افغانستان، سرزمینی که امپراتوریها را به زانو درآورده، بار دیگر در برابر آزمونی تاریخی ایستاده است. سفر هیئت آمریکایی به کابل در ۲۲ سنبله ۱۴۰۴، نه یک دیدار ساده دیپلماتیک، بلکه پردهای از نمایش نفوذ و تناقض است.
آمریکا، که دو دهه با اشغال و خروج آشوبناک، زخمهای عمیقی بر پیکر این سرزمین گذاشت، حالا با لبخند دیپلماتیک و وعدههای اقتصادی بازگشته است. اما آیا این بازگشت، کلید ثبات است یا تلهای برای وابستگی بیشتر؟ این مقاله، لایههای پنهان این سفر را میکاود و با درسهایی از تاریخ، راه استقلال واقعی را نشان میدهد.
سایهای از گذشته؛ از جنگ به دیپلماسی
سفر هیئت آمریکایی به کابل، متشکل از آدام بولر، نماینده ویژه در امور گروگانها، و زلمی خلیلزاد، دیپلمات ناکام توافق دوحه، در ظاهر برای تبادل زندانیان و گفتوگوهای اقتصادی بود. اما در واقع، این دیدار بخشی از بازی دونالد ترامپ است که به دنبال نمادهای پیروزی برای پاک کردن ننگ شکست ۲۰۲۱ است.
تناقض اینجاست؛ کشوری که با شعار دموکراسی، فقر و ویرانی به جا گذاشت، حالا با دیپلماسی وعده سرمایهگذاری بازمیگردد، در حالی که داراییهای افغانستان همچنان بلوکه و تحریمها پابرجاست. این دیپلماسی، بیش از آنکه راهحل باشد، مسئلهای تازه است که شکافهای داخلی را عمیقتر میکند.
افغانستان، با زخمهای جنگ و آرزوی ثبات، نمیتواند بار دیگر قربانی بازیهای بزرگ شود. مردم این سرزمین، که سالها هزینه وعدههای تهی خارجیان را پرداختهاند، حالا باید با هوشیاری، استقلال خود را حفظ کنند. همانطور که تاریخ نشان داده، رژیمهایی که با ایدئولوژیهای کور به سیاست خارجی مینگرند، نه تنها خود را به انزوا میکشانند، بلکه مردم را به فقر و مهاجرت مجبور میکنند.
سفر هیئت آمریکایی به کابل؛ پشت پرده دیپلماسی؛ وعده یا تهدید؟
دیدار با مقامات طالبان، از جمله امیرخان متقی و ملا عبدالغنی برادر، ظاهراً بر تبادل زندانیان و فرصتهای اقتصادی متمرکز بود. اما ماجرا عمیقتر است. دوسيهی محمود شاه حبیبی، شهروند افغان ـ آمریکایی متهم به جاسوسی، محور اصلی این مذاکرات بود. آمریکا آزادی او را به سرمایهگذاری در معادن غنی لیتیوم گره زده، در حالی که چین با طرحهای کلان خود، میدان را تنگ کرده است.
این دیپلماسی، ترکیبی از وعدههای اقتصادی و تهدیدهای پنهان است. ترامپ، که چند ماه پیش با ممنوعیت سفر به افغانستان، این کشور را «تهدید امنیتی» خواند، حالا با لبخند مذاکره و گفتگو میکند. این تناقض، یادآور سیاستهای دوگانهای است که در عراق و دیگر کشورها، وعدههای پیشرفت را به فساد و فقر بدل کرد.
طالبان، گرفتار در انزوای جهانی، شاید این مذاکرات را فرصتی ببیند، اما تاریخ هشدار میدهد که اعتماد به وعدههای خارجی، بهای سنگینی دارد. مردم افغانستان، که سالها قربانی جنگهای نیابتی و سیاستهای خارجی بودهاند، باید روایتی تازه بسازند. روایتی که استقلال را در مرکز قرار دهد، نه وابستگی.
درسهای تاریخ؛ راهی به سوی استقلال
افغانستان، سرزمینی که امپراتوریهای بریتانیا؛ شوروی و به تازگی آمریکا را به زانو درآورد، حالا در برابر دیپلماسی نرم آمریکا ایستاده است. تجربه اشغال ۲۰۰۱ نشان داد که وعدههای دموکراسی، تنها به فساد و ویرانی ختم شد. بیش از ۲ تریلیون دالر هزینه آمریکا، بیش از 60 درصد مردم را در فقر مطلق رها کرد. حالا، همان بازیگر با چهرهای جدید باز گشته است.
حضور خلیلزاد، که کارنامهاش جز شکست چیزی ندارد، نشان از تکرار سناریوی آشناست. منطقه نیز درسهای تلخی دارد. در عراق، اشغال آمریکا به جای دموکراسی، تروریسم و فساد آورد. افغانستان نباید این چرخه را تکرار کند. استقلال واقعی، نیازمند اقتصادی خودکفا و روابطی متعادل با جهان است. طالبان، اگر از تاریخ درس بگیرد، باید بداند که وعدههای خارجی، هرچند فریبنده، به وابستگی میانجامد.
آیندهای برای افغانستان؛ انتخاب استقلال
سفر هیئت آمریکایی به کابل، زنگ خطری است برای افغانستان. این دیپلماسی، با همه لبخندهایش، سایهای از نفوذ و وابستگی است. مردم افغانستان، قهرمانان واقعی این سرزمین، باید با دیدی باز به این بازی بنگرند. تاریخ نشان داده که رژیمهای متکی به ایدئولوژیهای افراطی، دیر یا زود فرو میپاشند و هزینهاش را مردم میپردازند.
افغانستان، با ذخایر عظیم معدنی و موقعیت استراتژیک، میتواند آیندهای روشن بسازد، به شرط آنکه استقلال را انتخاب کند. این سفر، نه راهحل، بلکه هشداری است: خارجیان با وعده میآیند، اما هزینه را مردم میپردازند. آینده در دستان خود افغانها است؛ با واقعبینی و تکیه بر درسهای تاریخ، میتوان روایتی نو نوشت که در آن، استقلال و پیشرفت، نه وابستگی، حرف آخر را بزند.

حبیبه احمدی