اعلام موجودیت ائتلاف «همصدایی ملی برای آیندۀ افغانستان» در ۱۸ قوس سال جاری در زمانی صورت گرفته که فضای سیاسی کشور بیش از هر زمان دیگر در رکود، سکوت و بیاعتمادی فرو رفته است. پس از بیش از چهار سال حاکمیت طالبان، افغانستان همچنان در بنبست سیاسی داخلی و انزوای سنگین خارجی دستوپا میزند و نشانه روشنی از گشایش دیده نمیشود.
با این حال، اما ائتلاف همصدایی ملی خود را تلاشی برای بازگرداندن سیاست به صحنه، شکستن سکوت حاکم و برجستهساختن گفتوگو بهعنوان راهحل بحران معرفی کرده که در نگاه نخست، امیدی محتاطانه را در میان بخشی از جامعه ایجاد نموده است. اما همزمان، سایۀ سنگین تجربههای تلخ گذشته، کارنامۀ بحثبرانگیز چهرههای دخیل و خاطرات ائتلافهای ناکام پیشین، پرسشهای جدی را دوباره زنده ساخته است.
پرسش محوری این است که آیا همصدایی ملی خواهد توانست از سطح شعار فراتر رود، اعتماد ازدسترفتۀ مردم را بازسازی کند و به یک جریان اثرگذار سیاسی بدل شود، یا همچون بسیاری از تجربههای پیشین، در همان چرخه تکرار و ناکامی گرفتار خواهد ماند؟
همصدایی اعلام شد، اما همدلی زاده نشد
اعلام موجودیت همصدایی ملی، در ذات خود اقدامی قابل توجه و درخور تأمل است؛ زیرا در فضای بسته و منجمد سیاست افغانستان، هر کوششی برای کنار هم نشاندن رهبران و جریانهای سیاسی، دستکم از حیث نمادین، حامل پیام حرکت و تلاش برای شکستن سکوت است. چنانچه در شرایطی که میدان سیاست تهی از ابتکارهای مؤثر است و افق روشنی پیش چشم جامعه دیده نمیشود، چنین ابتکارهایی میتواند نشانهای از بازگشت گفتوگو و تلاش برای یافتن راهی مشترک تلقی شود. به همین دلیل اعلام این ائتلاف، توجه رسانهها و بخشی از افکار عمومی را به خود جلب کند.
با این همه، اما همصدایی ملی از همین آغاز با کاستیهای جدی مواجه شده است. زیرا همه جریانها و چهرههای مخالف طالبان به این ائتلاف نپیوستند؛ برخی سکوت پیشه کردند، برخی فاصله گرفتند و شماری نیز بهصراحت مخالفت خود را اعلام کردند. این واکنشهای پراکنده، بازتاب بیاعتمادی عمیق و ریشهدار در میان اپوزیسیون حاکمیت فعلی افغانستان است؛ بیاعتمادیای که سالهاست مانع شکلگیری یک جبهۀ منسجم شده است.
متاسفانه وضعیت کنونی نشان میدهد که فاصله میان همصدایی در گفتار و همدلی در عمل هنوز بسیار گسترده است؛ فاصلهای که سیاستمداران افغان بارها در آن لغزیده و ناکام ماندهاند. از این رو جامعه این شکافها را بهخوبی میبیند و به همین دلیل، با نگاهی محتاط و پرسشگر به این نوع ابتکارات مینگرد.
سکوت درباره اسلحه؛ پذیرش بنبست جنگ
شاید ژرفترین پیام اعلامیۀ همصدایی ملی نه در آنچه گفته شده، بلکه در سکوت حسابشدهای نهفته باشد که پیرامون «مبارزۀ مسلحانه» اختیار شده است. این سکوت معنادار، بیش از هر شعار و موضعگیری، از دگرگونی عمیق در ذهنیت بخشی از مخالفان طالبان حکایت میکند. حتی احمد مسعود، که جبهۀ تحت رهبریاش برای مدتی نماد واپسین امید نظامی تلقی میشد، اکنون در چهارچوب ادبیات مذاکره و گفتوگو سخن میگوید. این تغییر زبان، صرفاً یک انتخاب تاکتیکی نیست؛ بلکه نشانهای از انتقال تدریجی سیاست از میدان تقابل سخت به عرصۀ تعامل سیاسی است.
این چرخش را میتوان نوعی اعتراف دیرهنگام به واقعیتی انکارناپذیر دانست که با منطق جنگ، نه طالبان را می توان از صحنه حذف کرد و نه کشور را از چرخه بحران نجات داد. چنانچه تجربههای پیدرپی گذشته نشان داده است که خشونت همیشه به بازتولید و تشدید بحران انجامیده و هرگز راهی به سوی صلح و ثبات باز نکرده است. به همین دلیل اکنون مذاکره، دستکم در سطح گفتمان، بهعنوان آخرین امکان باقیمانده مطرح میشود؛ امکانی که تاریخ این سرزمین نیز بارها ضرورت آن را یادآور شده است.
شکاف ربانی؛ آینه بیاعتمادی در اپوزیسیون
ساعاتی پس از اعلام موجودیت «ائتلاف همصدایی ملی برای نجات افغانستان»، حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاحالدین ربانی رسماً خروج خود را اعلام کرد و ائتلاف تازهتأسیس را مورد انتقاد قرار داد. این جدایی، یک اتفاق حاشیهای نبود؛ بلکه ضربهای جدی به اعتبار و مشروعیت همصدایی ملی وارد کرد. ربانی و جریان متبوعش باور دارند که ائتلاف، فاقد برنامهای روشن است و بیشتر تکرار چهرهها و الگوهای ناکام گذشته بهشمار میآید.
این رخداد واقعیتی تلخ را نشان داد و آن بیاعتمادی عمیق اپوزیسیون افغانستان به خود است. وقتی رهبران سیاسی در درون یک جریان واحد نمیتوانند به اجماع برسند، چگونه میتوانند افکار عمومی را متقاعد کنند و اعتماد مردم را جلب نمایند. بیاعتمادی درونی بزرگترین تهدید برای بقای همصدایی ملی است و اگر به موقع مدیریت نشود، این جریان نوپا از درون فرسوده شده و بیثمر خواهد ماند.
چهرههای آشنا و خاطرههای سنگین در همصدایی ملی
موافقان همصدایی ملی عمدتاً همان چهرههای شناختهشده سیاست افغانستاناند؛ افرادی چون عبدالرشید دوستم، عطا محمد نور، محمد محقق، احمد مسعود، حنیف اتمر، عمر داودزی، یونس قانونی، اسماعیل خان و سرور دانش. این شخصیتها تجربه سیاسی طولانی دارند، در میان اقوام مختلف پایگاه اجتماعی و سیاسی ایجاد کردهاند و وزن واقعی در مناسبات سیاسی کشور دارند. با این حال، برای میلیونها افغان، این نامها یادآور فساد، فرصتسوزی، اختلافات داخلی و سقوط جمهوریت استند و خاطره شکستها هنوز زنده است.
در کنار موافقان، مخالفان جریان همصدایی ملی نیز حضور دارند؛ حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاحالدین ربانی، برخی چهرههای تکنوکرات مستقل و بخشی از نسل جوان سیاسی، نسبت به این ائتلاف با دیده تردید مینگرند. چرایی این مخالفتها روشن است: کارنامۀ ۲۵ سال گذشتۀ افغانستان مملو از ائتلافها و جبهههایی است که با سر و صدای زیاد آغاز شدند، اما بهدلیل اختلافات درونی، بیاعتمادی مردم و فقدان برنامۀ عملی، عمر کوتاهی داشتند. همصدایی ملی نیز از این قاعده مستثنا نیست و اگر نتواند اعتماد مردم را جلب کند، به سرنوشت مشابهی دچار خواهد شد.

طالبان و آزمون جدی گفتوگو
اکنون که اپوزیسیون افغانستان، دستکم در سطح گفتمان، اسلحه را کنار گذاشته و مذاکره را بهعنوان تنها مسیر پیشرو پذیرفته است، مسئولیت سنگین متوجه طالبان میشود. نادیده گرفتن این پیام نه نشانه قدرت، بلکه نمایشی از لجاجت و بیتوجهی است. تجربه سالهای گذشته ثابت کرده است که افغانستان با زور اداره نمیشود و هرگونه تحمیل یکجانبه تنها به انزوای بیشتر و تشدید بحران منجر خواهد شد.
طالبان اگر به ثبات و مشروعیت واقعی میاندیشند، باید فرصت گفتوگو را جدی بگیرند، درهای مذاکره را باز کنند و اجازه دهند جریانهای سیاسی و اجتماعی در فرآیند تصمیمسازی حضور یابند. حذف گفتوگو و اصرار بر قهریگری، کشور را در باتلاقی عمیقتر فرو خواهد برد و بحران را طولانیتر و خطرناکتر میسازد.
خلاصه اینکه مردم افغانستان از مذاکره و گفتوگوی واقعی استقبال می کند و به تحقق صلح پایدار امید دارند، اما همزمان تکرار بحرانها، ائتلافهای مقطعی و سیاست بدون پاسخگویی را نمیپذیرند. همصدایی ملی اگر میخواهد از سرنوشت جریانهای ناکام پیشین فاصله بگیرد، باید اعتماد عمومی را بازسازی کند. این اعتماد تنها با اعلامیههای پرطمطراق و نشستهای آنلاین به دست نمیآید، بلکه به شفافیت کامل، پذیرش مسئولیت گذشته و ارائه برنامهای روشن و عملی برای آینده نیاز دارد.
در غیر این صورت، همصدایی ملی نیز همچون بسیاری از ائتلافهای پیشین به صدایی کوتاهعمر در تاریخ بحرانزدۀ افغانستان تبدیل خواهد شد. کشور دیگر تحمل توهم سیاسی ندارد و زمان انتخاب فرا رسیده است؛ یا عمل جدی صورت میگیرد و مسیر واقعی تغییر آغاز میشود، یا سقوط و فرسایش ادامه خواهد یافت.
مریم مرادی











