چهارمین نشست دوحه درباره افغانستان که با ابتکار کشور قطر در حال پیگیری است، این بار نیز توجه بازیگران داخلی و خارجی متعددی را به خود جلب کرده است. در حالی که نماینده قطر در سازمان ملل در دیدار با رزماری دیکارلو، معاون دبیرکل سازمان ملل درباره این نشست و جزئیات آن گفتگو کرده است اما زمان برگزاری چهارمین نشست دوحه، هنوز اعلام نگردیده است.
البته نه تنها زمان برگزاری چهارمین نشست دوحه تا اکنون اعلام نگردیده، بلکه قطر و سایر کشورهای دخیل در این فرآیند هنوز جزئیات زیادی از اهداف و موضوعات این نشست نیز فاش نکردهاند. با این حال اما، در حال حاضر میتوان تحرکات متنوعی را مشاهده کرد که نشانگر آمادگیها و تلاشها برای ایفای نقش در این روند است.
از اینرو به نظر میرسد چهارمین نشست دوحه نیز مانند سایر نشستهای این روند، اهمیت قابل توجه دارد که بایستی بدان پرداخته شود و جریان های دخیل در روند دوحه مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد و منافع مردم افغانستان از میان این همه بیروبار، تشخیص گردد.
تحرکات داخلی و خارجی مرتبط با چهارمین نشست دوحه
چهارمین نشست دوحه، نه تنها مورد توجه دولت طالبان و کشورهای غربی، بلکه محور رایزنیهایی میان سایر کشورهای منطقهای و حتی برخی از جریانهای مخالف نیز است. به عنوان نمونه، نشستی با حضور حدود ۵۰ نفر از فعالان سیاسی و مقامات پیشین افغانستان در استانبول برگزار شد که با محوریت امکان از سرگیری مذاکرات بینالافغانی و کاهش تنشهای سیاسی صورت گرفت.
این نشست با همکاری «مجمع گفتمان ملی» که جمعی از پشتونهای تکنوکرات متمایل به حکومت طالبان استند، برگزار شد و حمایت ترکیه را نیز به همراه داشت. ترکیه از این طریق سعی دارد نقش واسطهای خود را تقویت کند و به عنوان یکی از میانجیهای موثر در بحران افغانستان شناخته شود.
در همین حال، سفر رابرت دیکسن، کاردار سفارت انگلیس به کابل و دیدار با امیرخان متقی، وزیر خارجه حکومت طالبان نیز در راستای تعاملات دیپلماتیک قابل توجهی است که به ویژه از سوی انگلستان دنبال میشود. در واقع، انگلستان به عنوان یکی از معدود کشورهای غربی که رابطه مستقیمی با طالبان دارد، نقش میانجی را بر عهده گرفته و سعی دارد کابل را به سازش با خواستههای بینالمللی ترغیب کند. به نظر میرسد بریتانیا به نوعی ماموریت دارد تا طالبان را به پذیرش اصلاحات و انعطاف در مقابل جامعه بینالمللی متقاعد سازد.
از این طرف، کابینه طالبان نیز در قندهار نشستی با حضور رهبر طالبان برگزار کرد که به طور رسمی دلیل آن مسائل اقتصادی عنوان شد، اما این احتمال نیز وجود دارد که در این نشست راهبردهای طالبان درباره روند دوحه و نوع برخورد با فشارهای بینالمللی نیز مورد بحث قرار گرفته باشد.
برخی اقدامات و قوانین اخیر حکومت طالبان، به ویژه قانون امر به معروف و نهی از منکر، چالشهای جدیدی را در مسیر تعامل با جامعه جهانی ایجاد کرده است و طالبان برای اتخاذ تصمیمات حیاتی در این باره نیازمند هماهنگی با رهبری شان استند.
جریان های دخیل در روند دوحه
در روند دوحه، شاهد دو جریان رقابتی هستیم: جریان غربی و جریان منطقهای. جریان غربی که عمدتاً تحت هدایت آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی پیش میرود، بر مطالباتی نظیر حقوق بشر، تامین حقوق زنان و ایجاد اصلاحات اجتماعی تاکید دارد.
برای آمریکا و غرب، اولویتهای اصلی در افغانستان در برقراری ساختارهای حکومتی خلاصه نمیشود بلکه اهداف ژئوپلیتیکی و امنیتی خاصی نیز مطرح است. به عنوان مثال، کشورهای غربی از ایجاد بیثباتی در اطراف چین و روسیه یا مهار گروههای رقیب منطقهای نیز در این سیاستها بهرهبرداری میکنند.
جریان غربی در روند دوحه، بدون توجه به نیازها و واقعیتهای افغانستان، بر خواستهها و انتظارات خود اصرار میورزند؛ این رویکرد باعث شده که افغانستان به صحنهای از کشمکشهای بینالمللی و پیگیری منافع خارجی تبدیل شود و نیازهای واقعی مردم افغانستان نادیده گرفته شوند.
چنانچه، کشورهای غربی با استفاده از فشارهای اقتصادی و تحریمها تلاش میکنند طالبان را به پذیرش تغییرات مطلوب خود وادار کنند، هرچند این روشها در عین حال که برای مردم افغانستان فشار اقتصادی بیشتری به همراه دارد، تاکنون نتایج محدودی داشته است.
در مقابل، جریان منطقهای که کشورهای چین، روسیه و ایران محور آن را تشکیل میدهند، به واقعیتهای افغانستان و شرایط منطقهای توجه دارد. این کشورها نگرانیهای امنیتی خود را در مورد حضور گروههای تروریستی مانند داعش و افزایش مهاجرت غیرقانونی ابراز میکنند و بیشتر به ثبات و امنیت بلندمدت افغانستان توجه دارند.
جریان منطقهای، در پی ایجاد یک افغانستان باثبات و عاری از تهدیدات تروریستی استند. چنانکه چین به دنبال استفاده از موقعیت افغانستان به عنوان یک پل ارتباطی مهم در ابتکار «کمربند و جاده» است و امنیت پایدار در این کشور را کلیدی برای اجرای پروژههای اقتصادی خود در منطقه میداند.
روسیه نیز نگران گسترش تروریسم و قاچاق مواد مخدر از افغانستان به مناطق مرزی خود و متحدانش در آسیای مرکزی است و تلاش دارد تا از نفوذ گروههایی چون داعش در افغانستان جلوگیری کند. ایران نیز با مسائل مشابهی مواجه است و بهدلیل مرزهای مشترک و وابستگی اقتصادی برخی از استانهای مرزی به تجارت با افغانستان، در پی همکاری با حکومت طالبان برای تامین امنیت منطقهای است.
اهمیت جریان منطقهای برای منافع افغانستان
در حالی که جریان غربی به دنبال دستیابی به منافع خود از طریق فشار بر حکومت طالبان است و رویکردی مبتنی بر تغییرات ساختاری در افغانستان دارد، منافع افغانستان، به ویژه در شرایط کنونی که کشور با چالشهای اقتصادی و امنیتی متعددی مواجه است، ایجاب میکند که جریان منطقهای قدرتمندتری ایجاد شود. چین، روسیه و ایران با در نظر گرفتن دغدغههای مشترک امنیتی و نیاز به ثبات افغانستان، به تعاملات خود با طالبان ادامه میدهند.
این کشورها، علاوه بر مسائل امنیتی، نگرانیهای تجاری و اقتصادی خاصی نیز دارند که افغانستان به عنوان یک نقطه ترانزیتی مهم در آن نقش دارد. حمایت از جریان منطقهای میتواند به افغانستان کمک کند تا در برابر فشارهای جریان غربی مقاومتر شود و از منافع منطقهای خود بهرهمند گردد.
جریان منطقهای بهدنبال تضمین امنیت و ثبات افغانستان بهعنوان مقدمهای برای امنیت منطقهای است. جریان شرقی بر این باور است که اگر افغانستان به ثبات پایدار دست یابد و از تأثیرات منفی ناامنی و افراطگرایی جلوگیری شود، این امر نه تنها برای خود افغانستان، بلکه برای کل منطقه سودمند خواهد بود.
در نهایت، منافع افغانستان در این است که از رقابتهای قدرتهای خارجی به دور بماند و به دنبال سیاستی مستقل و مبتنی بر نیازهای مردم خود باشد. با این حال، برای رسیدن به این هدف، جریانهای منطقهای با درک نیازهای واقعی افغانستان و توجه به واقعیتهای موجود، میتوانند نقش موثرتری در ایجاد یک فضای باثبات و امن در افغانستان ایفا کنند و از این طریق مردم این کشور را از کشمکشهای بیپایان رها سازند.
نجیبه غلامی