افزایش روابط خارجی حکومت طالبان
در ماههای اخیر، تحولات تازهای در صحنه سیاست خارجی حکومت طالبان پدیدار شده که بهروشنی نشان میدهد کابل از قالب انزوای بینالمللی که در نخستین ماههای حاکمیت بر افغانستان به آن متهم بود، بهتدریج خارج میشود. افزایش سفرهای دیپلماتیک به کابل و دیدارهای رسمی مقامات طالبان با کشورهای مختلف، نشانهای از شکلگیری فاز تازهای از سیاست خارجی این حکومت است.
این تغییر نهتنها حامل پیامهایی مهم برای آینده سیاست افغانستان، بلکه بازتابدهنده ملاحظات و اهداف کشورهای مختلف در قبال طالبان است. در این نوشتار میکوشیم با نگاهی تحلیلی به تحولات دیپلماتیک در سطح منطقهای، و سپس بررسی رویکرد کشورهای غربی نسبت به طالبان ـ بهویژه در پرتو سفرهای پیدرپی رابرت چترتون دیکسون، کاردار بریتانیا برای افغانستان ـ تصویری شفافتر از روند رو به گسترش روابط خارجی طالبان ترسیم کنیم.
تعامل گسترده طالبان با کشورهای عربی و همسایه: چرخش بهسوی منطقهگرایی
در سه ماه اخیر، حضور طالبان در صحنه سیاست خارجی منطقهای، افزایش چشمگیری داشته است. بهگونهای که از عربستان و امارات گرفته تا ایران، ازبیکستان و ترکمنستان، یا میزبان هیأتهای طالبان بودهاند یا نمایندگانی از این کشورها به کابل فرستاده شدهاند. این دیدارها در شرایطی رخ میدهد که هنوز هیچ کشور منطقهای، طالبان را بهصورت رسمی به رسمیت نشناخته است، اما گسترش این تعاملات نشاندهنده پذیرش عملی آنان بهعنوان یک واقعیت سیاسی است.
در محور عربی، سفر هیأت طالبان به عربستان و دیدارهای دیپلماتیک با مقامات امارات و عمان، بهویژه در بستر پروندههای اقتصادی، انرژی و موضوع مهاجرین، بازتابدهنده اراده این کشورها برای تعامل با کابل بدون آنکه وارد بازیهای رسمی به رسمیتشناسی شوند، است. بهویژه حضور طالبان در نشستهای آب و صلح یا کنفرانسهای اقتصادی در دوحه، نمایانگر تلاش قطر برای تبدیل شدن به پل ارتباطی میان کابل و جهان است.
در حوزه همسایگان، سفرهای هیأتهای طالبان به ازبیکستان، ترکمنستان و ایران، غالباً بر محور موضوعاتی چون تجارت مرزی، حملونقل ریلی، مدیریت آب و مهاجرین متمرکز بودهاند. پاکستان اما رابطهای پرتنشتر با طالبان دارد و اگرچه دیدارهایی صورت گرفته، ولی مسائل مرزی، فعالیت گروههای تروریستی و مهاجرین افغان در پاکستان، این رابطه را با چالشهایی مواجه ساخته است.
مجموع این تحرکات نشان میدهد که طالبان بهگونهای سنجیده و تدریجی، در حال پیریزی و تعمیق نوعی «سیاست خارجی مبتنی بر واقعگرایی منطقهای» است؛ رویکردی که بهجای تمرکز صرف بر کسب مشروعیت بینالمللی یا انتظار برای شناسایی رسمی، بر تعامل عملگرایانه با کشورهای همسایه و منطقهای تأکید دارد.
طالبان با این سیاست، میکوشند جایگاه خود را بهعنوان یک بازیگر موثر در معادلات منطقه تثبیت کنند، موانع اقتصادی را کاهش دهند، مسیرهای تجاری را گسترش بخشند و از شدت تهدیدات امنیتی در مرزهای شرقی و غربی بکاهند. در واقع، این رویکرد نشان میدهد که طالبان دریافتهاند در شرایط پیچیده و چندقطبی کنونی، ایجاد پیوندهای اقتصادی، امنیتی و فرهنگی با کشورهای پیرامونی، میتواند نوعی از «پذیرش عملی» را برای آنان به همراه داشته باشد؛ حتی اگر هنوز مهر رسمی شناسایی بینالمللی دریافت نکرده باشند. بههمین دلیل، تمرکز بر همکاریهای زیرساختی، انرژی، ترانزیت، مدیریت آب و کنترل مرز، در محور تعاملات خارجی آنان قرار گرفته است.

روابط خارجی حکومت طالبان؛ تعاملات غرب باطالبان؛ از تماسهای محدود تا حضور میدانی در کابل
در کنار روند روبهرشد تعاملات طالبان با کشورهای منطقهای، تحرکات دیپلماتیک غربیها نیز گرچه محتاطانه، اما قابل توجه است. برخلاف فضای رسمی حاکم بر رسانههای غربی که اغلب طالبان را بهعنوان یک نیروی فاقد مشروعیت سیاسی بازنمایی میکنند، برخی نشانههای رفتاری حکایت از تغییر تدریجی در نحوه مواجهه عملی غرب با طالبان دارد. اگرچه بیشتر کشورهای غربی نمایندگیهای دیپلماتیک خود در افغانستان را تعطیل کردهاند و تماسهایشان را از طریق کشور واسطهای چون قطر پیش میبرند، اما نشانههایی از حضور میدانی محدود و سنجیده برخی چهرهها و نهادهای غربی در کابل دیده میشود.
نمونه شاخص این روند، سفرهای مکرر رابرت چترتون دیکسون، کاردار بریتانیا برای افغانستان، به کابل است که تنها در چند ماه گذشته، دستکم سه بار صورت گرفته و با دیدارهایی رسمی با مقامهای ارشد حکومت طالبان همراه بوده است. این سفرها، فارغ از اینکه به چه نتایج عملی منجر شدهاند، حامل نوعی پیام سیاسی و دیپلماتیکاند: بریتانیا تمایل دارد کانال ارتباطی فعالی با کابل حفظ کند و از نزدیک تحولات افغانستان را رصد نماید. از یک منظر، میتوان این حضور را تلاش بریتانیا برای بازیابی نقش تاریخی و مستقل خود در معادله افغانستان دانست؛ نقشی که هم ریشه در گذشته استعماری دارد و هم در رقابتهای درونغربی با کشورهایی چون آمریکا ریشه دارد.
اما آنچه این تعاملات را معنادارتر میسازد، واکنش طالبان به این سفرهاست. حکومت طالبان با استقبال از این دیدارها، تلاش میکند تصویری از خود بهعنوان یک بازیگر سیاسی غیرمنزوی ارائه دهد. برای طالبان، هر دیدار رسمی یا نیمهرسمی با چهرههای دیپلماتیک غربی، فرصتی است برای کاستن از فشارهای بینالمللی و نزدیک شدن به نوعی «پذیرش عملی» که میتواند مقدمهای برای تعاملات اقتصادی و حتی سیاسی در سطح گستردهتر باشد.
در مجموع، آنچه امروز میان طالبان و برخی کشورهای غربی جریان دارد، نه شناسایی رسمی و نه قطع کامل ارتباط است؛ بلکه نوعی سیاست دوگانه و منعطف است که در آن، طرف غربی بهدنبال حفظ نفوذ اطلاعاتی و دیپلماتیک در افغانستان است، و طرف طالبان نیز بهدنبال بیرون آمدن از سایه انزوا و فراهمکردن زمینههای مشروعیتیابی تدریجی.
در هر صورت با توجه به آنچه که گفته شد و با در نظر داشتِ تعاملات رو به گسترش طالبان با کشورهای منطقوی، عربی و غربی می توان گفت که برخلاف روایتی که طالبان را در انزوای مطلق بینالمللی نشان میدهد، شواهدی چون سفرهای منطقهای گسترده و حضور مکرر برخی دیپلماتهای غربی در کابل، حکایت از آن دارد که طالبان در حال بازسازی تدریجی جایگاه خود در نظام بینالمللی هستند و روابط خارجی حکومت طالبان رو به گسترش است.
گرچه هنوز هیچ کشور مهمی آنان را به رسمیت نشناخته، اما مسیر تعامل و گفتوگو، بهویژه در سطوح عملی و اقتصادی، بهشکل فزایندهای فعال شده است. به نظر میرسد اگر طالبان بتوانند در برخی زمینههای چالشبرانگیز چون حقوق بشر، آموزش دختران و شکلدهی ساختار فراگیر سیاسی، تغییراتی ولو جزئی پدید آورند، این تعاملات بهتدریج به سطح بالاتری نیز ارتقا خواهد یافت. از اینرو، سیاست خارجی طالبان دیگر نمیتواند تنها با واژه «انزوا» توصیف شود. زیرا آنچه امروز جریان دارد، نوعی دیپلماسی عملگرایانه، مصلحتمحور و منطقهگرا است که گاه تا سطح دیالوگهای غربی نیز گسترش یافته است.

عایشه ببرک خیل