نگاهی به وضعیت فراریانِ جمهوریت
پس از سقوط کابل در آگست ۲۰۲۱، هنگامی که طالبان بار دیگر بر مسند قدرت تکیه زدند، موجی از مقامات، رهبران و کارمندان جمهوریت از افغانستان گریختند. این فراریان، که روزگاری در کاخهای قدرت یا سنگرهای نظامی لاف از خدمت به ملت میزدند، به گوشه و کنار جهان، از آمریکا و اروپا گرفته تا ترکیه، کانادا و استرالیا، پراکنده شدند.
اما آنچه اینان در تبعید به نمایش گذاشتند، نه تلاش برای بازسازی امید یا ایجاد اتحاد، بلکه غوغایی از خیالپردازی، تفرقه و انکار است. از اینرو لازم است تا این وضعیت تحلیل گردد و کارکردهای چند سالهی فراریان در خارج از افغانستان بررسی شود و راه های صواب از ناصواب تشخیص داده شود، تا شاید مسئولان و دلسوزان به خود آید و برای آینده افغانستان تامل کنند.
فراریانِ جمهوریت؛ از کاخ تا کوچه، از قدرت تا پناهندگی
فراریانِ جمهوریت همان چهرههایی که روزگاری در بلندترین سطوح قدرت در نظام جمهوری پیشین افغانستان تکیه زده بودند؛ از وکلا، وزرا و سفرا گرفته تا جنرالها، مشاوران و سخنگویان. اما اینک، در گوشهوکنار جهان پراکنده شدهاند؛ این مهاجران سیاسی را میتوان به چندین دسته تقسیم کرد:
۱. فراریانِ متجاوز و لکهی ننگ بر جامعه مهاجر
نخستین گروه در میان مهاجران افغان که پس از فروپاشی دولت جمهوریت به کشورهای جهان متواری شده اند، متجاوزانی اند که به جای سربلندی، ننگ و بدنامی به بار آوردند. گزارشهای متعدد از کشورهای اروپایی و آمریکا نشان میدهد که شماری از پناهندگان افغان درگیر جرایم سنگینی چون تجاوز جنسی، خشونت و تخلفات قانونی شدهاند که نهتنها اعتبار شخصیشان را نابود کرده، بلکه به وجههی جامعهی افغان در دیار غربت آسیب جدی وارد ساخته است.
برای نمونه، اغلب در رسانهها اخباری از این قبیل میخوانیم که مثلا جاوید احمدی، شهروند ۲۷ سالهی افغان، به دلیل تجاوز جنسی به یک دختر ۱۴ ساله در یک استخر عمومی بازداشت شده است. در موردی دیگر، به نقل از پولیس شهر پرنس ویلیام در ایالت ویرجینیا، یک زن 29 ساله، ذبیح الله مومند را متهم کرده که در خانهی خود به وی تجاوز کرده است. همچنین، در ۲۰۲۲، بحر الله نوری، جوانی که تازه وارد آمریکا شده بود، به اتهام تجاوز جنسی به یک دختر خردسال زندانی شد. در مورد مشابهی، محمد هارون حکیمی، یکی از نمایندگان پارلمان جمهوریت، در آمریکا به اتهام تجاوز جنسی بازداشت شد.
علاوه بر اینها، در سال ۲۰۲۲، رسانههای بریتانیایی از بازداشت چند نظامی سابق افغان به اتهام آزار جنسی و رفتارهای غیرقانونی در مراکز پناهجویان خبر دادند. این اقدامات نهتنها به حیثیت این افراد خدشه وارد کرد، بلکه لکهای ننگین بر پیشانی جامعهی افغان شد و به کلیشههای منفی علیه مهاجران دامن زد. این افراد که زمانی دم از شرف و غیرت میزدند، با رفتارهای ناشایست خود در غربت، به ابزاری برای تحقیر و سرزنش ملت افغانستان بدل شدهاند. این رخدادها ضرورت بازنگری در رفتار و مسئولیتپذیری مهاجران را در جوامع میزبان بیش از پیش برجسته میسازد.
۲. خیالپردازان جمهوریت: جبهههای توخالی و شعارهای بیثمر
دستهای دیگر از مهاجران، همان سیاستمداران و مقامهای پیشیناند که با سقوط جمهوریت، نه به بازنگری در گذشته تن دادند و نه واقعیتهای امروز افغانستان را پذیرفتند. آنان که روزگاری بر اریکهی قدرت تکیه زده بودند، در غربت به رؤیاپردازی ادامه دادند و به جای بازسازی مشروعیت از دل مردم، به تکرار شعارهای دیروزی پرداختند. از «جبهه متحد افغانستان» به رهبری سمیع سادات گرفته تا «بنیاد آینده افغانستان» مسعود اندرابی، این تلاشها بیشتر به صحنهآرایی سیاسی شباهت داشت تا کنشگری اثرگذار.
بیانیههایی پر آبوتاب، نشستهایی بدون پایگاه مردمی و چهرههایی که در حافظهی ملت، بیشتر با شکست و فرار به یاد آورده میشوند. این جبهههای کاغذی، بهجای آنکه افق تازهای بگشایند، تنها پژواکی از گذشتهی فروپاشیده را زنده کردند؛ گذشتهای که ملت، به امید رهایی از فساد و بیکفایتیاش، پشت سر گذاشته است.
۳. یوتیوبرها و رسانهسازان: ژورنالیسم جعلی و پراکندن جهل
گروه سوم، فراریانی هستند که به نام ژورنالیست و روشنگر، کانالهای یوتیوب، صفحات مجازی و رسانههای دیجیتال راهاندازی کردهاند. اما به جای آنکه مشعل آگاهی برافروزند، با نشر شایعات، تحریف واقعیتها و دروغپراکنی، به پراکندن جهل مرکب و تعصبات قومی دامن زدهاند. این بهاصطلاح «رسانهسازان» که اغلب فاقد دانش حرفهای ژورنالیسم و تجربهی معتبر رسانهای استند، با سوءاستفاده از آزادیهای موجود در جوامع میزبان، به ابزاری برای گمراهی مخاطبان بدل شدهاند.
کانالهای یوتیوبی و صفحات مجازی که اغلب توسط مقامات پیشین جمهوریت اداره میشوند، بارها به انتشار اطلاعات نادرست، یکجانبه و گمراهکننده اقدام نموده اند. برخی از این کانالها با بزرگنمایی رویدادها یا تحریف حقایق، تلاش کردهاند تا احساسات قومی و مذهبی مخاطبان را برانگیزند و از این طریق، بازدید و حمایت مالی جذب کنند.
در شرایط کنونی این رسانهسازان جعلی، به ابزار تحریف حقیقت و پراکندن نفرت بدل شدهاند. آنها با سوءاستفاده از احساسات مخاطبان، بهویژه جوانانی که در جستوجوی هویت و اطلاعات در فضای مجازی استند، نهتنها به آگاهیبخشی کمکی نکردهاند، بلکه مخاطبان خود را در سیاهی اطلاعات جعلی و تعصبات کور غرق کردهاند.
۴. تفرقهافکنان قومگرا: غوغای سخیف و فحاشی مجازی
دسته دیگر، فراریانی استند که از سر بیکاری و ناکامی، به فحاشی و تفرقهافکنی روی آوردهاند. این گروه، که اغلب در فضای مجازی فعالاند، با ترویج قومگرایی سخیف، به جای اتحاد، کینه و نفرت را در میان مهاجران پراکندهاند. برای نمونه، صفحات فیسبوک، نشست های توئیتری (ایکس) و گروههای تلگرامی که توسط برخی از این افراد اداره میشوند، مملو از توهینهای قومی و مذهبی است که نهتنها به انسجام جامعه آسیب زده، بلکه به تضعیف هویت جمعی افغانها منجر شده است. اینان، که روزگاری مدعی وحدت ملی بودند، در غربت به لشکری از انکار بدل شدهاند؛ انکاری که نهتنها موجودیت یک ملت متحد را نفی میکند، بلکه به بازتولید کینه و تفرقه میپردازد.

سکوت روشنفکران و همدستی در چرخهی بیثمری
تأسفبارتر از اقدامات متخلفان و متجاوزان، سیاستبازان خیالپرداز، رسانهسازان جعلی و تفرقهافکنان قومگرا، سکوت کسانی است که خود را روشنفکر، فعال مدنی یا مدافع حقوق ملت مینامند. این سکوت، خود شکلی از مشارکت در انکار است که به تداوم چرخهی بیثمری و تفرقه دامن میزند.
زیرا در غیاب صداهای آگاه و متعهد، میدان برای آن عده از کسانی که غرض و مرض دارند، باز میماند تا هویت جمعی افغانها را بیش از پیش خدشهدار کنند. روشنفکران و فعالان واقعی، که میتوانند با صدای بلند و قلم توانمند، این چرخهی مخرب را بشکنند، با سکوت خود به ادامهی این وضعیت شرماگین کمک کردهاند. بنابراین آنچه در این میان گم شده، تلاشی واقعی برای بازسازی هویت جمعی، تقویت انسجام و حمایت از مردم افغانستان است.
فراخوانی برای بیداری جمعی و دعوت برای بازسازی
چرخهی ننگ، تفرقه و بیثمری، زنگ خطری است که وجدان هر انسان مسئول و دلسوز افغان را باید به لرزه درآورد. اکنون، بیش از هر زمان دیگر، افغانستان به بیداری وجدانهای خاموش، قلمهای بیدار و گامهای مسئولانه نیاز دارد. روشنفکران، فرهیختگان، رسانهها و نسل جوان باید با عبور از مرزهای تعصب قومی، زبانی و سیاسی، گفتمان تازهای را بنیان گذارند؛ گفتمانی که به جای بازتولید نفرت و گذشتهگرایی، سازندگی، همدلی و آیندهنگری را در محور قرار دهد.
امروز حمایت از رسانههای آزاد و متعهد، بازاندیشی در روایتهای جمعی، و بازسازی اعتماد میان اقوام و اقشار جامعه، نه فقط یک انتخاب، بلکه یک ضرورت تاریخی است. دیگر نباید گذاشت نام افغانستان با حاشیه، جرم، شکست یا فرار گره بخورد. آنچه سزاوار این مردم است، زیستن با عزت است؛ آنچه شایستهی این خاک است، همبستگی و آفرینش دوباره است.
در پایان، مسئله نه بازگشت به گذشتهای ایدهآل، و نه ساختن تصویری آرمانی از آینده، بلکه ایستادن در لحظهای است که باید بتوان با تردید، فروتنی، و شجاعت، آنچه هست را دید، و آنچه میتواند باشد را سنجید. زیرا تنها در این ایستادنِ آگاهانه است که میتوان از بازتکرار تاریخ فاصله گرفت و گامی، هرچند کوچک، به سوی رهایی برداشت.

عایشه ببرک خیل