اپوزیسیونسازی برای طالبان
در جغرافیای سیاسی جنوب آسیا، هیچ رابطهای به اندازه رابطه پاکستان و طالبان پر از لایههای پنهان، سوءظنهای متراکم و محاسبات امنیتی درازمدت نبوده است. این رابطه که از دهه نود تا امروز گاه شبیه شراکت استراتژیک جلوه کرده و گاه شبیه خصومتی مبهم، اینک وارد مرحلهای تازه شده است؛ مرحلهای که در آن اسلامآباد بهجای مدیریت طالبان به سمت مهندسی یک اپوزیسیون علیه آنان حرکت میکند.
در روزهای اخیر صداهایی از سوی مقامات پاکستانی شنیده میشود که حکم پیشآگاهی یک تغییر بزرگ را دارند. اظهارات تازهی مقامهای پاکستانی درباره طالبان نشان میدهد اسلامآباد آرامآرام در حال عبور از مرحلهی مدیریت طالبان و نزدیک شدن به مرحلهی اپوزیسیونسازی برای طالبان است. این تغییر نه ناگهانی است و نه بیریشه؛ بلکه حاصل انباشتی از بیاعتمادی، فشارهای امنیتی و شکست محاسبات چند دههای پاکستان در رابطه با افغانستان است.
این تغییر موضع نه ناگهانی است و نه ناشی از یک اختلاف مقطعی. پاکستان پس از سه سال تعامل نزدیک با طالبان، اکنون با وضعیتی روبهرو است که در چهارچوب محاسبات سنتیاش نمیگنجد. طالبان به جای تبدیل شدن به بازوی استراتژیک اسلامآباد در افغانستان، به یک بازیگر مستقل، گاه بیپروا و در برخی موارد حتی مخاطرهآمیز برای امنیت داخلی پاکستان بدل شدهاند. چنین وضعیتی اسلامآباد را به سمت طرحی قدیمی اما بازنگریشده سوق میدهد: اپوزیسیونسازی برای دولت مستقر در کابل.
نشانههای چرخش
در روزهای اخیر، چند چهره کلیدی در عرصه سیاست و دیپلماسی پاکستان لحن خود نسبت به طالبان را با شدتی کمسابقه تغییر دادهاند. آصف درانی، سفیر پیشین پاکستان در کابل و یکی از چهرههای آگاه از جزئیات رابطه اسلامآباد و طالبان، آشکارا میگوید طالبان با عملکردشان به سوی تغییر رژیم میروند. این جملهای است که در فرهنگ سیاسی پاکستان بار سنگینی دارد. وقتی مقامهای نزدیک به دستگاه امنیتی از تغییر رژیم سخن میگویند، بدان معناست که در سطوح مختلف نظامی و سیاسی، مشروعیت و کارآمدی طالبان به طور بنیادی زیر سؤال رفته است.
درانی در تحلیل خود بر نکتهای تأکید میکند که برای سالها در پاکستان نوعی تابو محسوب میشد: فعالشدن اپوزیسیون غیرپشتون در افغانستان. این اشاره در واقع اعترافی غیرمستقیم است که پاکستان دیگر روی پشتونمحوری قدرت که دههها پایه سیاست افغانستانیاش را تشکیل میداد حساب باز نمیکند. اسلامآباد در سالهای گذشته با حمایت از گروههای پشتون، از مجاهدین پیشین تا طالبان، میکوشید معادله قدرت در افغانستان را در چارچوب منافع خود مهار کند. اسلامآباد به مدت چندین دهه بر روی سیاست «تقویت گروههای پشتون برای مهار جبهههای شمال» سرمایهگذاری کرد، اما اکنون، درست همان ساختار پشتونمحور به زعم پاکستانیها به چالشی برای امنیت ملیشان تبدیل شده است.
جان اچکزی، شخصیت سیاسی و تحلیلگر امنیتی دیگر از پاکستان، این تصویر را تکمیل میکند. او بهجای زبان دیپلماتیک، به طور مستقیم خواستار حمایت از اپوزیسیون غیرپشتون میشود. چنین موضعگیریای برای نخستینبار از زبان یک چهره مؤثر پاکستانی شنیده میشود؛ موضعی که نشان میدهد بخشی از تصمیمسازان پاکستان به این نتیجه رسیدهاند که مهار طالبان بدون ایجاد توازن قومی و سیاسی در افغانستان ممکن نیست.
سخنان خواجه آصف، وزیر دفاع پاکستان، این چرخش را رسمیت میبخشد. او طالبان را بینظم، فرصتطلب و فاقد سنت و اصول معرفی میکند. چنین ادبیاتی نه تنها در روابط دیپلماتیک نادر است، بلکه از سوی کشوری مطرح میشود که خود در شکلگیری و پیروزی طالبان بیشترین نقش را داشته است. خواجه آصف حتی مشروعیت دینی طالبان را زیر سؤال میبرد؛ موضوعی که برای اسلامآباد همیشه خط قرمز بود، زیرا مشروعیت دینی طالبان به طور غیرمستقیم سندی بود بر نفوذ تاریخی پاکستان در افغانستان.
وقتی وزیر دفاع یک کشور مشروعیت ایدئولوژیک طرف مقابل را نه معتبر و نه پایدار توصیف میکند، یعنی مرحله اعتماد کاملا پایان یافته و مرحله مهار آغاز شده است. از این منظر، اظهارات خواجه آصف بیش از یک انتقاد ساده، نوعی اعلان سیاست است: پاکستان آماده است تا در میدان سیاست افغانستان وارد بازی جدیدی شود؛ بازیای که در آن طالبان تنها گزینه اسلامآباد نیستند.
اپوزیسیون غیرپشتون
رویکرد پاکستان نسبت به افغانستان همواره بر پایه تلاش برای ایجاد «عمق استراتژیک» بوده است؛ عمقی که در بیشترین شکل تاریخیاش به تقویت نیروها و گروههای پشتون و متحدان منطقهای پشتونمحور بازمیگشت. اما این سیاست با گذشت زمان و تغییر ماهیت طالبان دچار فرسایش و تناقض شده است.
از منظر تاریخی، سیاست مبارزه با نفوذ رقیب از طریق حمایت از اقلیتها، پدیده آشنایی در دیپلماسی منطقهای است؛ اما دو نکته در اینجا اهمیت دارد: یکی این که حمایت آشکار یا پنهان از اقلیتها در افغانستان پیشتر با هزینه انسانی و سیاسی سنگینی همراه بوده است؛ و دوم این که ترکیب قومی افغانستان پیچیدهتر از آن است که یک بازیگر بیرونی بتواند به سرعت آن را به نفع خود مهندسی کند.
از منظر اسلامآباد، چند مزیت عملی حمایت از اپوزیسیون غیرپشتون مطرح است: ایجاد اهرم فشار علیه طالبان برای مهار تی تی پی و جلوگیری از استقلال کامل سیاست خارجی طالبان، کاهش همگرایی پشتون-محور که ممکن است تهدیدی مستقیم برای انسجام داخلی پاکستان و خلق برگهای چانهزنی جدید در تعامل با بازیگران جهانی و منطقهای. اسلامآباد در مواردی ترجیح میدهد تنشها را داخل افغانستان و میان بازیگران افغانی مدیریت کند تا آن که مستقیما هزینه فشارها را در خاک خود تحمل نماید.
پیامدهای احتمالی این چرخش برای افغانستان
ورود پاکستان به سمت ساختن یا تقویت اپوزیسیون در افغانستان پیامدهای جدی خواهد داشت. افغانستان از گذشته تاکنون هر بار که به میدان رقابت همسایگان تبدیل شده، بار اصلی بحران بر دوش مردم افتاده است. اگر پاکستان واقعا روی نیروهای غیرپشتون سرمایهگذاری کند، شکافهای قومی دوباره فعال خواهند شد. طالبان که خود با بحران مشروعیت داخلی مواجهاند، احتمالا این حرکت را اقدامی خصمانه تفسیر خواهند کرد و واکنش تند نشان خواهند داد.
در صورت فعالشدن اپوزیسیون مورد حمایت پاکستان، طالبان برای جلوگیری از گسترش آن، فشارهای امنیتی خود بر مرزهای شرقی را افزایش خواهند داد. این وضعیت میتواند به دور جدیدی از تنشهای نظامی میان کابل و اسلامآباد بینجامد. نیروهای مخالف طالبان که سالها در وضعیت پراکندگی بودهاند، با دریافت حمایت خارجی ممکن است دوباره سازمان یابند.
این امر توازن قدرت در شمال را تغییر میدهد و میتواند مناطق خاصی را به مرکز رقابت تازه تبدیل کند. از طرف دیگر هرگونه بیثباتی در افغانستان اثر زنجیرهای در منطقه خواهد داشت. افزایش درگیریها میان طالبان و گروههای اپوزیسیون مورد حمایت پاکستان میتواند مسیرهای تجاری، روندهای ترانزیتی و حتی روابط ایران، روسیه و چین با طالبان را تحت تأثیر قرار دهد.

افغانستان در آستانه یک دوره جدید فشارهای بیرونی
تحلیل رفتار پاکستان نشان میدهد که اسلامآباد بدنبال اپوزیسیونسازی برای طالبان است و برنامه دارد طالبان را تا مرز تغییر رفتار یا پذیرش خواستههای امنیتی تحت فشار قرار دهد. پاکستان باور دارد که طالبان بدون فشار جدی حاضر به سرکوب تی تی پی یا تنظیم روابط خارجیشان در مدار خواستههای اسلامآباد نیستند. از همین رو ایجاد یا تقویت اپوزیسیون غیرپشتون میتواند یک ابزار چندمنظوره باشد به طوری که هم فشار امنیتی بر طالبان وارد میکند، هم ابزار چانهزنی پاکستان در مقابل غرب است، هم دوباره نفوذ اسلامآباد را در معادلات افغانستان افزایش میدهد.
برای طالبان، این وضعیت یک آزمون بزرگ است. اگر طالبان نتوانند همزمان امنیت داخلی پاکستان را تضمین، تحرکات تی تی پی را مهار و روابط خارجیشان را مدیریت کنند، احتمال دارد فشارهای منطقهای بر آنان افزایش یابد. در چنین شرایطی، اپوزیسیونسازی پاکستان میتواند به یک بحران جدید در افغانستان منجر شود.
شکریه نورزی











