دیدار ترامپ و پوتین در آلاسکا
در جهانی که تنشهای ژئوپلیتیک چون طوفانی بیامان در حال چرخیدن است، دیدار دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در آلاسکا، موجی از گمانهزنی و نگرانیها را در میان تحلیلگران، رسانهها و سیاستمداران برانگیخته است. این دیدار، که در ۱۵ آگوست ۲۰۲۵ و با محوریت بحران اوکراین برگزار شد، از همان لحظه نخست با تفسیرهای گوناگون و بعضاً متناقض همراه بود.
جنگ اوکراین، که ریشه در سیاستهای توسعهطلبانه ناتو و مداخلهگری بیمحابای آمریکا دارد، امروز به بنبستی خطرناک رسیده است. پوتین در مقام رهبری که منافع ملی روسیه را خط قرمز خود میداند، مقابل فشارهای همهجانبه غرب ایستاده، در حالی که واشنگتن و متحدان اروپاییاش با تزریق بیپایان سلاح و شعارهای تهی، این جنگ را به یک میدان نبرد نیابتی و فرسایشی بدل کردهاند.
پرسش محوری این است: آیا دیدار دیدار ترامپ و پوتین در آلاسکا توانست اشتباهات فاجعهبار غرب ـ آمریکا را جبران کند یا تنها به تشدید بحران و رسوایی دیپلماتیک ترامپ انجامید؟ این مقاله تلاش میکند با نگاهی تحلیلی و واقعگرایانه، به بررسی این دیدار و سناریوهای پیشروی جنگ اوکراین بپردازد.
غرب و ترامپ؛ از میدانسازی جنگ تا باتلاق شکست
ریشه بحران اوکراین را نمیتوان بدون اشاره به سیاستهای توسعهطلبانه ناتو فهمید. گسترش این پیمان نظامی به شرق اروپا، برخلاف وعدههای صریح دهه ۹۰ به مسکو، به تدریج مرزهای نفوذ غرب را تا آستانه دروازههای روسیه کشاند. از سوی دیگر، حمایت همهجانبه غرب از دولتهای ضدروسی در کییف، عملاً اوکراین را به پایگاه پیشروی ناتو و میدان نبردی برای مهار روسیه بدل کرد.
خدا رحمت کند مرحوم پاپ فرانسیس، در مصاحبهای با یاهو نیوز در سال ۲۰۲۲، به صراحت گفته بود: «ناتو با پارس کردن در آستانه خانه روسیه، آتش این بحران را شعلهور کرد.» این جمله بهخوبی بیانگر آن است که مشکل، صرفاً به تصمیمات کرملین محدود نمیشود؛ بلکه از ابتدا در سیاستهای تحریکآمیز غرب ریشه داشته است.
ترامپ که در کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴ با ژست «مرد صلحساز» وارد شد و وعده داد جنگ اوکراین را ظرف ۲۴ ساعت پایان میدهد، اینک پس از گذشت حدود صد روز از ریاستجمهوریاش، گرفتار باتلاقی از ناکامی دیپلماتیک است. او نهتنها هیچ پیشرفتی در جهت آتشبس حاصل نکرده، بلکه با سیاستهای نمایشی، شکافهای میان آمریکا و متحدانش را عمیقتر کرده است.
به جای رویکردی واقعبینانه و دیپلماسی جدی، ترامپ همان مسیر شکستخورده سالهای قبل را تکرار کرده: ارسال انبوه تسلیحات، تشدید تحریمها و نمایش تهدیدهای تهی از واقع بینی. این اقدامات، بهجای تضعیف روسیه، تنها اقتصاد اروپا را تحت فشار گذاشته و فضای سیاسی داخلی آمریکا را به میدان کشمکشهای بیپایان بدل کرده است.

غارت اقتصادی اوکراین؛ تجارت خونین آمریکا و برتری اخلاقی روسیه
یکی از رسواترین ابعاد نقش آمریکا در جنگ اوکراین، بهرهبرداری اقتصادی بیشرمانه از منابع این کشور است. بر اساس گزارشهای متعدد، شرکتهای آمریکایی در بحبوحه جنگ، دست به استخراج و تصاحب ذخایر معدنی کمیاب اوکراین زدهاند؛ منابعی که ارزش تخمینی آنها بیش از ۵۰۰ میلیارد دالر است.
این غارت آشکار، که به بهانه «سرمایهگذاری برای بازسازی» صورت میگیرد، در واقع نمونهای از استعمار نوین اقتصادی است: استفاده از جنگ برای کنترل منابع. این رویکرد نهتنها استقلال واقعی اوکراین را تهدید میکند، بلکه نشان میدهد شعارهای آمریکا درباره «حمایت از دموکراسی» چیزی جز پردهای برای پنهان کردن منافع تجاری و ژئوپلیتیک نیست. در مقابل، روسیه توانسته با تمرکز بر خطوط قرمز امنیتی و حفظ تمامیت تاریخیاش، موضعی مشروع و اخلاقی را نزد افکار عمومی جهانی حفظ کند.
ترامپ، که همواره علاقهمند به معاملات پشتپرده و «دیپلماسی نمایشمحور» بوده، در این شرایط بیش از پیش زیر فشار قرار دارد. او تلاش میکند با طرحهای شتابزده، خود را بهعنوان ناجی بحران معرفی کند، اما سابقهاش در زمینه تنشآفرینی از جنگ جهانی تعرفهای تا شکست افتضاح آمیز در مواجهه با ایران نشان میدهد که بیبرنامگی و تصمیمات هیجانی بخش جداییناپذیر از سبک رهبری اوست.

شکست ترامپ و پیروزی پوتین در دیدار ترامپ و پوتین در آلاسکا
دیدار دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، با آنکه با نمایشی گسترده شامل فرش قرمز، نمایش نظامی و لحظاتی نمادین آغاز شد، اما بهرغم جلوههای رسانهای، به پیشرفتهای عینی در مورد تنشهای جهانی و به ویژه در رابطه به روند صلح در اوکراین منجر نشد.
از مناظرات و تحلیلها چنین برداشت میشود که پیروزی دیپلماتیک واقعی نصیب پوتین شد: او با حفظ وضعیت موجود، فراتر از تحریمها رفت و غرب را به سمت پذیرش نقشهای نزدیک به خواستههای روسیه سوق داد. در مقابل، ترامپ موضع خود درباره آتشبس فوری را کنار گذاشت و به دنبال «توافق صلح جامع» شد فرمولی که به وضوح بیشتر در جهت مطلوب روسیه قرار داشت.
از سوی دیگر، کشورهای اروپایی ضمن تأکید بر لزوم مشارکت مستقیم اوکراین در مذاکرات، نسبت به پیگیری فشار کافی بر روسیه هشدار دادند. برخی کارشناسان نیز هشدار دادند که ظاهر پرزرقوبرق این نشست که مقایسهای ناگوار با دیپلماسی نمایشمحور سابق ترامپ را به یاد میآورد در نهایت منافع غرب را تضعیف کرد و مشروعیت بینالمللی پوتین را تقویت نمود.
در نگاهی واقعبینانه، واقعیت روشن این است:
نشست آلاسکا، بهرغم شعار صلح، عمدتاً به سود روسیه و با هزینه اعتبار دیپلماتیک آمریکا تمام شد.
ترامپ با کنار گذاشتن مواضع صریحتر، فضا را برای روسیه باز گذاشت تا خطوط قرمز خود، بهویژه در شرق اوکراین، را ثابت نگه دارد.
بالعکس، پوتین با استفاده از تاکتیک صبر استراتژیک و حمایت داخلی، موفق شد گامی در جهت کاهش انزوای بینالمللی بردارد و موقعیت خود را در عرصه جهانی حفظ کند.
در نهایت، دیدار ترامپ و پوتین در آلاسکا نه نقطهعطفی برای پایان جنگ اوکراین، بلکه آینهای از شیوههای شکستخورده دیپلماسی غرب و فرصتشناسی همزمان روسیه بود. اگرچه ترامپ تلاش داشت خود را ناجی بحران معرفی کند، اما فاقد برنامهای ملموس بود و در مقابل، پوتین با حداکثر سود ممکن از وضعیت موجود بهره برد.

فیض الله صدیقی