آمریکا در حالی داعیه دموکراسی و ایجاد صلح و برابری در جهان دارد که در هر جا که پا گذاشته، چیزی جز ویرانی بر جای نگذاشته است. پس از حمله 11 سپتمبر 2001 به برجهای تجاری نیویورک توسط القاعده، آمریکا با متحدینش به افغانستان به هدف مبارزه با تروریزم و برچیدن بایگاه امن القاعده حمله کرد که این حضور آمریکا در افغانستان منجر به سقوط حکومت طالبان و شکل گیری حکومت جدید با داعیه دموکراسی در این کشور شد؛ زیرا محو تروریزم در افغانستان، مستلزم حکومت دموکراتیک بود تا حمایت از تروریستها متوقف شود. چنانکه رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا در سپتامبر ۲۰۰۶ وعده ساخت افغانستانی را داد که در آن افراط گرایان نتوانند به مردم ظلم کنند و همچنین افغانستان پناهگاهی برای تروریستها نباشد.
لذا میتوان گفت حمله آمریکا دو هدف مرتبط به هم داشت: 1- برچیدن ترورزیم و پایگاه امن القاعده؛ 2- تشکیل حکومت دموکراتیک و توسعه جامعه مدنی در افغانستان؛ اما سوال اصلی این است که اصولا آمریکا آنچه را که وانمود میکرد به آن باور داشت یا خیر؟ آیا رفتار بیست ساله آمریکا در افغانستان با اهداف از پیش تعیین شده سازگار بوده است یا خیر؟ و اینکه به طور کلی حضور آمریکا چه پیامدهای مثبت و یا منفی را در جامعه افغانستان داشته است؟
نگاهی به حضور 20 ساله آمریکا در افغانستان
حضور بیست ساله آمریکا در افغانستان علی رغم برخی آثار تا حدودی مثبت در سکتور معارف و تحصیلات عالی، صحت عامه، و توسعه جزئی زیر ساختها، پیامدهای منفی بیشماری را بر مردم افغانستان تحمیل کرد که در این نوشته به مهمترین آن پرداخته خواهد شد.
1- تشدید اختلافات قومی و مذهبی: بدون شک وحدت و یکپارچگی مردم شرط ضروری حیات سیاسی یک جامعه است. بدون همبستگی مردمان یک جامعه، تشکیل حکومت مقتدر، پاسخگو و خدمت گذار غیر ممکن است؛ از اینرو است که در افغانستان علیرغم تحول مفهوم حکومتداری از فرمانروایی به حکومت خدمت گذار، در طول بیست سال عمر حکومت جدید هیچ وقت شاهد تحقق عملی این نوع از حکومتداری نبودیم. نشست بُن با اتبکار آمریکا و متحدینش تهداب حکومتی را گذاشت که میتوان از آن به شرکت سهامی اقوام تعبیر کرد. قومی سازی حکومتداری در افغانستان باعث شد به مرور زمان ارزشهای ملی رنگ ببازد و منافع قومی و مذهبی عنصر تعیین کننده در مناسبات سیاسی افغانستان باشد. این موضوع علت عمده ی استمرار فساد اداری، تبعیض و توسعه ای نامتوازن، گسترش نارضایتی عمومی، گسترش ناامنی و در نتیجه عدم شکل گیری حکومت مقتدر و مردمی در افغانستان شد؛ لذا میتوان آن را به عنوان بزرگترین خیانت آمریکاییها به مردم افغانستان تعبیر کرد.
2- ترویج فرهنگ غربی و ایجاد جامعه ی دو قطبی: آمریکا با شعار دموکراسی، آزادی، برابری حقوق زن و مرد، و حقوق بشر کوشید تا مردم این کشور، به خصوص نسل جوان را از ارزشهای فرهنگی ملی و مذهبیشان دور نماید و نسل جوان را در برابر باورهای گروههای مذهبی قرار دهند. آمریکاییها به شدت تلاش کردند تا از تمام ابزار ممکن در این راستا استفاده کنند که به عنوان نمونه میتوان به تأسیس و حمایت مالی از شبکه های تلویزیونی و رادیویی، نهادها و انجمنهای به ظاهر مدافع حقوق زن، کافه های کتابخوانی، چایخانه ها، رستوانتها به سبک غربی، و امور از این قبیل اشاره کرد.
3- غارت منابع طبیعی: آمریکاییها اگرچه به ظاهر مبارزه با ترورزیم، ترویج دموکراسی و توسعه جامعه مدنی را از جمله اهداف حضورشان در افغانستان معرفی میکردند؛ اما گزارشها حاکی از آنست که آمریکا به مراتب بیشتر از هزینه های سرسام آوری را که متحمل شده است، منابع طبیعی؛ از قبیل سنگهای قیمتی، یورانیوم، لیتیوم و … به تاراج برده است.
4- نهادینه کردن تولید و قاچاق مواد مخدر: نقش آمریکاییها در رشد تولید و قاچاق مواد مخدر در افغانستان پر رنگ است. حجم قابل توجه کشت تریاک در ولایات جنوبی افغانستان (قندهار، هلمند، زابل، ارزگان) زیر سایه حضور سنگین آمریکاییها و دیگر متحدانش شاهد این مدعا است. گزارشهای زیادی در مورد نظارت بر تولید، به خصوص ترانزیت قاچاق مواد مخدر توسط نیروهای آمریکا وجود دارد؛ حتی گزارشهایی هم وجود دارد که در دهه هشتاد میلادی تولید و قاچاق مواد مخدر در افغانستان زیر نظر سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) صورت میگرفته است.
5- نهادینه کردن فساد اداری: یکی از پیامدهای اصلی حضور آمریکا نهادینه شدن فساد اداری در افغانستان است. آمریکاییها افراد تربیت شده ی غربی را به روی کار آوردند که از یک سو به جز پول به هیچ ارزشی پایبند نبودند و از سوی دیگر باتوجه به اینکه به تابعیت غربی و آمریکایی خود اهمیت بیشتر قائل بودند، هیچ تعلق خاطری به افغانستان نداشتند؛ لذا سمتهای اداری را به عنوان منبع زر اندوزی و عیش و نوش میشناختند. همین ها بودند که افغانستان را در صدر لیست کشورهای دارای فساد اداری قرار دادند. متأسفانه امروز این فرهنگ شوم در این جغرافیا نهادینه شده است و هرکس با هر زمینه فکری که وارد این سیستم شود، به فساد کشیده میشود.
6- جاسوس پروری: کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا در بیست سال حضورشان در افغانستان تلاش کردند تا با حمایت کردن از عده ای از افراد تحت عنوان فعال حقوق بشر، فعال حقوق زن، عضو جامعه مدنی، مدافع حقوق دیگرباشان، فعال رسانه و … از آنان به عنوان مجری سیاستهای خویش استفاده کنند. خلق عنوان افراد تحت خطر در دوره حکومت قبلی و اکنون در راستای همین سیاست صورت گرفته است.
با در نظرداشت موارد فوق الذکر میتوان گفت در کل حضور آمریکا در افغانستان بیش از آنکه به نفع مردم این کشور تمام شود، مضر بوده است؛ زیرا آمریکا با تشدید اختلافات قومی و مذهبی، دو قطبی سازی جامعه افغانستان و نهادینه کردن تولید و قاچاق مواد مخدر، نهادینه کردن فساد اداری و جاسوس پروری، عملا فرصت دستیابی به ثبات سیاسی را از مردم این جغرافیا گرفته است و یا به شدت با مشکل مواجه ساخته است. تحویل حکومت به طالبان و بیرون کشیدن عده ای از شهروندان افغانستان، درست در راستایی حفظ تنازع قومی و دو قطب فکری در جامعه ای افغانستان صورت گرفته است؛ اختلافات قومی و تضاد فکری است که مردمان این سرزمین را به مردم آسیب پذیر و نیازمند تبدیل میکند. لذا به آسانی آمریکا فرصت می یابد به وسیله هر دو گروه منافع خود را جستجو کنند.
راه برون رفت از نقشه ای بیست ساله آمریکا در افغانستان این است که طالبان کوتاه بیایند و با کنار گذاشتن تعصبات قومی و مذهبی زمینه تشکیل حکومت فراگیر و مردمی را محیا سازند تا باشد که شاهد نظم، امنیت و ثبات سیاسی در افغانستان باشیم و با نظم و ثبات سیاسی است که میتوان در مورد توسعه و انکشاف پایدار فکر کرد و امید به موفقیت برنامه های انکشافی در ابعاد مختلف داشت.