ناکامی نسخههای صلح آمریکایی در افغانستان
تاریخ معاصر افغانستان شاهد تحولات و بحرانهای پیدرپی بوده است. از جنگهای داخلی تا مداخلات خارجی، بدین جهت این کشور همواره در جستجوی صلح پایدار بوده است. پس از وقایع 11 سپتامبر 2001 و اشغال افغانستان و دیگر متحدانش، ایالات متحده تلاشهای متعددی (از جمله مذاکرات صلح دوحه) را برای برقراری صلح در افغانستان بهکار گرفته است. اما نسخههای صلح آمریکایی به دلیل نادیده گرفتن واقعیتهای داخلی و منافع ملی افغانستان، همواره ناکام بوده اند. در این نوشته، به بررسی این ناکامی صلح سفارشی (دارای منشأ و برنامه ریزی خارجی) و ضرورت تمرکز بر منافع ملی و گفتمان بین الافغانی خواهیم پرداخت.
ناکامی نسخه های صلح آمریکایی و خارجی
نسخههای صلح آمریکایی و یا دارای منشأ و برنامهریزی خارجی معمولاً به دلایل متعددی ناکام میمانند. این دلایل شامل عدم درک عمیق از پیچیدگیهای محلی، منافع متضاد بازیگران مختلف، و بیتوجهی به منافع ملی است. همچنین، این نوع تلاشها برای برقراری صلح غالباً تحتتأثیر فشارهای سیاسی و اقتصادی داخلی کشورهای مختلف قرار میگیرد. بهعلاوه، عدم مشارکت واقعی جامعه محلی و نادیدهگرفتن تاریخ و فرهنگهای منطقه میتواند به ناکامی این نسخهها منجر شود.
1. عدم شناخت عمیق از بافت اجتماعی و سیاسی افغانستان
افغانستان کشوری با تنوع قومی و فرهنگی بالا است که هر قوم و قشر اجتماعی هویت خاص خود را دارد. نسخههای صلح آمریکایی غالباً بر پایه تحلیلهای سطحی و غیرواقعی شکلگرفتهاند و درک عمیق از پیچیدگیهای اجتماعی و سیاسی افغانستان نداشتهاند. این عدم شناخت، موجب بیاعتمادی در میان گروههای مختلف و ناتوانی در دستیابی به توافقات پایدار میشود.
2. بیتوجهی به منافع ملی
نسخههای صلح آمریکایی غالباً بر مبنای منافع استراتژیک آمریکا و دیگر قدرتهای خارجی طراحی میشوند و نه بر مبنای منافع واقعی مردم افغانستان. این رویکرد باعث میشود که بسیاری از مردم این کشور به دلیل نادیدهگرفتهشدن خواستههای خود، از مذاکرات صلح ناامید شوند. همچنین، این بیتوجهی به منافع ملی، به تقویت گروههای مخالف و بیاعتمادی عمومی نسبت به فرایند صلح منجر میشود.
3. عدم مشارکت واقعی جامعه محلی
عدم مشارکت جامعه محلی در فرایندهای صلح میتواند منجر به ناکامی تلاشها شود. زمانی که ساکنان محلی احساس کنند که نظرات و نیازهای آنها نادیده گرفته شده است، احتمالپذیرش توافقات بهشدت کاهش مییابد. مشارکت واقعی میتواند حس مالکیت و مسئولیت را در میان افراد محلی تقویت کند و به ایجاد ثبات کمک کند.
4. نادیدهگرفتن تاریخ و فرهنگهای منطقه
تاریخ و فرهنگهای خاص هر منطقه نقش کلیدی در درک مسائل و چالشها دارند. نادیدهگرفتن این عوامل میتواند به بروز سوء تفاهمات و تنشها منجر شود. درک عمیق از تاریخ و فرهنگی که در آن در حال مذاکره هستیم، برای ایجاد راهکارهای پایدار و مؤثر ضروری است. اگر طرحهای صلح بدون توجه به این جنبهها طراحی شوند، بهاحتمال زیاد با مقاومت و عدم همکاری روبهرو خواهند شد.
ضرورت تأکید بر منافع ملی مردم افغانستان
ضرورت تأکید بر منافع ملی در فرایندهای صلح به این دلیل است که منافع ملی میتوانند بهعنوان مبنای مشترک برای توافقات و همکاریها عمل کنند. در مذاکرات صلح، شناخت و توجه به منافع ملی هر طرف میتواند به ایجاد اعتماد و درک متقابل کمک کند و از بروز تنشهای جدید جلوگیری کند. همچنین، تأکید بر منافع ملی میتواند حمایت عمومی از فرایند صلح را افزایش دهد و به تقویت هویت ملی و انسجام اجتماعی در میان گروه های درگیر کمک کند که این خود به پایداری و موفقیت توافقات منجر خواهد شد؛ لذا برای بهنتیجهرسیدن برنامه های صلح در افغانستان ضرورت به توجه کافی به موارد ذیل است:
1. شکلگیری گفتمان ملی
برای دستیابی به صلح پایدار، ضروری است که یک گفتمان ملی مبتنی بر منافع مشترک و نیازهای واقعی مردم افغانستان شکل گیرد. این گفتمان باید شامل مشارکت همه اقشار جامعه باشد و بهویژه بر حقایق تاریخی و فرهنگی افغانستان توجه کند. مشارکت همهجانبه گروههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در این گفتمان، میتواند به ایجاد اعتماد و پذیرش میان طرفین کمک کند.
2. کاهش وابستگی به قدرتهای خارجی
رهبران سیاسی افغانستان باید بهجای اتکای به قدرتهای خارجی، به تواناییها و ظرفیتهای داخلی خود توجه کنند. این امر نهتنها به تقویت اعتمادبهنفس در میان مردم کمک میکند، بلکه میتواند به کاهش دخالتهای خارجی و ایجاد ثبات در کشور منجر شود. تمرکز بر تقویت نهادهای داخلی و مشارکت فعالانه جامعه مدنی افغانستان و گروه های مردمی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است.
گفتمان صلح بینالافغانی
گفتمان صلح بینالافغانی به دلیل تنوع فرهنگی و سیاسی افغانستان و طولانیمدت بودن بحران سیاسی و جنگ در این کشور شرط اساسی برای رسیدن به صلح پایدار است. این گفتمان میتواند به ایجاد تفاهم و اعتماد میان جریانهای مختلف سیاسی کمک کند و زمینه را برای توافقات پایدار فراهم آورد. تنها از مجرای گفتمان صلح بینالافغانی است که میتوان به تحقق عدالت اجتماعی و پایداری صلح و ثبات سیاسی امیدوار بود؛ لذا لازم است که هم طالبان و هم جریانهای سیاسی مخالف این گروه به موارد ذیل بیندیشند:
1. ضرورت برقراری دیالوگ
گفتمان صلح بینالافغانی باید بر پایه دیالوگهای واقعی و سازنده میان تمام طرفها باشد. این دیالوگها باید شامل همه اقشار جامعه، از جمله زنان، جوانان و اقلیتها باشند تا تمامی صدای جامعه شنیده شود. مشارکت فعال گروههای مختلف در این فرایند، میتواند به افزایش احساس تعلق و مسئولیتپذیری در میان مردم منجر شود.
2. تضمین حقوق بشر و عدالت اجتماعی
در فرایند صلح، توجه به حقوق بشر و عدالت اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است. تضمین حقوق زنان و اقلیتها، ایجاد فرصتهای برابر و فراهمکردن بسترهای آموزشی و اقتصادی، میتواند به ایجاد یک جامعه عادلانه و پایدار کمک کند. این رویکرد نهتنها به کاهش نارضایتیهای اجتماعی منجر خواهد شد، بلکه به تقویت همبستگی و انسجام اجتماعی کمک خواهد کرد.
و کلام آخر اینکه:
ناکامی نسخههای صلح آمریکایی در افغانستان زنگ خطری برای رهبران سیاسی این کشور است که باید به منافع ملی و گفتمان صلح بینالافغانی توجه بیشتری داشته باشند. تنها از طریق کاهش دخالتهای خارجی و ایجاد یک گفتمان داخلی قوی میتوان به صلحی پایدار و واقعی در افغانستان دستیافت. رهبران باید به این نکته توجه کنند که صلح واقعی تنها با اتکا به مردم و توجه به نیازها و خواستههای آنان امکانپذیر است. تحقق این اهداف، نیازمند اراده و عزم ملی قوی و همبستگی تمامی اقشار جامعه است.
جاوید یوسفی