معامله بگرام
در تاریخ معاصر افغانستان، کمتر مکانی به اندازه بگرام چنین بار سنگین نمادین و سیاسی داشته است. پایگاهی که زمانی قلب تپنده حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان بود، امروز به نماد استقلال و اقتدار بومی بدل شده است. اما همین نماد، در میدان رسانهها و شبکههای اجتماعی، به سوژهای برای عملیات روانی و جنگ ادراکی تبدیل گردیده است. در هفتههای اخیر، موجی از شایعات درباره «معامله پنهان» میان طالبان و ایالات متحده بر سر بگرام در فضای مجازی و رسانههای خارجنشین پخش شده است؛ شایعاتی که هدف آشکار آن، تضعیف اعتماد مردم به استقلال و حاکمیت افغانستان است.
این موضوع به این دلیل اهمیت دارد که بگرام دیگر صرفاً یک پایگاه نظامی نیست؛ بلکه نشانهای از آن است که آیا افغانستان پس از بیست سال اشغال، واقعاً به استقلال واقعی دست یافته یا هنوز در بند روایتهای بیرونی گرفتار است. پرسش اساسی این مقاله همین است: آیا روایت معامله بگرام بازتاب یک واقعیت عینی است یا بخشی از عملیات روانی غرب برای تخریب اعتماد عمومی در افغانستان؟ مقاله حاضر، تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد و نشان دهد که بگرام امروز نه صحنه معامله، بلکه میدان نبرد روایتهاست.
بگرام پس از اشغال؛ از نماد سلطه تا سند حاکمیت
میدان هوایی بگرام طی بیست سال حضور آمریکا، نه تنها بزرگترین مرکز نظامی در افغانستان، بلکه مقر اصلی عملیات اطلاعاتی و بازداشتهای مخفی ناتو بود. هزاران افغان، از غیرنظامیان تا جنگجویان، از پشت دیوارهای بگرام به عنوان «نماد اشغال» یاد میکردند. اما سقوط حکومت پیشین و فرار آمریکا درسال ۲۰۲۱، سرنوشت بگرام را بهگونهای دیگر رقم زد.
طالبان بدون درگیری، پایگاه را به تصرف خود درآوردند و کنترل کامل آن را به دست گرفتند. تصاویر منتشرشده توسط رسانههای بینالمللی مانند الجزیره، آسوشیتدپرس و بیبیسی تأیید میکند که تمامی تجهیزات و تأسیسات باقیمانده در این میدان بهدست نیروهای داخلی اداره میشود.
در چهار سال گذشته، نه گزارش معتبری از حضور نظامیان خارجی در بگرام منتشر شده و نه هیچ تصویر ماهوارهای نشانهای از فعالیت بیگانه در آن ارائه کرده است. منابع نظامی منطقهای، از جمله کارشناسان دفاعی در پاکستان و تاجیکستان، تصریح کردهاند که بگرام طی چهار سال گذشته بهصورت کامل در اختیار نیروهای وزارت دفاع طالبان قرار داشته است و بخشی از آن بهعنوان مرکز آموزشی و تعمیراتی برای وسایط نظامی استفاده میشود.
حتی سازمان ملل و کمیسیون امنیت منطقهای شانگهای نیز در گزارشهای رسمی خود هیچ اشارهای به «فعالیت خارجی» در بگرام نکردهاند. به این ترتیب، برخلاف ادعای برخی حلقات، نه نشانهای از واگذاری وجود دارد، نه توافقی پنهان، و نه حتی حضور یک مشاور نظامی غربی در آن پایگاه گزارش شده است.
مخالفان طالبان و سیاست ناامیدسازی افکار عمومی به بهانه بگرام
در غیاب پایگاه اجتماعی در داخل کشور، بخشی از مخالفان طالبان میکوشد با طرح روایتهایی چون «معامله بگرام»، احساس شکست و ناامیدی را در جامعه تزریق کند. این گروهها که در دوران اشغال، بسیاری از آنان خود به کمک ساختار نظامی غرب قدرت یافته بودند، اکنون تلاش دارند مشروعیت کنونی را از مسیر رسانهای تضعیف کنند. انتشار پیاپی تحلیلها و گزارشهای بدون منبع در صفحات اجتماعی، بهویژه در رسانههای فارسیزبان مستقر در غرب، بخشی از همین برنامه است.
مخالفان طالبان میدانند که بگرام برای ذهن جمعی مردم افغانستان همان مفهومی را دارد که «گوآنتاناما» برای مردم آمریکا داشت: نماد سلطه، تحقیر و بازداشتهای بیپایان. از همین رو، با برجستهسازی شایعه «معامله بگرام»، میکوشند این تصور را القا کنند که گویا استقلال افغانستان صوری است و هنوز در پشت پرده، بندهای نامرئی وابستگی پابرجاست. اما در واقعیت، این یک جنگ روانی طراحیشده در آزمایشگاههای تبلیغاتی غرب است؛ الگویی که سالها پیش در عراق، لیبیا و سوریه نیز با موفقیت نسبی برای بیثباتسازی افکار عمومی به کار رفت.
بررسی دادهها و تحلیلها نشان میدهد که اکثر حسابهایی که در هفتههای اخیر شایعات مربوط به «معامله بگرام» را منتشر کردهاند، منشأشان در کشورهای غربی است و با شبکههای ضدطالبان مرتبطاند. این فعالیتهای رسانهای همزمان با برخی اظهارات مقامات سابق آمریکایی درباره «لزوم حفظ نظارت بر تهدیدات در افغانستان» آغاز شد؛ نشانهای از آنکه روایت «معامله بگرام» در واقع ادامه همان سیاست فشار روانی واشنگتن است.
بگرام در میدان واقعیت؛ پایان اشغال و آغاز جنگ روایتها
آنچه در مورد بگرام جریان دارد، بیش از آنکه یک رویداد نظامی باشد، یک نبرد بر سر روایت است. غرب و متحدان رسانهایاش میکوشند استقلال افغانستان را در ذهن مردم بیاعتبار سازند؛ در حالیکه واقعیت زمینی چیز دیگری میگوید. خبرنگاران مستقل افغان که در ماههای اخیر از ولایت پروان و مناطق اطراف بازدید کردهاند، گزارش دادهاند که میدان بگرام اکنون محل آموزش فنی، تعمیر وسایط زرهی، و انبار تسلیحات سبک و سنگین است. هیچ نشانهای از پرواز طیاره های نظامی خارجی یا تردد افراد بیگانه وجود ندارد.
منابع محلی نیز میگویند که مدیریت امنیتی بگرام بهگونهای است که حتی خبرنگاران خارجی برای ورود به آن باید مجوز رسمی از وزارت دفاع بگیرند؛ نشانهای از کنترل کامل و حساسیت نسبت به هرگونه دخالت بیرونی. در واقع، طالبان با حفظ بگرام در چتر اقتدار خود، عملاً نشان داده که افغانستان پس از دو دهه اشغال، به استقلال نظامی واقعی دست یافته است.
با این حال، روایت غربی همچنان در حال بازتولید است. رسانهها و بسیاری از افراد بدون شواهد عینی، پیوسته از «معامله پنهان بگرام» و یا بارها از احتمال «بازگشت آمریکا و همکاریهای امنیتی میان طالبان و آمریکا» سخن گفتهاند. اما نبود هیچگونه تصویر، سند، یا تأیید رسمی از سوی منابع بیطرف، خود بهترین گواه بر جعلیبودن این ادعاهاست. در واقع، اگر روزی بگرام واگذار میشد، همان رسانههایی که در کوچکترین تحرک نظامی در افغانستان خبرسازی میکنند، آن را به تیتر اول جهان تبدیل می نمودند.
بنابراین، بگرام امروز نه در اختیار بیگانگان، بلکه در قلب حاکمیت ملی افغانستان جای دارد. این میدان از سنگر اشغال به سنگر استقلال بدل شده است. آنچه باقی مانده، نبردی است میان واقعیت و روایت؛ میان آنچه در زمین رخ میدهد و آنچه در ذهنها کاشته میشود.

جمعبندی
شایعه «معامله بگرام» بیش از هر چیز، ابزاری است برای تخریب اعتماد عمومی و تضعیف روحیه ملی. هیچ سند، تصویر یا منبع موثقی این ادعا را تأیید نکرده است. طالبان، فارغ از هر داوری سیاسی، بگرام را نه تنها واگذار نکردهاند، بلکه آن را به یکی از مراکز اصلی توان دفاعی کشور بدل ساختهاند. در سوی دیگر، مخالفان خارجنشین، با تکیه بر روایتهای غربی، تلاش دارد بذر تردید را در دل مردم بیفشاند.
در این میان، مسئولیت رسانهها و نخبگان داخلی روشن است: بازشناسی جنگ روایتها و پرهیز از بازی در زمین دشمن. بگرام امروز فقط یک پایگاه نظامی نیست، بلکه سنگ محک استقلال فکری و سیاسی افغانستان است. آنکه روایت دشمن را تکرار میکند، خواهناخواه، در خدمت همان پروژهای است که دیروز با بمب و امروز با دروغ، استقلال این سرزمین را نشانه گرفته است.
شکریه احمدی