بهتازگی حسابهایی (اکانتهایی در شبکههای اجتماعی) که به وضوح به نهادهای امنیتی پاکستان وابستهاند، مدعی شدند که یک طیاره C-17 نیروی هوایی امریکا وارد بگرام شده است. طبق این شایعه، معاون سازمان سیا به صورت محرمانه وارد افغانستان شده است. اما دادههای راداری نشان داده است که طیاره از حوالی لورالایی پاکستان وارد افغانستان شده و بدون توقف بهسمت تاجیکستان رفته و در میدان هوایی کولیاب فرود آمده است.
افزون بر اطلاعات راداری، سخنگوی حکومت طالبان، ذبیحالله مجاهد، نیز بلافاصله با رد این شایعه اعلام کرد که چنین پروازی اصلاً به بگرام نرفته و هیچگونه حضور مقامات امریکایی در افغانستان وجود ندارد. اما نکته مهمتر این است که این شایعهسازی، الگویی تکراری از اقدامات پاکستان در تاریخ روابطش با افغانستان است که مستلزم تبیین و تحلیل می باشد. به همین دلیل این مقاله تلاش میکند تا با بازخوانی این روایت شایعهسازی، آن را در بستر واقعیتر و تاریخیاش تحلیل کند و نشان دهد که دشمنی پاکستان با استقلال سیاسی افغانستان، سابقهای طولانی، سیستماتیک و حسابشده دارد.
شایعه طیاره C-17 با کال ساین MOOSE59 و ادامه پروژههای اطلاعاتی پاکستان
در جهان سیاست، آنچه حقیقت را تهدید میکند، فقط دروغ نیست؛ فقط این نیست که واقعیتها وارونه بازتاب داده شوند، بلکه روایتسازی مغرضانه نیز است. در منطقهی پرآشوب جنوب آسیا، جایی که پاکستان تلاش دارد نقش یک بازیگر تعیینکننده را در افغانستان ایفا کند، این روایتسازیها گاهی رنگ واقعیت به خود میگیرد.
شایعه سازی در رابطه به ورود طیاره C-17 نیروی هوایی امریکا با کالساین MOOSE59 به پایگاه بگرام توسط حسابهای شبکه های اجتماعی وابسته به استخبارات پاکستان، یکی از همین روایتهای ساختگی است؛ اما این تنها یک مورد از دهها، بلکه صدها تلاش اسلامآباد برای بدنام کردن کابل، تحقیر استقلال افغانستان و جا انداختن این گزاره است که «افغانستان بدون پاکستان نمیتواند نفس بکشد».
در سال ۱۹۸۹، زمانیکه مجاهدین تحت حمایت مستقیم سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آیاسآی) برای تصرف شهر جلالآباد و سرنگونی حکومت داکتر نجیبالله تلاش میکردند، ماشین تبلیغاتی پاکستان نیز بهطور هماهنگ وارد عمل شد. رسانههای پاکستانی با روایتسازیهای هدفمند، میکوشیدند تا کابل را تحت سلطهی کامل استخبارات شوروی معرفی کنند و افکار عمومی منطقه را علیه دولت وقت افغانستان تحریک نمایند.
در سال 2021 نیز زمانی که جنگ پنجشیر شدت گرفت، رسانههای پاکستانی ادعا کردند که اسرائیل در حمایت از جبهه مقاومت دخالت دارد. روایتی مضحک اما با هدف تخریب چهرهی سیاسی کابل و برانگیختن احساسات مردم منطقه. این نوع روایتسازیهای غیرمستند، همیشه ابزار استخبارات پاکستان برای مدیریت افکار عمومی بوده است.
در ماجرای تازهی طیاره C-17 نیز دقیقاً همین سناریو دنبال میشود. هدف این است طالبان بدنام شود و افغانستان متکی به پاکستان باشد و کابل خط سیاسی اسلامآباد را تعقیب کند. از همینرو، طالبان نیز با قاطعیت به این روایت پاسخ دادند، چون خوب میدانند که اسلامآباد از باز شدن دروازههای دیپلماسی بینالمللی بهروی کابل، به شدت نگران است.
طالبان برخلاف انتظار پاکستان، مسیر استقلال سیاسی را در پیش گرفتهاند. آنها پای تعامل با روسیه، چین، ایران، قطر، امارات و حتی برخی کشورهای غربی را باز کردهاند. دعوت از طالبان برای شرکت در نشستهای بینالمللی مثل نشست قطر و تداوم گفتوگوهای آنها با فرستادههای سازمان ملل، برای اسلامآباد غیر قابل قبول است و به همین دلیل از الگوهای گذشته علیه طالبان استفاده می کند.
پاکستان با شایعهسازی به دنبال چیست و افغانها چگونه به آن پاسخ دهند؟
پاسخ روشن است: برای تضعیف چهرهی طالبان در سطح منطقه و ایجاد ترس در میان ملت افغانستان. اما نکتهی مهمتر این است که اسلامآباد با چنین شایعههایی، در واقع به شکست پروژههای کلان خود در افغانستان اعتراف میکند. کشوری که روزگاری میزبان پایگاه طیارههای بیسرنشین امریکایی بود و حالا، در کمال تناقض، ادعای حضور پنهانی معاون سیا در بگرام را مطرح میکند.
اگر واقعاً پاکستان از حضور امریکا در منطقه نگران است، چرا هنوز هم خاک خود را در اختیار پایگاههای امریکایی قرار داده است؟ چرا پرواز طیارههای بدونسرنشین از داخل خاک پاکستان به مرزهای افغانستان ادامه دارد؟ آیا این رفتار، چیزی جز یک دوگانگی آشکار است؟ رفتار پاکستان، نمایشی روشن از یک سیاست دوگانه و فریبنده است. از یکسو خود را مدعی مخالفت با حضور امریکا در افغانستان نشان میدهد و از سوی دیگر، سالهاست که نقش میزبانی برای پایگاههای اطلاعاتی و هوایی امریکا را بازی میکند.
همان کشوری که هنوز هم مراکز راهبردی آن برای پرواز طیارههای جاسوسی و تهاجمی امریکا باز است، حالا از «نگرانی» نسبت به نفوذ مجدد واشنگتن در افغانستان سخن میگوید. این تناقض، تنها زمانی معنا مییابد که به نقش تاریخی اسلامآباد در تربیت و تقویت گروههای تروریستی نیابتی به اشاره شود؛ گروههایی که به دستور مستقیم یا ضمنی واشنگتن، توسط آیاسآی تغذیه شده و به جان کشورهای منطقه، از جمله افغانستان، انداخته شدهاند.
در این جنگ نرم و پیچیدهی اطلاعاتی، هدف نه یک فرد و نه حتی یک نظام سیاسی خاص، بلکه بیثباتسازی منطقه و تضعیف قدرت مستقل بازیگران نوظهور است. طالبان، با همهی چالشهایی که در داخل با آن روبهرو هستند، اکنون در مسیر تعامل مستقل با جهان قرار گرفتهاند؛ مسیری که برای اسلامآباد بهشدت نگرانکننده است.
اما روشنگری رسانهها، افشای دادههای فنی پروازها، و یادآوری نقش پاکستان در حمایت از تروریسم به دستور واشنگتن، پاسخ مناسبی به این پروژهی تبلیغاتی است و روشنگری رسانهای میتواند این نقاب دوگانه را از چهرهی اسلامآباد بردارد و واقعیت را همانگونه که هست، پیش چشم ملتها قرار دهد: کشوری که خود بازوی منطقهای امریکا بوده، اکنون با شایعهسازی، میخواهد چهرهی مستقل دیگران را خدشهدار سازد.

عایشه ببرک خیل