در هر منطقه، قدرت های منطقه ای اهمیت زیادی دارند، به طوری که این قدرت ها می توانند با همکاری و دیپلماسی سازنده، منطقه را به سوی همکاری و انسجام سوق دهند یا اینکه منافع متضاد قدرت های منطقه ای و درک صحیح نداشتن از نظام ژئوپلیتیک جهانی می تواند منطقه را به سوی کشمکش و ستیز سوق دهد. قدرت های منطقه ای، کشورهایی هستند که به شکل معمول نسبت به کشورهای دیگر منطقه وزن ژئوپلیتیکی بالاتری دارند و این توانایی را دارند که با قلمروسازی در ورای مرزهای سرزمینی خود نفوذ و استیلای خود را حفظ کنند.
قدرت های منطقه ای همواره موتور محرکه توسعه و امنیت منطقه ای در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی هستند. به طوری که سیاست های کلان منطقه در ابعاد مختلف با سیاست ها و خط مشی های قدرت های منطقه ای خود را سازگار و همسان می کنند و این وضعیت طیفی از فرصت تا تهدید را به منطقه تحمیل کرده است. قدرت های منطقه ای با توجه به ظرفیت های فرهنگی، اقتصادی، جغرافیایی و نظامی خود می توانند منطقه را به سوی رقابت و تنش سوق دهند یا با استفاده از دیپلماسی عمومی و درک ظرفیت های موجود، منطقه را به سوی همگرایی ببرند و هم سوی با آن توسعه پایدار و امنیت پایدار را در منطقه به ارمغان بیاورند. نمونه درک صحیح از منطقه و نقش سازنده قدرت های منطقه ای در همگرایی در افغانستان به طور کامل مشهود است.
یکی از مناطقی که در طول تاریخ کشورهای قدرتمند و هژمون دارای اهمیت بوده است منطقه آسیای مرکزی و جنوب آسیا و در میان این دو منطقه، افغانستان در آنها نقش (حائل) به شدت مهمی را داشته که همیشه محل درگیری قدرت های بزرگی همچون هند – بریتانیایی، اتحاد جماهیر شوروی و در حال حاضر محل درگیری آمریکا و متحدینش همراه با قدرت های منطقه ای می باشد. متاسفانه موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان، صلح را از این سرزمین برای سالهای متمادی و نامعلوم برچیده است.
افغانستان با آمیزه ای از امید، تردید و بدگمانی به منطقه آسیای مرکزی و جنوبی می نگرد. آینده افغانستان در گرو تعامل مثبت و سازنده با همسایگان، دیگر بازیگران منطقه ای، و با قدرت های بزرگی است که با دخالت مستقیم یا غیرمستقیم در این کشور، وضعیت کنونی آن را شکل داده اند. با این حال، تعدد بازیگران منطقه ای که برخی از آنها خواسته های متناقضی را مطرح و همچنان روند حل و فصل ثبات در کشور را پیچیده می کنند. پیامدهای رقابت قدرت های بزرگ و نفوذ کشورهای ثالث در افغانستان تأثیر منفی بر پویایی سیاسی منطقه دارد.
قدرت های بزرگ و کشورهای منطقه، به عنوان یک قاعده و اصول، منافع مشترکی در حل و فصل سیاسی مناقشه افغانستان داشتند و دارند، زیرا آنها بازگشت صلح و ثبات در افغانستان را شرط اصلی ثبات و توسعه منطقه می دانند. ظهور گروه های افراطی در کشور مانند داعش که تهدیدی جدی در منطقه و فراتر از آن محسوب می شوند، همکاری های منطقه ای و بین المللی را برای تعامل هر چه بیشتر افغانستان با روی کار امدن حاکمیت جدید (طالبان)، ضروری تر می سازد.
لذا در این نوشتار به اهمیت و نگرانی های کشورهای منطقه همچون (روسیه، چین، ایران و هند) از جانب افغانستان خواهیم پرداخت.
چرایی اهمیت افغانستان
افغانستان کشوری است در قلب آسیا که موقعیت بی بدیلی در تاریخ پرفراز و نشیب خود داشته است. در واقع تحولات افغانستان شمایی کوچک از تحولات آسیا است و جالب این است که هم اکنون نیز موقعیت مرکزی این کشور در جهت دهی مسیر تحولات سیاسی در آسیا ممتاز و برجسته است. متاسفانه ضعف و عدم آمادگی دولت مرکزی در افغانستان باعث گردیده تا هیچ گاه این کشور نتواند از موقعیت های فراهم داشته برای ارتقا موقعیت و جایگاه منطقه ای خود استفاده نماید.
افغانستان که در دوره جنگ سرد اهمیت ژئواستراتژیکی برای غرب در راستای تهدیدات اتحاد جماهیر شوروی یافته بود در مقطعی پس از جنگ، اهمیت ژئواستراتژیک خود را از دست داد. اما تحولات پس از 11 سپتمبر نقش مهمی در بازخیزی نقش مهم و حیاتی ژئواستراتژیک افغانستان در سطح جهانی داشت. این اهمیت در مسیر تحولات سیاسی در نظام بین الملل در طی چند دهه آینده حفظ خواهد شد چه در سطح هژمونیک جهانی ایالات متحده و چه در سطح سیستم های منطقه ای ورای حضور هژمون جهانی. زیرا موقعیت استراتژیک افغانستان در کانون چند سیستم منطقه ای مانند شبه قاره هند، آسیای مرکزی، خاورمیانه بزرگ، خلیج فارس و چین همچنان پابرجا خواهد بود.
در واقع افغانستان به لحاظ موقعیت استراتژیکی خود از چند سیستم ژئوپلیتیک متاثر است. سیستم خاورمیانه بزرگ که به عنوان اولین و مهم ترین سیستم در سطح اول و زیر سیستم منطقه ای خلیج فارس بصورت ویژه و سیستم جنوب غرب آسیا به عنوان سیستم مرکزی و درونی که افغانستان مستقیما تحت تاثیر آن قرار دارد. همچنین سیستم منطقه ای مستقل چین و سیستم منطقه ای آسیای مرکزی نیز بطور موثری بر جایگاه و اهمیت افغانستان تاثیر گذار می باشد.
روسیه – آسیای مرکزی و افغانستان
افغانستان برای کشورهای آسیای مرکزی مخصوصا روسیه در طول تاریخ از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است. افغانستان برای روسیه از زمانی اهمیت پیدا کرد که این امپراطوری قصد عزیمت و دست یابی به سمت آب های گرم هند را داشت. همین قصد و نیت باعث شد تا افغانستان در سال 1357 / 1979، تحت اشغال اتحاد جماهیر شوروی قرار گیرد.
روسیه در افغانستان پس از 2001، رویکردی عملگرایانه تری را اتخاذ نمود. اهداف اصلی روسیه در افغانستان تثبیت وضعیت داخلی و محدود نمودن تهدیداتی است که ممکن است از این کشور نشات بگیرد. روسیه برای خنثی سازی تهدیدات از سوی افغانستان، براساس رویکرد پراگماتیسم خود، تصمیم گرفت تا همراه با دشمنان پیشین (طالبان) ارتباط بگیرد تا جایی که حاضر شود، حکومت جدید افغانستان را به نوعی مشروعیت بدهد.
چندین تهدید از جانب افغانستان برای روسیه وجود دارد که قاچاق مواد مخدر ملموس ترین آنهاست. تصمیم گیرندگان روسی، سوء مصرف غیرقانونی مواد مخدر در روسیه را به عنوان یکی از مشکلات اصلی که این کشور با آن مواجه است برجسته می کنند.
تهدید دیگری که توسط مسکو برجسته شده است، فعالیت گروه های تروریستی از جمله القاعده، داعش و جنبش اسلامی ازبکستان است. این موضوع اهمیت بسیار زیادی در میان مقامات روسی و حکومت های آسیای مرکزی پس از تصاحب قدرت توسط طالبان در 15 اگست 2021 پیدا کرده است. نگرانی از آن جهت که به احتمال زیاد طالبان روابط خود را با گروه های تروریستی قطع نکند و احتمال اینکه این کشور به پناهگاهی برای این گروه های مخرب تبدیل شود، زیاد است.
به همین دلیل روسیه چه در دوران نظام جمهوریت و چه در حال حاضر همراه با طالبان سعی می کند تا تهدیدات ناشی از سوی گروه های تروریستی علیه کشورهای آسیای مرکزی که نخستین قلمرو امنیتی این کشور محسوب می شوند را از بین ببرد. با این حال، ثبات و امنیت در افغانستان جدید برای روس ها، جزِ سیاست های اهم در بخش خارجی مقامات تصمیم گیرنده این کشور می باشد.
هند – افغانستان
با اعلام خروج سربازان آمریکایی از افغانستان در 11 سپتمبر 2021، یکی از کشورهایی که به شدت نگران سقوط دولت کابل و افزایش نفوذ استراتژی پاکستان در این کشور است، هند میباشد.
دهلی نو از قدیم الایام به افغانستان از منظر رقابت خود با اسلام آباد نگاه می کند. در سال 1996، زمانی که طالبان برای اولین بار با حمایت پاکستان وارد کابل شدند، هند شروع به حمایت از جبهه ائتلاف شمال کرد که در برابر حکومت طالبان مقاومت می کردند. پس از مداخله ایالات متحده و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در پی حملات 11 سپتمبر 2001، هند نیروهای امنیتی خود را از افغانستان دور نگه داشت، زیرا ایالات متحده خواهان این نبود که این کشور به میدان جنگی دیگری برای دهلی و اسلام آباد تبدیل شود. اما اکنون هند با یک چالش استراتژیک مواجه است. این کشور تهدید فزاینده ای را متوجه منافع امنیتی خود می داند که از افغانستان سرچشمه می گیرد، اما اهرم قابل توجهی برای محافظت از آنها و همچنین از خطوط ارتباطی خوب با طالبان برای روشن ساختن اولویت های خود ندارد.
بزرگترین نگرانی هند این است که افغانستان دوباره به پناهگاه سازمان های جهادی فراملیتی مانند القاعده و داعش و همچنین گروه های شبه نظامی پاکستانی مانند جیش محمد و لشکر طیبه تبدیل شود که دهلی نو نگران است که ممکن است از آنها علیه کشورش، استفاده گردد. به گفته نهادهای استخباراتی و امنیتی هند، لشکر طیبه مسئول حملات تروریستی نوامبر 2008 است که بیش از 160 نفر در بمبئی کشته شدند، و جیش محمد مسئول حمله انتحاری پولواما در سال 2019 به کاروان امنیتی در شاهراه سرینگر-جامو است.که گفته می شود از ولایت هلمند برنامه ریزی شده بود.
اگرچه دهلی نو، طالبان را تحت نفوذ اسلام آباد میداند، مقامات هندی و دیگر اعضای جامعه امنیت ملی نیز امیدوارند که طالبان بتوانند به تنهایی با کشورهای دیگر در ارتباط باشند. به هر حالتی، هند منتظر است تا مشاهده نتیجه مثبت در برقراری روابط با طالبان است که آیا آنها می توانند به طالبان اعتماد کنند یا خیر!
فراتر از مرزهای افغانستان، هند نقش مهمی در منطقه و در افغانستان ایفا می کند. ایجاد یک ائتلاف بزرگ از قبیل همسایگان و قدرت های منطقه ای، از جمله پاکستان و هند، باید از ایجاد یک وضعیت ثبات در افغانستان حمایت کنند. هند میتواند با ایران، چین و کشورهای آسیای مرکزی تعامل کند و کشورهای منطقه را برای صلح پایدار در کشور تشویق کند و از اقداماتی که می تواند وضعیت را در افغانستان وخیم سازد، خودداری نمایند.
هند باید واضح و روشن بسازد که به دنبال درگیری نیابتی با پاکستان در یک افغانستان صلح آمیز نیست اگرچه اینکار بعید به نظر می رسد ولی برای تامین صلح و ثبات در افغانستان باید انجام شود اما نحوه رفتار آنها می تواند شانس یک نتیجه قابل قبول را ایجاد کند که تروریسم و افراط گرایی خشونت آمیز را در منطقه کاهش دهد همچنین می تواند افغانستان را از پایگاهی برای تروریسم بین المللی دور نگه دارد.
ایران
ایران با توجه به اینکه همراه با افغانستان از اشتراکات فرهنگی و تاریخی برخوردار بوده و همچنین تعاملات اقتصادی میان دو کشور همیشه در جریان بوده است، برای این کشور موضوع ثبات و امنیت در افغانستان از اهمیت بالایی برخوردار می باشد.
قرار گرفتن ایران و افغانستان در یک حوزه تمدنی مشترک، مسئولیت سنگینی را بر عهده این کشور به عنوان همسایه ای با ۹۰۰ کیلومتر مرز قرار داده است، به همین دلیل مسئله افغانستان، همواره مورد توجه مقامات ایرانی قرار داشته است.
ایران همراه با افغانستان معاملات اقتصادی چشم گیری داشته که تامل بیشتر بر آن می تواند ظرفیت های گسترده و متنوع تری برای تجارت را در اختیار طرفین قرار دهد، از این منظر هرگونه بی ثباتی در افغانستان، تاثیر بسزایی بر ایران خواهد داشت. امنیت دو کشور بر روی یکدیگر این موضوع مهم را تایید می کند که هر دو کشور باید به دنبال افزایش امنیت باشند، بنابراین وضعیت کنونی و آینده دو کشور ایران و افغانستان بر روی هم تاثیر می گذارد و نمی توان نسبت به آنچه در افغانستان می گذرد، غفلت کرد.
مسئله حاکمیت با ثبات و مردمی در افغانستان، برای ایران اهمیت دارد. جریان سیاسی که بیشتر مورد اقبال مردم این کشور باشد و بتواند حاکمیت را به اثبات برساند تا صلح و آرامش و توسعه اقتصادی را در این کشور حاکم کند، مورد حمایت ویژه ایران خواهد بود، لذا ایران از هیچ گروهی که بخواهد امنیت و ثبات را در این کشور متزلزل کند، پشتیبانی نمی کند.
چین
منافع چین در افغانستان اساساً ناشی از نگرانی در مورد ناامنی است که ممکن است از یک افغانستان بی ثبات به تمام منطقه سرایت کند و شهروندان و پروژه های چینی در پاکستان و آسیای مرکزی و همچنین خود چین را تهدید کند. بنابراین، چین این سیاست را در راس اولویتهای خود در افغانستان قرار داده است که ثبات را بیشتر از طریق تعامل دیپلماتیک و اقتصادی، و توسعه مکانیسمهای گفتگوی منطقهای خود ایجاد کند. تعامل اقتصادی گذشته در افغانستان برای چین مساعد نبوده و هیچ نتیجه قابل توجهی نداشته است. شرکتهای چینی از سال 2008 (معدن مس عینک) و 2011 (میدان نفتی آمودریا) روی دو پروژه بزرگ نشستهاند که تا حدودی به دلیل فضای نامطمئن امنیتی، هیچکدام از آنها شروع به کار نکردند. یکی از عناصر قدیمی سیاست چین این بوده است که با حفظ روابط با تمام بازیگران کلیدی افغانستان، از جمله دولت سابق افغانستان و طالبان، از منافع امنیتی پکن محافظت کند.
در سطح ژئوپلیتیک، پکن خروج ایالات متحده و قوای ناتو را یک فرصت و یک چالش می بیند. از یک سو، چین همیشه از حضور پایگاههای نظامی ایالات متحده در نزدیکی غرب خود ناراحت بوده است. این عقب نشینی همچنین به چین این فرصت را می دهد که نفوذ خود را آزادانه تر در آسیای مرکزی اعمال کند. از سوی دیگر، چین نه تنها نگران خلاء امنیتی منطقهای است که پس از خروج نیروهای بینالمللی باقی مانده است، بلکه نگران فشارهای شدیدی است که ممکن است در عرصه هند و اقیانوسیه با آن مواجه شود، زیرا همانطور که واشنگتن از افغانستان بیرون رفت، انرژی و منابع خود را به طور کامل تری به مناطق جنوب و شرق چین اختصاص می دهد.
با توجه به دولت تحت رهبری طالبان، پکن همواره بر دو موضوع تا کنون تاکید کرده است. اول، این سازمان معتقد است که راه ثبات داخلی افغانستان از طریق یک سازش سیاسی است که در آن طالبان به اندازه کافی قدرت را با “همه جناح ها و گروه های قومی” در افغانستان تقسیم کنند. ثانیاً، از طالبان خواسته است تا روابط خود را همراه با جنبش اسلامی ترکستان شرقی (ETIM)، قطع نمایند. طالبان در مورد ارتباطش همراه با جنبش وعده ها سپرده اند اما پکن هنوز مطمئن نیست که رهبران جدید افغانستان مایل یا قادر به انجام ترک آن باشند.
تصور چین از روابط با طالبان عملگرایانه بوده و بر یک اصل ساده متمرکز شده است: طالبان باید در ازای کسب مشروعیت و تعامل اقتصادی همراه با چین، روابط خود را همراه با این گروه هایی که چین مخالف حضور آنها است، قطع نمایند.
در پایان می توان نتیجه گیری کرد که نگاه کشورهای منطقه، نگاهی امنیت محور بوده و هر کدام از قدرت های منطقه ای که در بالا به آن پرداختیم، ابتدا به مسئله امنیت و ثبات در افغانستان توجه کرده و سپس به تامین منافع خود می پردازند. افغانستانی بی ثبات و ناامن برای کشورهای منطقه و فرامنطقه معضلی بیش نبوده اما افغانستانی باثبات توام با امنیت نه تنها برای روسیه، چین، هند و ایران بلکه برای مردم افغانستان و سایر جهانیان می تواند نوید یک منطقه باثبات و آرام را بدهد که متاسفانه این مورد آرزویی بیش برای مردم افغانستان نبوده است که باتوجه به پتانسیلی که کشورهای قدرتمند منطقه و همسایگان افغانستان دارند، می تواند این مهم، در آینده ای نه چندان دور، رخ دهد.