سفر نتانیاهو به امریکا
منابع غربی گزارش دادهاند که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، قرار است در تاریخ ۲۹ دسمبر (۸ جدی ۱۴۰۴) راهی واشنگتن شود و در اقامتگاه خصوصی مار-آ-لاگو با دونالد ترامپ دیدار کند. این ملاقات، که ظاهراً با محوریت آینده آتشبس در غزه و تحولات منطقهای برنامهریزی شده، در شرایطی رخ میدهد که اسرائیل بیش از هر زمان دیگر در تاریخ خود، با بحرانهای چندلایه و همزمان داخلی، منطقهای و بینالمللی روبهرو است.
این سفر را نمیتوان صرفاً در قالب یک هماهنگی سیاسی یا رایزنی امنیتی تفسیر کرد. آنچه در پس این دیدار نهفته است، بیش از هر چیز، نشانهای از استیصال و نیاز است؛ نیاز رژیمی که دیگر توان ایستادن مستقل بر پای خود را ندارد و ناچار است بار دیگر به حامی سنتیاش پناه ببرد. پرسش اساسی این است: سفر نتانیاهو به واشنگتن، تلاشی برای مدیریت بحران و اختلافات است یا اعترافی ناگفته به ناتوانی و هراس از تحولات جدید منطقه؟
زوال رژیم صهیونیستی؛ بحرانهای انباشته و فرسایش درونی
رژیم صهیونیستی امروز در وضعیتی قرار گرفته که بسیاری از تحلیلگران مستقل سالها پیش آن را پیشبینی کرده بودند. از دن استاینبوک گرفته تا دیگر منتقدان سیاستهای توسعهطلبانه تلآویو، همگی بر این نکته تأکید داشتند که پروژه اسرائیل، بهویژه در صورت تداوم اشغال، جنگ و بیاعتنایی به حقوق بشر، دیر یا زود به بنبست خواهد رسید. آنچه امروز میبینیم، تحقق تدریجی همان پیشبینیها است.
جنگ طولانی و ویرانگر غزه، که با حجم بیسابقهای از کشتار غیرنظامیان، تخریب زیرساختهای حیاتی و استفاده ابزاری از گرسنگی همراه بوده، نهتنها اهداف اعلامی اسرائیل را محقق نکرده، بلکه این رژیم را در باتلاقی عمیق فرو برده است. اردوی که خود را «شکستناپذیر» میخواند، در برابر مقاومت نامتقارن ناتوان مانده و هزینههای سنگین انسانی، روانی و اقتصادی را به جامعه اسرائیلی تحمیل کرده است.
در داخل، جامعه صهیونیستی بیش از هر زمان دیگر دچار شکاف است. اعتراضات گسترده علیه نتانیاهو، بحران مشروعیت کابینه، فرار نخبگان، مهاجرت معکوس، و شکاف عمیق میان سکولارها و جریانهای افراطی مذهبی، ساختار اجتماعی این رژیم را از درون فرسوده کرده است. اقتصاد مبتنی بر تکنالوژی، که سالها بهعنوان نقطه قوت اسرائیل معرفی میشد، اکنون با خروج سرمایه، کاهش سرمایهگذاری خارجی، تحریمهای فزاینده جنبش BDS و سقوط گردشگری مواجه است.
در سطح بینالمللی نیز اسرائیل بیش از هر زمان دیگر منزوی شده است. قطعنامههای پیدرپی، دوسیههای حقوقی در محاکم بینالمللی، افزایش فشار افکار عمومی جهانی و حتی فاصلهگرفتن تدریجی برخی متحدان سنتی، همگی نشان میدهد که چتر حمایتی غرب دیگر آن استحکام گذشته را ندارد.
فروپاشی روایت مظلومیت؛ شکست پروپاگاندا
یکی از ستونهای اصلی بقای رژیم صهیونیستی، روایت مظلومیت بوده است؛ روایتی که سالها با تکیه بر رسانههای جریان اصلی غربی بازتولید میشد. اما جنایات آشکار، تصاویر بیواسطه و گزارشهای مستند نهادهای حقوق بشری، این روایت را بهشدت فرسوده کرده است. حتی برخی چهرههای رسانهای غرب، مانند تاکر کارلسون، به صراحت از خطر پروپاگاندای اسرائیلی سخن گفتهاند؛ پروپاگاندایی که نهتنها واقعیت میدانی را تحریف میکند، بلکه اعتبار اخلاقی غرب را نیز قربانی میسازد.
آمریکا، بهعنوان حامی اصلی تلآویو، بهای این همدستی را پرداخته است. اعتبار جهانی واشنگتن، بهویژه در جنوب جهانی، بهشدت آسیب دیده و بسیاری از ملتها، آمریکا را نه مدافع نظم بینالمللی، بلکه شریک جنایت میدانند. در داخل آمریکا نیز، بحرانهای عمیق اجتماعی، فروپاشی خانواده، اعتیاد، نابرابری و ناامنی، این پرسش را پررنگتر کرده که چرا منابع این کشور باید صرف حمایت بیقیدوشرط از رژیمی شود که مشروعیت اخلاقیاش را از دست داده است.
ایران؛ از بازدارندگی تا اقتدار علمی
در نقطه مقابل این افول، ایران طی سالهای اخیر توانسته است موقعیت خود را، برخلاف فشارهای سنگین تحریمی، تثبیت و حتی تقویت کند. پیشرفتهای چشمگیر در حوزه هوافضا، که قرار است با پرتاب همزمان چند ماهواره پیشرفته زمینشناسی و سنجشی به اوج تازهای برسد، تنها نماد بیرونی این اقتدار است. این دستاوردها، نه در سایه جنگطلبی، بلکه در چارچوب یک برنامه علمی و وطنی حاصل شدهاند.
غرب تلاش میکند پیشرفتهای ایران را به توان نظامی گره بزند، اما واقعیت آن است که همین توان علمی، خود به یک عامل بازدارنده تبدیل شده است. مانورهای محدود نظامی ایران، واکنشهای هراسانه تلآویو را برانگیخته و نشان داده که موازنه قدرت، دیگر به نفع اسرائیل نیست. مقاومت ۱۲ روزه ایرانیها در برابر تهدیدها و حملات هماهنگ، با اعترافات ضمنی منابع آمریکایی و اسرائیلی، شکستی سنگین برای محور واشنگتن–تلآویو رقم زد. این بازدارندگی، پیام روشنی دارد: ایران نه تنها تضعیف نشده، بلکه در صورت لزوم، توان پاسخگویی قاطع را دارد. همین واقعیت است که نتانیاهو را بیش از هر عامل دیگری به وحشت انداخته و او را به جستوجوی حمایتهای تازه واداشته است.
سفر نتانیاهو به امریکا؛ سفر از سر اضطرار؛ آمریکا تنها پناهگاه نتانیاهو
در چنین بستری، سفر نتانیاهو به واشنگتن معنایی فراتر از یک دیدار سیاسی مییابد. این سفر، بیش از آنکه نمایش قدرت باشد، نماد ضعف است؛ شبیه پناه بردن کودکی هراسان به آغوش پدر. نتانیاهو، که در داخل با دوسیههای قضایی، اعتراضات اجتماعی و بحران مشروعیت روبهرو است، در خارج نیز با شکستهای پیدرپی مواجه شده و اکنون امید دارد از طریق ترامپ، بار دیگر حمایت بیچونوچرای آمریکا را احیا کند.
اما حتی این حمایت نیز دیگر آن کارکرد سابق را ندارد. جنایات گسترده، نقض مکرر آتشبسها، کشتار بیش از هفتاد هزار غیرنظامی به ویژه کودکان و زنان و ثبت هزاران مورد تخلف توسط نهادهای بینالمللی، چهره واقعی رژیم صهیونیستی را عیان کرده است. تلاش برای مظلومنمایی پس از حوادثی چون حمله سیدنی، در برابر این کارنامه سیاه، اعتباری ندارد.
در این میان، ملتهایی که خود طعم اشغال و جنگ را چشیدهاند، از جمله افغانستان، با حساسیتی ویژه تحولات فلسطین را دنبال میکنند. تجربه تاریخی اشغال، این ملتها را به درکی عمیق از رنج فلسطینیان رسانده و آنان را در صف مطالبه عدالت قرار داده است. این همبستگی، مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و به یک مطالبه جهانی بدل شده است.

جمعبندی
سفر نتانیاهو به امریکا، نه نقطه آغاز یک راهبرد تازه، بلکه نشانهای روشن از بنبست است. رژیم صهیونیستی، گرفتار زوال ساختاری، بحران مشروعیت و شکستهای میدانی، ناچار است بار دیگر به حامی خود پناه ببرد. در مقابل، ایران با تکیه بر توان داخلی، بازدارندگی و اقتدار علمی، جایگاه خود را تثبیت کرده و معادلات منطقه را تغییر داده است.
حمایتهای موقت و دیدارهای نمایشی، شاید برای مدتی کوتاه مسکن باشند، اما روند سقوط را متوقف نخواهند کرد. تاریخ نشان داده است که هیچ رژیمی با اتکا به جنایت، اشغال و دروغ، پایدار نمانده است. عدالت، هرچند دیر، اما ناگزیر پیروز میشود و ملتهای مظلوم، با ایستادگی و همبستگی، آیندهای عاری از اشغال و ستم را رقم خواهند زد.
عایشه ببرک خیل











