بارها به مقوله «مدینه فاضله» برخوردهایم که از نظریه افلاطون و فارابی گرفته تا نظریهپردازیهای دنیای سیاست امروزی ادامه داشته است. مدینه فاضله، یعنی جامعه یا کشور یا نظامی که از هر جهت بهتر و متفاوت از جوامع دیگر و دارای امتیازات و برجستگیهای استثنایی که تمام خواسته و آرزوهای انسان در آن، تبلور یافته است. تفسیری که فارابی از این مقوله دارد، جامعه حکم بدن سالم را دارد که رهبری به منزله قلب آن بهحساب میآید. همان گونه که بدن وقتی مریض میشود، نیاز به داکتر خواهد داشت و طبیب جامعه، همان حاکم است که در صورت واجد بودن شرایط، بهخوبی از عهده این کار برخواهد آمد.
افغانستان از جمله کشورهایی بوده که با داشتن فراز و فرودهای تاریخی، ناسلامتیهای فراوان سیاسی را تجربه کرده و یکی از دورههایی که این کشور تجربه کرد، حضور 20 ساله امریکا در افغانستان بود.
مدینه فاضله ای که امریکا وعده داد
پس از حملات یازدهم سپتمبر، امریکا بهبهانه مبارزه با تروریسم به افغانستان لشکرکشی کرد و ادعا کرد که به افغانستان میرود و صلح و ثبات و امنیت و آرامش و خودکفایی را بهافغانها هدیه خواهد داد و مدینهای را برای شان بنا خواهد کرد که در آن هیچ افغانِ نیازمند نباشد و جنگی را تجربه نکند. بوش به امریکاییها وعده داد که انتقام حملات القاعده را میگیرد. دکترین سیاسی و نظامی بوش طوری جلوه میداد که گویی عملیات وسیعی را علیه تروریسم جهانی بهراه انداخته که در آن هیچ زندهجانی که شریک و یا رفیق تروریستان بودند، جان سالم بدر نخواهد برد.
مدینه درد که امریکا بانی آن شد
حقیقتاً جورج بوش که آغازگر جنگ در افغانستان و سپس در عراق بود بهتعقیب آن بارک اوباما و دونالد ترامپ و جوبایدن، هدف همسان و همرنگ داشتند و یک خط را دنبال میکردند. هدف اصلی امریکا، حضور و نفوذ در منطقه بود و افغانستان از دید آنها قلب تپندهای برای هژمونیستی واشنگتن.
بدینجهت این کشور توسط امریکا و نیروهای آیساف و ناتو اشغال شد.به این معنا که امریکا نمیخواست افغانستان را به مدینه فاضله و یک کشور پیشرفته تبدیل کند، بلکه مدینه درد و رنج هدف اصلی کاخسفید بود تا در سایه آن بتواند به کشورهای منطقهای و رقیب امریکا صدمه وارد کند و یکی از سلاحهایی که در این راه استفاده میکرد، استفاده از گروههای تروریستی مثل داعش بود.
چه شد و چه باید کرد؟
امریکا در میدان افغانستان بد بازی کرد و دکترین سیاسی و نظامی کاخسفید در این جغرافیا ناکام ماند. این کشور در حالیکه ادعای ابرقدرتی جهان را داشت، در مقابل یک گروهی که کمترین امکانات جنگی را در اختیار داشت، شکست خورد و در نهایت با نشستهای پشتپرده دوحه، با طالبان توافق صلح امضا کرد و جان سربازان خود را خرید.
هرچند امریکا پس از خروج از افغانستان، بازیهای دیگری را در اوکراین و متعاقبا در تایوان بهراه انداخت تا نفوذش را در منطقه حفظ کند، ولی این استراتژی نیز شکست خورد و در قالب یک نظریه سیاسی – نظامی، امریکا بدترین شکست تاریخی خود را در منطقه شاهد بود.
طالبان حدود دو و نیم سال است که قدرت را در افغانستان در اختیار دارند و با وجود دستاوردهایی که در زمینههای امنیتی داشته، ولی تاکنون نتوانسته بر مشکلات درونی فایق آینده و ثبات واقعی را شکل دهند. بعد از خطاهای سیاسی چهار دهه گذشته در افغانستان، این بهترین فرصت است که تمام گروههای سیاسی زیر یک چتر واحد جمع شده و نظام مقتدر و قوی و مدینه فاضله واقعی را در کشور شکل بدهند. این نظام با ساختار متفاوتتر از قبل باید شکل بگیرد:
- حضور نمایندگان همه اقوام در بدنه حکومت.
- حضور نمایندگان جمعیت 10 میلیونی شیعیان در قدرت.
- طرح قوانین منظم سیاسی، امنیتی و اقتصادی برای برونرفت از مشکلات.
- طرح حضور زنان در همه بخشهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی
- استراتژی مقابله با گروههای تروریستی و احتیاط در نوعیت تعامل با کشورهای مثل امریکا که هستی افغانستان را به باد داد.
سید الیاس احمدی