Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

«هم‌صدایی ملی» و آزمون سخت اعتماد

در سیاست افغانستان، ائتلاف همیشه یک واژه دوپهلو بوده است؛ گاهی به معنای همگرایی واقعی نیروها برای یک هدف ملی؛ و گاهی هم نام شیک همان معامله‌های کوتاه‌مدت، فصل‌به‌فصل و رهبرمحور. حالا در 18 قوس، سه جریان سیاسی مخالف طالبان یعنی «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان»، «مجمع ملی برای نجات افغانستان» و «حرکت ملی برای صلح و عدالت»، در یک نشست وبیناری از ایجاد محور «هم‌صدایی ملی برای آینده افغانستان» خبر دادند و بیانیه مشترکی نشر کردند.

در همان ساعات نخست، موجی از واکنش‌ها به راه افتاد: از استقبال محتاطانه تا تمسخر و بدبینی؛ از این‌که بالاخره اپوزیسیون یک‌دست شد تا این‌که باز هم یک ائتلاف کاغذی دیگر. منتقدانی حتا گفتند متن منتشرشده بیشتر شبیه عریضه محترمانه به سازمان ملل است تا یک استراتژی سیاسی جدی برای داخل افغانستان.

اما آنچه این جریان تازه را از همان آغاز زیر سایه برد، نه فقط فشارهای بیرونی و واقعیت‌های سخت میدان، بلکه یک مشکل درونی‌تر بود: فقدان اعتمادسازی. اعتماد، در سیاست، چیزی شبیه اکسیجن است؛ وقتی کم شود، حتا اگر شعارها زیبا و چهره‌ها مشهور باشند، سازه فرو می‌ریزد. و «هم‌صدایی ملی» از همان لحظه اول با آزمون اعتماد روبه‌رو شد: حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاح‌الدین ربانی، تنها یک روز بعد، از «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» کناره‌گیری کرد و اساسا به دوام و کارآمدی چنین ائتلاف‌هایی طعنه زد.

  • هم‌صدایی چه می‌گوید؟ متن بیانیه و پیام‌های پنهان آن

بیانیه نشست «هم‌صدایی ملی» از نگاه ادبیات سیاسی، روی چند محور مشخص ایستاده است: حل سیاسی بحران از طریق مذاکرات بین‌الافغانی؛ اعاده حاکمیت ملی از مسیر نظام مشروع و انتخاباتی؛ تاکید بر حقوق بشر به‌ویژه حقوق زنان و شفافیت کمک‌های بشردوستانه. این چارچوب، در ظاهر، همان بسته‌ای است که جامعه جهانی نیز بارها در قالب «حکومت همه‌شمول»، «رعایت حقوق بشر» و «روند سیاسی» تکرار کرده است.

نکته کلیدی در متن بیانیه این است که حل بحران افغانستان لزوما و ترجیحا باید از راه مذاکرات و توافق همه‌شمول و فراگیر بین‌الافغانی صورت گیرد و این مذاکرات باید با حمایت و تسهیلات سازمان ملل متحد و شورای امنیت برگزار شود.

بیانیه یک قدم جلوتر هم می‌رود و می‌گوید تضمین اجرای توافق باید بر عهده شورای امنیت و کشورهای منطقه و جامعه جهانی باشد و رعایت آن شرط اساسی برای شناسایی مشروعیت هرگونه حکومت در افغانستان تلقی گردد.

در بخش دیگری از بیانیه، به صراحت روی حضور هدفمند و موثر زنان و نسل جوان در مذاکرات و نقش آنان در حکومت آینده تاکید شده است. همچنان بیانیه بر حمایت از اجرای قطعنامه ۲۷۲۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد و توصیه‌های ارزیابی مستقل اشاره دارد. پس «هم‌صدایی ملی» عملا می‌کوشد خودش را در یک زبان قابل قبول برای جهان تعریف کند: زبان سازمان ملل، قطعنامه‌ها، حقوق بشر، مشارکت زنان، انتخابات و نقشه راه.

اما درست همین‌جا یک تناقض کلاسیک سر بلند می‌کند: وقتی یک جریان سیاسی می‌خواهد همزمان «ملی» باشد و «جهانی‌پسند»، باید پاسخ بدهد که مخاطب اصلی‌اش کیست؟ مردم داخل افغانستان، یا سالن‌های دیپلوماتیک بیرون از افغانستان؟ این پرسش را نمی‌شود با شعار حل کرد، با اعتماد حل می‌شود.

  • چرا «همصدایی» از همان آغاز با مشکل اعتماد روبه‌رو شد؟

بحران اعتمادسازیِ «هم‌صدایی ملی» سه لایه دارد:

الف) اعتماد میان رهبران و جریان‌ها (بحران درون‌خیمه)

افغانستان تجربه تلخ ائتلاف‌های شتاب‌زده را زیاد دیده است. ائتلاف‌هایی که با یک نشست پر سروصدا شروع شده، اما با نخستین اختلاف بر سر «سهم»، «ریاست»، «نمایندگی» یا «جهت‌گیری»، ترک برداشته است. ائتلاف‌هایی که در ظاهر ملی و فراقومی معرفی شدند، اما در عمل بیشتر بر محور معامله میان رهبران شکل گرفتند و پیش از تبدیل شدن به بدیل پایدار، از هم پاشیدند.

این بار هم نشانه‌ها از همان اول پیدا شد. در میان اعضای همین جریان‌ها نیز اختلاف و انشعاب به وجود آمده و حتی یکی از چهره‌ها (مبارز راشدی) گفته شماری از اعضا بدون مشوره با دیگران به ائتلاف پیوسته‌اند.

این دقیقا همان جایی است که اعتماد می‌میرد: وقتی تصمیم جمعی در عمل به تصمیم چند نفر تبدیل شود. در سیاست اپوزیسیون، مشکل فقط طالبان نیست؛ مشکل این است که بسیاری از جریان‌ها هنوز هم بلد نیستند اختلافات‌شان را در یک چارچوب نهادی مدیریت کنند.

ب) اعتماد مردم (بحران بیرون‌خیمه)

مردم افغانستان، به‌خصوص پس از سقوط جمهوریت، یک پرسش سخت و بی‌رحم دارند:
این چهره‌ها که در بیست سال گذشته فرصت دولت‌داری، قانون‌گذاری، امنیت‌سازی و ملت‌سازی را داشتند، چرا کشور به این‌جا رسید؟

این پرسش، شاید عادلانه یا ناعادلانه، اما واقعی است. بخشی از جامعه، چهره‌های حاضر در نشست را «بازیگران اصلی دوره جمهوریت» می‌بیند؛ دوره ای که با فساد، رقابت‌های قومی، دولتداری ضعیف، و وابستگی شدید به بیرون شناخته شد. در چنین فضایی، هر ائتلاف تازه اگر نتواند نسبت خود را با گذشته روشن کند، از مردم اعتبار قرضی نمی‌گیرد؛ برعکس، بارِ بی‌اعتمادی گذشته را هم بر شانه می‌کشد.

اعتماد عمومی با بیانیه ساخته نمی‌شود؛ با پاسخگویی ساخته می‌شود.
و پاسخگویی یعنی: اعتراف به خطا، توضیح تصمیم‌ها، روشن‌کردن منابع مالی، و تعریف دقیق مسئولیت‌ها.

ج) اعتماد جامعه جهانی (بحران مشروعیت بیرونی)

جامعه جهانی در قبال افغانستان خسته است، محتاط است و به‌خصوص بعد از 2021، به هر بدیل سیاسی با شک نگاه می‌کند. از نظر بسیاری از بازیگران بین‌المللی، سوال این است: آیا این ائتلاف‌ها واقعا نماینده یک طیف وسیع داخل افغانستان‌اند یا بازتاب همان نخبگان بیرون‌نشین؟

از همین روست که در واکنش‌ها، برخی منتقدان گفتند این ائتلاف تحت فشار خارجی شکل گرفته و دوام نخواهد داشت.

  • نام ائتلاف: «همصدایی» یا «همدلی»؟ فاصله‌ای که در سیاست کشنده است

انتخاب نام «هم‌صدایی» خودش اعتراف غیرمستقیم به یک واقعیت است: این جریان‌ها فعلا دنبال وحدت کامل نیستند؛ دنبال حداقل مشترک‌اند. هم‌صدایی یعنی «یک صدا شدن» روی چند محور. اما سیاست افغانستان مشکلش کمبود صدا نیست بلکه کمبود همدلی و عمل است.

در تجربه‌های گذشته، بارها ائتلاف‌ها یک صدا شدند، اما در بزنگاه عمل، یا هر کسی راه خود را گرفت، یا اختلافات شخصی و تنظیمی اولویت شد. پرسش اصلی این است: آیا «هم‌صدایی ملی» می‌تواند از رهبرمحوری عبور کند و به یک ساختار برنامه‌محور برسد؟ اگر نتواند، نامش هرچه باشد؛ هم‌صدایی، همسویی، همگرایی، سرنوشتش همان است که مردم به طنز تلخ می‌گویند: عکس گرفتند و رفتند.

  • جدایی صلاح‌الدین ربانی؛ نخستین آزمون اعتماد، نخستین شکست روانی

کمتر چیزی به اندازه انشعاب در ساعت اول پیام سیاسی دارد. حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاح‌الدین ربانی، تنها یک روز پس از اعلام هم‌صدایی، از شورای عالی مقاومت ملی کناره‌گیری کرد و دلیلش را تکرار تجربه‌های ناکام گذشته و ائتلاف‌های مقطعی و شکننده عنوان نمود.

در متن‌هایی که رسانه‌ها نقل کرده‌اند، جمعیت اسلامی صریح گفته که شورای عالی مقاومت قرار بود، محور اصلی مبارزات مردم برای اعاده حاکمیت قانون و احیای مردم‌سالاری باشد، اما بخش مهمی از فعالیت‌هایش صرف «ائتلاف‌سازی‌های ناهمگون و نامنسجم» شده که تداعی‌کننده تجربه‌های ناکام گذشته است. از این اقدام آقای ربانی می توان چند برداشت سیاسی داشت:

برداشت اول: پیام سیاسی به دیگران

ربانی با این خروج، یک پیام روشن فرستاد: من زیر چتر هر ائتلافی نمی‌روم؛ مخصوصا ائتلافی که بوی معامله بدهد. این پیام، اگرچه ممکن است به لحاظ تاکتیکی برای او تمایز سیاسی بسازد، اما برای ائتلاف تازه ضربه روانی است؛ چون نشان می‌دهد هنوز هم محور مخالفان طالبان، توان هضم اختلافات درونی را ندارد.

برداشت دوم: شکاف در خودِ جمعیت اسلامی

ربانی رهبر یکی از شاخه‌های جمعیت اسلامی است، در حالی که شاخه دیگری به رهبری عطامحمد نور در شورای عالی مقاومت حضور فعال دارد.
این یعنی مشکل فقط ائتلاف تازه نیست؛ مشکل چندپارچگی تنظیمی هم هست. و وقتی تنظیم‌ها چندپارچه باشند، ائتلاف‌های بزرگتر هم روی زمین لرزان ساخته می‌شود.

برداشت سوم: تجربه‌های قبلی و زخم‌های کهنه

این نخستین بار نیست که جمعیت اسلامیِ ربانی و برخی دیگر از جریان‌ها از یک چتر مشترک جدا می‌شوند. در ثور 1404، حزب جمعیت و جبهه مقاومت ملی از مجمع ملی برای نجات افغانستان کنار رفتند و گفتند از ابتدا ملاحظات جدی سیاسی و تخنیکی در مورد ساختار و مدیریت آن داشتند که رعایت نشده است.
وقتی یک بازیگر بارها با همین زبان ساختار، مدیریت، مشوره از ائتلاف‌ها بیرون می‌شود، این پرسش مطرح می‌شود که مشکل در ائتلاف‌هاست، یا در فرهنگ سیاسیِ کار جمعی، یا در هر دو؟

خروج ربانی، فقط یک حادثه خبری نیست؛ یک سیمای رادیولوژی از بیماری مزمن اپوزیسیون است: ائتلاف‌سازی آسان، اعتمادسازی دشوار.

هم‌صدایی
ائتلاف آسان است، اما اعتماد دشوار! هم‌صدایی ملی ابتدا اعتماد سازی کند
  • سخن پایانی؛ «همصدایی ملی» یک فرصت است اما اعتماد، شرط بقا است

ائتلاف «هم‌صدایی ملی» در زمانی اعلام موجودیت کرد که طالبان هنوز مشروعیت جهانی به دست نیاورده و بحران حقوق بشر، به‌ویژه در بخش حقوق زنان، یکی از محورهای فشار بین‌المللی است. از این لحاظ، هر تلاشی برای ایجاد یک چارچوب مشترک سیاسی می‌تواند فرصت باشد. اما در افغانستان، فرصت‌ها همیشه از یک جا می‌شکنند: از بحران اعتماد و این بحران، هم در میان رهبران جریان‌ها هست، هم در میان مردم، هم در نگاه جهان.

هم‌صدایی ملی اگر می‌خواهد از سرنوشت ائتلاف‌های پر سروصدا و کم‌دوام گذشته فرار کند، باید یک کار دشوار انجام بدهد:
از سیاست «نام‌ها» عبور کند و به سیاستِ «نهادها» برسد؛
از «بیانیه» به «نقشه راه قابل سنجش» برود؛
و از «هم‌صدایی» به «همدلی و عمل» برسد.

در غیر آن، این محور هم به فهرست بلند تجربه‌های ناکام اضافه می‌شود، فهرستی که در حافظه جمعی افغان‌ها، مثل دفترچه قرض‌های پرداخت‌نشده، هر روز کلفت‌تر می‌گردد.

سیدمهدی حسینی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10437

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *