Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

در یک تحول ژئوپولیتیکی شگفت‌انگیز، ایالات متحده آمریکا پس از دهه‌ها خصومت و تحریم نسبت به دمشق، با شخصی دیدار کرده است که زمانی از سوی خودِ آمریکا به‌عنوان یک تروریست تحت تعقیب شناخته می‌شد. احمد الشَـرع، معروف پیشین به ابومحمد الجولانی، که زمانی رهبر گروهی با ریشه در القاعده بود، در ماه نوامبر ۲۰۲۵ به کاخ سفید دعوت شد و با دونالد ترامپ دیدار کرد. این دیدار نمادین نه فقط پایان یک دوره انزوای ظاهری، بلکه بازتعریفی جدی از استراتژی آمریکا در سوریه است.

این تحول، پرسش‌های عمیقی را درباره معنای تروریسم، اولویت‌های راهبردی آمریکا و ثبات آینده سوریه مطرح می‌کند. چگونه کشوری که زمانی ۱۰ میلیون دالر جایزه برای اطلاعات منجر به دست‌گیری این مرد تعیین کرده بود، امروز او را به‌عنوان شریک دیپلماتیک به رسمیت می‌شناسد؟ پاسخ به این پرسش‌ها نیاز به بررسی دقیق تحلیلی و تاریخی دارد.

  •  تاریخ رویکرد آمریکا در قرن اخیر با سوریه

برای درک این تغییر بنیادین، باید به سابقه روابط ایالات متحده با سوریه بازگردیم. در قرن بیستم، ایالات متحده رویکردی ترکیبی نسبت به سوریه داشت: از همکاری محدود سیاسی و اقتصادی تا دوره‌هایی از خصومت و تحریم. پس از جنگ جهانی دوم و تاسیس رژیم اسرائیل، سوریه به یکی از محورهای رقابت منطقه‌ای میان ابرقدرت‌ها تبدیل شد، به ویژه در زمینه نفوذ شوروی/روسیه در خاورمیانه، مقاومت اعراب و محورهای ایدئولوژیک منطقه‌ای.

در دهه‌های بعد، خصوصاً در جریان جنگ سرد و پس از آن، آمریکا سیاست تعلیق یا اعمال تحریم علیه دمشق را به عنوان ابزاری سیاستی برای محدود کردن نفوذ شوروی، ایران وجنبش‌های اسلامی به کار گرفت. با آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ و آغاز جنگ داخلی، واشینگتن یکی از بازیگران فعال در حمایت از برخی گروه‌های شورشی بود، اگرچه معمولاً مواضعش پیچیده و متناقض بود: هم کمک‌های بشردوستانه، هم تحریم‌های اقتصادی، و هم مشارکت غیرمستقیم در برخی عملیات.

به ویژه، قوانین تحریمی مانند «قانون سزار» (Caesar Act) به هدف تحریم دولت بشار اسد و متحدانش وضع شدند تا فشار بر دولتش افزایش یابد. اما این راهبرد نیز بارها مورد انتقاد قرار گرفت، چون بخش زیادی از تحریم‌ها به مردم عادی سوریه آسیب زدند و در عین حال راه‌حل راهبردی پایداری را ارائه نکردند.

در همین چارچوب، سیاست آمریکا نسبت به گروه‌های شورشی نیز تغییراتی داشت: از حمایت غیررسمی گرفته تا تحریم و نام‌گذاری تروریستی. این تاریخ نشان می‌دهد که رابطه آمریکا با سوریه همواره پیچیده، ناهمگن و به شدت تابع منافع راهبردی بوده است، نه مبنایی اخلاقی یا ثابت.

  •  سابقه فعالیت‌های تروریستی جولانی و تقابل گروهش با آمریکا

برای تحلیل تحول اخیر، باید به ریشه‌های الجولانی بازگردیم. احمد الشَـرع (پیش‌تر ابومحمد الجولانی) در دوران جوانی به عراق رفت و در آنجا به گروه القاعده در عراق پیوست، در مقاومت علیه اشغال آمریکا مشارکت داشت. در سال ۲۰۰۶ توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد و تا حدود پنج سال در زندان بود.

پس از آزاد شدن، او در سوریه جبهه النصره (Jabhat al-Nusra) را تأسیس کرد، گروهی که به عنوان شاخه رسمی القاعده در سوریه شناخته می‌شد. این گروه تبدیل به یکی از بازیگران اصلی جنگ داخلی سوریه شد و کنترل مناطقی در ادلب را در دست گرفت. در سال ۲۰۱۶، الجولانی اعلام کرد که روابطش با القاعده را قطع کرده و گروهش را بازسازی کرده است، و نام جدید «هیئت تحریر الشام» (HTS) را اتخاذ کرد.

طبیعت فعالیت‌های HTS هنوز پیچیده است: از یک سو، آن‌ها تحت رهبری الجولانی به تدریج تمرکز خود را از تروریسم فراملی به مدیریت محلی سوریه و مبارزه با رژیم اسد و نیروهای رقیب معطوف کردند؛ اما از سوی دیگر، گزارش‌هایی نیز از سرکوب مخالفان داخلی، نقض حقوق بشر و حکومت سختگیرانه در بخش‌های تحت کنترل HTS وجود دارد.

برای آمریکا، الجولانی و HTS تاریخی طولانی به‌عنوان تهدید تروریستی داشتند: HTS (یا شاخه سابق آن، الجبهه النصره) توسط ایالات متحده به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی (FTO) طبقه‌بندی شده بود. همچنین، مبلغ ۱۰ میلیون دالر جایزه تحت برنامه «پاداش برای عدالت» آمریکا برای اطلاعات منجر به محل جولانی تعیین شده بود.

این سابقه تروریستی و درگیری مستقیم با آمریکا قرار بود نقطه‌ پایان رابطه باشد، نه آغازی برای یک روابط دوستانه.

  • چرایی و چگونگی به قدرت رسیدن الجولانی به عنوان رئیس‌جمهور سوریه

تحولاتی در میدان و دیپلماتیک منجر شد که الجولانی (الشَـرع) نقشی فراتر از رهبر شورشی داشته باشد. پس از سال‌ها درگیری و جنگ داخلی، HTS  توانست کنترل نواحی قابل توجهی از شمال غرب سوریه، به ویژه ولایت ادلب را به دست آورد. در همان حال، جولانی و تیمش تلاش کردند تصویری جدید از خود ارائه دهند: نه فقط به‌عنوان یک جنگ‌سالار، بلکه به‌عنوان مدیری که می‌تواند نهادهای دولتی جدید را بسازد، خدمات مدنی را فراهم کند و مشروعیت سیاسی جلب کند.

گزارش‌ها حاکی از آن است که وی برای ایجاد مشروعیت، ساختارهایی مانند «دولت نجات سوریه» را تاسیس کرد که وظیفه ارائه خدمات عمومی مانند آموزش، بهداشت، قضا و تعادل مالی را در مناطقی که HTS  کنترل می‌کرد، بر عهده داشت.  در این مسیر، او توانست تعدادی از جناح‌های شورشی دیگر را جذب یا خنثی کند؛ چه از طریق ائتلاف و چه از طریق سرکوب و باعث تثبیت قدرت خود در ادلب شود.

سقوط بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴ (طبق برخی گزارش‌ها پس از یک پیشروی سریع نیروهای HTS و متحدانش) نقطه عطفی بود که جولانی را در موقعیتی بی‌سابقه قرار داد: او از رهبری تروریستی تبدیل به رئیس دولت انتقالی شد. عنوان «رئیس‌جمهور موقت» یا «رئیس انتقالی» به او داده شد، و این موقعیت او را در جهان به یک بازیگر دولتی به رسمیت‌شناخته بدل کرد.

در همین حال، او نام مخفیۀ نظامی‌اش (ابومحمد الجولانی) را کنار گذاشت و با نام اصلی خود (احمد الشَـرع) وارد عرصۀ سیاست رسمی شد، نشان‌دهنده یک بازپیکربندی عمده هویتی از جنگ‌سالار تروریست به رئیس حکومت جدید بود.

  •  چرایی تغییر رویکرد آمریکا در قبال سوریه

چرا ایالات متحده این چنین سریع و آشکار رویکرد خود را نسبت به الجولانی / الشَـرع تغییر داد؟ پاسخ چندوجهی است و به ترکیب منافع راهبردی، ملاحظات اقتصادی، و اولویت‌های ژئوپولیتیکی بازمی‌گردد، نه صرفاً دل‌رحمی یا اخلاقی.

ابتدا، تغییر در قدرت در سوریه پس از سقوط اسد، معادله را به نفع واشینگتن تغییر داد. اگر رئیس‌جمهور جدید سوریه را بتوان به‌عنوان یک شریک دولتی به رسمیت شناخت، پس می‌شود از آن به‌عنوان وسیله‌ای برای بازسازی سوریه، کاهش بی‌ثباتی و محدود کردن نفوذ بازیگران رقیب مانند ایران یا روسیه استفاده کرد. از این منظر، دیدار ترامپ با الشَـرع و رفع تحریم‌ها پیامی واضح به جهان بود: آمریکا مایل به مشارکت است، به شرطی که منافع راهبردی‌اش تأمین شود.

ثانیاً، ایالات متحده اقداماتی ساختاری برای تسهیل این تغییر انجام داده است. در ژوئن ۲۰۲۵، ترامپ با امضای فرمان اجرایی، برنامه تحریم‌ها علیه سوریه را بازنگری کرد. بلافاصله پس از آن، وزارت خارجه به دستور مارکو روبیو، لغو نام‌گذاری گروه HTS (هیئت تحریر الشام) به‌عنوان سازمان تروریستی خارجی را اعلام کرد.

در سخن‌ روبیو، این تصمیم به «تحقق چشم‌انداز ترامپ برای یک سوریه پایدار، متحد و صلح‌آمیز» نسبت داده شد. این پیام ضمنی این است که واشینگتن اکنون صلاح می‌داند با رهبری سابقاً متهم، تعامل کند تا منافع بلندمدت خود را تأمین نماید.

ثالثاً، اصلاح موضع آمریکا می‌تواند به تحرک مالی برای بازسازی سوریه منجر شود. حذف مقررات تروریستی ممکن است دسترسی دمشق به سرمایه‌های بین‌المللی، بازگرداندن اعضای دیاسپورای سوری و ارتقای ظرفیت نهادهای دولتی را تسهیل کند؛ به عبارت دیگر، واشینگتن اهمیت مالی و اقتصادی بازسازی سوریه را خصوصاً پس از سال‌ها ویرانی دست کم نگرفته است.

در نهایت، این تغییر موضع ممکن است بخشی از راهبرد گسترده‌تر آمریکا برای «ادغام» سوریه در نظم بین‌المللی تازه پس از جنگ و جلوگیری از تکرار تهدیدات تروریستی باشد. از منظر آمریکا، تعامل با رهبران پیشین شورشی که اکنون نقش دولتی دارند، ممکن است نسبت به استمرار خصومت، گزینه ریسک‌پذیر ولی با پاداش بالاتری شود.

الجولانی
تغییر رویکرد امریکا در قبال الجولانی، در جهت منافع شخصی امریکا بوده است، نه دلسوزی برای سوریه!
  •  سابقه و تاریخ خیانت آمریکا به متحدان و دوستانش

این تغییر در سیاست آمریکا نسبت به الجولانی، در چارچوب تاریخی بزرگ‌تری از رویکردهای متناقض و گاه خیانت‌آمیز واشینگتن به متحدان‌اش قابل تفسیر است. در طول دهه‌ها، ایالات متحده نشان داده است که تقریباً هیچ تعهدی اخلاقی یا ایدئولوژیک را بدون هزینه راهبردی حفظ نمی‌کند.

یکی از جالب‌ترین نمونه‌ها، نحوه برخورد آمریکا با گروه‌های تروریستی در منطقه است: گاهی ایالات متحده از آن‌ها حمایت نظامی، مالی یا دیپلماتیک می‌کند، سپس وقتی منافع تغییر می‌کند، آن‌ها را ترک می‌کند یا حتی علیه آن‌ها اقدام می‌کند. این تاکتیک «استفاده از تروریستان» تا زمانی که به نفع آمریکا باشد، نه تازگی دارد و نه بی‌سابقه.

در جنگ سرد نیز آمریکا بارها از متحدانی استفاده کرد که بعدها کنار گذاشته شدند. پس از پایان تهدید کمونیستی یا تغییر موازنه ژئوپولیتیکی، برخی از متحدان محلی که زمانی به آن‌ها دل‌خوش بود، دیگر واجد اهمیت راهبردی نبودند. این رفتار نشان می‌دهد که واشینگتن عمدتاً با منطق منافع موقت کار می‌کند، نه با تعهدات اخلاقی ثابت.

در خاورمیانه نیز نمونه‌های متعددی وجود دارد: کشورهایی که آمریکا در مقاطعی از آن‌ها حمایت کرده است (مستقیم یا غیرمستقیم)، گاه پس از تغییر شرایط منطقه‌ای به حاشیه رانده شده‌اند. این کنش متناقض که بین «استفاده» از اختلافات منطقه‌ای و «قطع رابطه» ناگهانی نوسان می‌کند؛ در مورد سوریه و الجولانی نیز قابل مشاهده است.

بنابراین، استقبال فعلی آمریکا از الجولانی نمی‌تواند صرفاً به معنای «اصلاح مسیر اخلاقی» باشد؛ بلکه نشانه‌ای از سنت تکرارشونده راهبردی است: انتخاب شریک جدید صرفاً وقتی که منافع راهبردی آن تسهیل‌گر اهداف بلندمدت واشینگتن باشد.

  •  آینده سیاه الجولانی در دوستی و اتحاد با آمریکا

با وجود این پوست‌اندازی دیپلماتیک، آینده این اتحاد به هیچ وجه بدون ریسک نیست و این ریسک‌ها برای هر دو طرف بزرگ است، به‌ویژه برای الجولانی و دولت نوپایش.

اول، مشروعیت بین‌المللی او هنوز مشروط است. اگرچه تروریستی بودن گروه سابقش توسط آمریکا رسماً لغو شده، اما همچنان نگرانی‌هایی وجود دارد: بخش‌هایی از جامعه بین‌المللی، ناظران حقوق بشری و مخالفان داخلی ممکن است به تغییر منفی در سیاست‌های او هشدار دهند. کوچک‌ترین نشانه‌ای از بازگشت به خشونت یا سرکوب مخالفان می‌تواند اعتماد تازه ساخته‌شده را فرو بریزد.

دوم، از منظر داخلی، رهبری سابقاً تروریستی ممکن است با چالش‌های بزرگی در حفظ انسجام قدرت مواجه شود. تشکیل یک دولت انتقالی، ادغام نیروهای شبه‌نظامی، تأمین خدمات اساسی، و ایجاد نهادهای دموکراتیک ساختاری پیچیده است. اگر الجولانی نتواند ثبات سیاسی، اقتصادی و اداری را به وجود آورد، ممکن است با مقاومت داخلی قدرتمندی روبرو شود، به ویژه از گروه‌هایی که پیش از این زیر چتر شورش و فعالیت های تروریستی فعالیت می‌کردند.

سوم، وابستگی به آمریکا یا حداقل تعامل عمیق‌تر با واشینگتن یک شمشیر دو لبه است. از یک سو، حمایت اقتصادی و سیاسی غرب می‌تواند به بازسازی کمک کند؛ اما از سوی دیگر، این وابستگی می‌تواند مشروعیت الجولانی را در چشم بخشی از جمعیت سوریه تضعیف کند که او را «ابزار غرب» می‌دانند. همین‌طور، اگر آمریکایی‌ها اولویت‌های‌شان تغییر کند، ممکن است این اتحاد بار دیگر دچار بحران شود.

نهایتاً، برای آمریکا نیز خطراتی وجود دارد. این کشور با پذیرش یک چهره تروریستی به‌عنوان رهبر رسمی، تصویر اخلاقی‌اش را در صحنه جهانی به خطر انداخته است. اگر الجولانی به وعده‌هایش عمل نکند، یا بار دیگر از عناصر رادیکالی در ساختار دولت استفاده کند، واشینگتن می‌تواند متهم به «پاداش دادن به تروریست» شود. این می‌تواند به انتقاد شدید از سیاست خارجی آمریکا منجر شود و شاید مشروعیت داخلی و بین‌المللی این اتحاد را زیر سوال ببرد.

  •  جمع‌بندی

دیدار تاریخی بین دونالد ترامپ و احمد الشَـرع (الجولانی سابق) در کاخ سفید، پایان نمادینی برای دوره‌ای از انزوا و تقابل نبود؛ بلکه آغاز یک راهبرد جدید است که در آن آمریکا «تروریست سابق» را به‌عنوان شریک راهبردی می‌بیند. این تغییر جهت، منعکس‌کننده منطق منافع متغیر و فرصت‌طلبانه سیاست خارجی ایالات متحده است؛ جایی که امنیت، بازسازی و نفوذ منطقه‌ای اولویت بر اصول ایدئولوژیک دارد.

اما این معامله، هم برای آمریکا و هم برای الجولانی پرخطر است. آینده وضعیت بستگی دارد به این که آیا دولت جدید سوریه بتواند مشروعیت پایدار بسازد، وعده‌های بازسازی را اجرایی کند و از بازگشت به سیاست خشونت‌آمیز خودداری نماید. در عین حال، واشینگتن باید مراقب باشد که عواقب اخلاقی و سیاسی این بازتعریف را نادیده نگیرد.

به شکل کلی، این تحول نشان می‌دهد که سیاست تروریسم و مبارزه با آن در دهه‌های اخیر به تدریج پیچیده‌تر و پرتناقض‌تر شده است: آنچه روزی تهدید بود، امروز می‌تواند شریک باشد، اگر شرایط راهبردی تغییر کند. آمریکا با فتح این مسیر، یک ریسک بزرگ برداشته است و زمان نشان خواهد داد که آیا این ریسک موجه بوده یا خیانتی تاریخی به اصولی که خود در گذشته با آن‌ها مبارزه کرده بود.

مجتبی همت

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10325

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *