چین و روسیه در فضای دوقطبی
روند تصویب قطعنامه ۲۷۲۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر تمدید مأموریت نمایندگی سیاسی ملل متحد(یونما) در افغانستان و تصمیمات پیشین این شورا بهخوبی منعکسکننده فضای دوقطبی در نظام بینالملل است؛ در این فضای دوقطبی، آمریکا و متحدین غربی و آسیاییاش در یکجهت، و چین، روسیه و برخی کشورهای دیگر در قطب مقابل قرار دارد.
در چنین وضعیت طبیعی است که وضعیت واقعی و شرایط عینی افغانستان مبنای تصمیمها در نهادهای بینالمللی همچون شورای حقوق بشر نیست، بلکه رقابتها و تضادهای قدرتهای بزرگ و به چالش کشیدن همدیگر نقش اصلی را در سیاستها بازی میکند.
سیاست آمریکا و متحدانش در قبال طالبان
آمریکا و دیگر متحدینش که بهشدت متأثر از شکست خویش در افغانستان هستند، به دنبال آن است که با استفاده از قدرت سیاسی سازمانهای بینالمللی، همچون شورای امنیت و شورای حقوق بشر، بیشترین فشار سیاسی را بر طالبان وارد آورد، تا از این طریق بتواند، حکومت همسو و حافظ منافع خود را در افغانستان به وجود آورد، بدون شک نشستهای دبیرکل سازمان ملل متحد، گزارشهای گزارشگر ویژه و مأموریت تعیین شده برای یونما در همین راستا صورت میگیرد.
سیاست روسیه و چین در قبال طالبان
پس از بهقدرترسیدن طالبان در ۱۵ آگوست ۲۰۲۱، چین و روسیه اولین کشورهای بودند که از تعامل با طالبان گفتند و تاکنون نیز بیشترین حمایت را از حکومت این گروه داشتهاند. چین اولین کشوری بود که سفیر رسمی به افغانستان معرفی کرده است و از طالبان نیز سفیر در چین پذیرفته است.
این دو کشور بارها در مجامع بینالمللی صدای طالبان بوده اند و از چشمپوشی غربی ها نسبت به دستاوردهای این گروه آشکارا سخن گفتند. در تصویب قطعنامه 2727 شورای امنیت درباره تمدید ماموریت یوناما در افغانستان نیز چین و روسیه بودند که بیشترین اصلاحات را بر پیش نویس قطعنامه به نفع طالبان وارد کردند و به جای تمرکز به مسئله زنان، از توجه به بحران اقتصادی و تأثیرات آن سخن گفتند.
نماینده چین پس از رایگیری گفت که دو سال پس از خروج سربازان خارجی، وضعیت کلی در داخل افغانستان «باثبات» است و از اینکه قطعنامه «تازهترین پیشرفتهای» افغانستان را انعکاس نداده است، ابراز تاسف کرد.
مبنای سیاست حمایتی چین و روسیه از طالبان
بدون شک مبنای سیاست خارجی هر کشور منافع ملی آن است. چین و روسیه نیز از این قاعده مستثنا نیستند و طبیعی است که با همین مبنا در مورد افغانستان و طالبان سیاست گذاری کرده باشند. مهمترین دلیلی که سیاست حمایتی این دو کشور از طالبان را می تواند با منافع ملی آنان پیوند بزند، نگرانی از استفاده ابزاری امريكا از افغانستان برای ناامنسازی آسيای غربی و میانی است؛ حمایت از طالبان تنها راه جلوگیری از غلتیدن این گروه به دامن آمریکا است.
جایگاه مردم افغانستان در سیاست حمایتی چین و روسیه از طالبان
هرچند در سیاست حمایتی چین و روسیه از طالبان جایگاه مردم افغانستان نامعلوم است؛ اما تأکید این دو کشور بر حکومت فراگیر و تشویق طالبان به رعایت حقوق بشر؛ از جمله حق آموزش و کار زنان و دختران، رواداری مذهبی و مشارکت عادلانه مردم افغانستان بر سرنوشت خویش می تواند نمایانگر حضور مردم افغانستان نیز در افق سیاست چین و روسیه در قبال افغانستان باشد.
زیرا بر کسی پوشیده نیست که پایداری ثبات و امنیت در یک جغرافیای سیاسی پیوند مستقیم با رضایت و حمایت مردمی از حاکمیت دارد و چین و روسیه نیز بهخوبی متوجه این مسئله هستند؛ اما بازهم نباید فراموش کرد که تأمین حقوق مردم افغانستان جنبه ابزاری دارد و تا جای مهم است که سیاست کلان منطقه ای این دو کشور را تحتتأثیر خود قرار ندهد.
سیاست گذاری در فضای دوقطبی جهان در قبال افغانستان
دوقطبی بودن سیاست جهانی می تواند تأثیر قابلتوجه بر سیاستگذاری در قبال افغانستان داشته باشد؛ زیرا ممکن است کشورها در کلیت منافع خویش را در قرارگرفتن در جناح غرب یا شرق ببینند؛ هرچند با شیوه کاری آنها موافق نباشند، طبیعی است که در چنین شرایطی، علیرغم اینکه اتخاذ رویکرد سیاسی را برای کشورها سخت می کند، امکان دارد اتخاذ یک سیاست در قبال افغانستان واکنش های در پی داشته باشد و یا برای بسیاری ها و بهخصوص برای عوام مردم قابلدرک نباشد.
مسئولیت نخبگان، روشنفکران و رجال سیاسی افغانستان
طبیعی است که درک دوقطبی بودن نظام بینالملل، برای عوام مردم نه ممکن است و نه لازم؛ اما بر نخبگان، روشنفکران و رجال سیاسی است که با درک این فضا و با درنظرداشت منافع کلان کشور و مردم افغانستان اتخاذ موضع کنند. افغانستان هم وابستگی به شرق و هم وابستگی به غرب را در پیشینهای تاریخ سیاسی خود دارد که هر دو هزینه های سنگینی بر مردم این مرزوبوم تحمیل کرده است.
غربی ها و در رأس آمریکا اکنون نیز در پی ایجاد یک حکومت وابسته در افغانستان هستند؛ اما بر عکس شرقی ها علیرغم اینکه از چنین حکومتی بدشان نمی آید؛ اما عملاً ایجاد یک چنین حکومتی نه برای چین و نه برای روسیه ممکن نیست؛ لذا این دو کشور برای حفظ اعتماد و تعادل بین خودی هم که شده است، سعی می کنند به استقلال سیاسی و تمامیت ارضی افغانستان احترام بگذارند که این مسئله می تواند برای مردم افغانستان نیز حایز اهمیت باشد.
لذا خوب است که نخبگان و اشخاص تأثیرگذار بر سیاست افغانستان، دامن آمریکا را رها کرده و با درنظرگرفتن منافع علیای کشور، در پی ایجاد یک گفتمان ملی با تمسک به ظرفیت های منطقه ای برای خروج کشور از بحران سیاسی، امنیتی و اقتصادی موجود باشند.
جاوید یوسفی