکستانی با انتشار بیانیههای فوری، طالبان را به «انحراف از گفتوگوهای اصلی» متهم کردند.
افغانستان اما رسانهای متمرکز و بینالمللی در اختیار ندارد تا بتواند روایت خود را بهطور گسترده منتشر کند. این عدم توازن رسانهای باعث میشود که در سطح بینالمللی، روایت پاکستان غالب شود. به همین دلیل، تحلیلگران تأکید دارند که برای فهم درست وضعیت، باید روایتهای هر دو طرف را مقایسه و صحتسنجی کرد و هرگونه پذیرش سادهی روایتهای رسمی بدون بررسی متقابل، میتواند به تحریف واقعیت منجر شود.
لحن تهدیدآمیز مقامات پاکستانی و خطر تشدید بحران
پس از پایان نشست استانبول، برخی مقامات پاکستانی اظهاراتی تند و غیرسازنده بیان کردند. چنانچه وزیر دفاع پاکستان، خواجه آصف، تهدید کرده که در صورت ادامه وضعیت، اسلامآباد «رژیم طالبان را نابود خواهد کرد و آنها را به غارها بازخواهد گرداند». این نوع گفتار، نهتنها با اصول دیپلماسی و منشور سازمان ملل مغایرت دارد، بلکه اعتماد متقابل را نیز از بین میبرد.
برخی تحلیلگران پاکستانی نیز پا را فراتر گذاشته و پیشنهاد «تغییر رژیم» در افغانستان را مطرح کردهاند. چنین دیدگاههایی، در حالی که هیچ طرح جایگزین واقعبینانهای برای مدیریت بحران وجود ندارد، تنها به افزایش نفرت و فاصله میان دو ملت میانجامند. زیرا تهدید و فشار نظامی، هرگز جایگزین گفتوگو و تفاهم نمیشود.
مطالبه برحق کابل در زمینه امنیت هوایی و نفوذ داعش
یکی از موارد کلیدی مورد تأکید طالبان، جلوگیری از عبور پهپادهای آمریکایی از حریم هوایی پاکستان است. کابل مدعی است که اسلامآباد با واشنگتن توافقی محرمانه دارد که به نیروهای آمریکایی اجازه میدهد از فضای پاکستان برای عملیات علیه اهداف شان در افغانستان استفاده کنند. طالبان این اقدام را تجاوز غیرمستقیم به خاک خود دانسته و هشدار دادهاند که ادامه چنین وضعی میتواند منجر به قطع کامل روابط شود.
افزون بر آن، طالبان میگویند گروه داعش خراسان (ISKP) در سالهای اخیر از خاک پاکستان برای انتقال نیرو و تجهیزات استفاده کرده و می کندس. هرچند پاکستان این اتهام را رد کرده، اما گزارشهای محلی از جابجاییهای مشکوک در مناطق مرزی خبر میدهند. از دید کابل، مهار نفوذ داعش تنها زمانی ممکن است که پاکستان از همکاری اطلاعاتی یکجانبه با آمریکا دست بکشد و مسیر همکاری منطقهای را برگزیند.
چشم انداز آینده و پیامدهای شکست مذاکرات
شکست دور سوم مذاکرات، پیامدهایی چندوجهی دارد. از نظر امنیتی، احتمال افزایش درگیریهای مرزی و حملات متقابل بسیار بالاست. هرگونه درگیری تازه میتواند مناطق مسکونی مرزی را ناامن کرده و موجب آوارگی تازه شود. از نظر اقتصادی، تداوم بسته ماندن گذرگاهها تجارت منطقهای را فلج خواهد کرد.
در سطح سیاسی، شکست گفتوگوها ممکن است کشورهای دیگر مانند ایران، چین و روسیه را نیز نگران کند؛ زیرا هرگونه بیثباتی در مرزهای افغانستان، بر امنیت مسیرهای ترانسپورتی و پروژههای منطقهای مانند تاپی و کاسا–۱۰۰۰ تأثیر منفی میگذارد. در واقع، اختلاف کابل و اسلامآباد دیگر یک موضوع دوجانبه نیست، بلکه به مسئلهای منطقهای تبدیل شده است.
مسیر پیش رو: بازسازی اعتماد از طریق گامهای کوچک
دور سوم مذاکرات افغانستان و پاکستان، تصویری روشن از عمق بیاعتمادی میان دو کشور ارائه داد. اختلاف بر سرTTP، نقضهای مکرر مرزی، نفوذ داعش و رقابت رسانهای، همه عواملیاند که مانع از شکلگیری یک چارچوب پایدار برای همکاری شدهاند. با این حال اما، تهدید و فشار جایگزین تفاهم و احترام متقابل نمیشود. بنابراین اگر دو طرف نتوانند دیپلماسی را از مرحلهی تاکتیکی به سطحی پایدار و راهبردی ارتقا دهند، منطقه شاهد دور تازهای از درگیریها خواهد بود. زیرا آینده روابط کابل و اسلامآباد نه در میدان نبرد، بلکه در میز گفتوگو تعیین میشود.
با آنکه در شرایط فعلی، انتظار یک توافق جامع میان دو کشور واقعبینانه نیست. اما میتوان از گامهای کوچک برای احیای اعتماد آغاز کرد. ایجاد کمیسیونهای مشترک مرزی، بازگشایی تدریجی گذرگاههای تجاری، تبادل اطلاعات درباره تهدیدات مشترک مانند داعش و ممنوعیت حملات رسانهای متقابل، میتواند مقدمهای برای گفتوگوهای پایدار باشد.
باید توجه داشت که صلح میان افغانستان و پاکستان نیازمند درک متقابل از نگرانیهای امنیتی یکدیگر است. به همین دلیل اسلامآباد باید بپذیرد که فشار نظامی راهحل نیست و کابل نیز باید بداند که نادیدهگرفتن نگرانیهای پاکستان میتواند به انزوای بیشتر منجر شود.

بسم الله ختک











